دلیل به وجود آمدن آشوب و اغتشاش چیست؟
بحرانهای اجتماعی که میتوانند موجبات بینظمی و ناامنی را فراهم آورند، همواره تاثیرات مهمی بر امنیت دارند. از آنجایی که هر بحران اجتماعی مولود مسائل و مشکلات گوناگونی است، شناخت ابعاد و ویژگیهای آن از قدمهای اولیه در مدیریت بحران محسوب میشود.

بحرانهای اجتماعی که میتوانند موجبات بینظمی و ناامنی را فراهم آورند، همواره تاثیرات مهمی بر امنیت دارند.
از آنجایی که هر بحران اجتماعی مولود مسائل و مشکلات گوناگونی است، شناخت ابعاد و ویژگیهای آن از قدمهای اولیه در مدیریت بحران محسوب میشود.
به گزارش ایسنا، امنیت را بر اساس تهدیدات تعریف و تقسیمبندی میکنند و مفاهیم کلیدی چون بحرانها در انواع و اقسام گوناگون، همواره تاثیرات مهمی بر امنیت دارند.
بحرانها از دیرباز جزء جدایی ناپذیر زندگی اجتماعی بودهاند و روزبهروز بر تعدد و تنوعشان افزوده میشود و دیگر پدیدههایی با ویژگی غیرعادی، کمیاب، اتفاقی تلقی نمیشوند؛ چنانکه بحرانها و شورشهای شهری از معضلها و دغدغههای اصلی جوامع درحال گذار است و بسیاری از دولتها در طول تاریخ خود همواره با شورشها و ناآرامیهای داخلی روبرو بودهاند.
پژوهشی که در خصوص "آسیبشناسی بحرانهای اجتماعی و الزامات سیاستگذاری امنیتی در پیشگیری از آن" توسط تیم پژوهشگران متشکل از محمد رئیسی (دانشجوی دکتری علوم سیاسی)، حمید پیشگاه هادیان(استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز)، جهانبخش ایزدی (استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهارن مرکز) و مهدی جاودانی مقدم (استادیار و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی) با جامعه آماری متخصصین علوم سیاسی، امنیتی و انتظامی تشکیل داده که با روش نمونهگیری زنجیرهای تعداد ۲۵ نفر انجام شده، آمده است:« به ترتیب علل اقتصادی با ۳۲.۱، سیاسی ۳۰.۴ ، فرهنگی۲۶.۳ و اجتماعی با۲۴.۲ درصد تغییرات مربوط به شورشهای شهری را به طور مستقیم تبیین میکند و عوامل اجتماعی به طور غیرمستقیم و از طریق متغییرهای میانجی اقتصادی۳۹.۷، سیاسی ۶۳ و فرهنگی ۴۵.۳ درصد در وقوع شورشهای شهر تهران تاثیر دارد.»
محققان میگویند:« با پیشرفت جوامع شهری و بالارفتن آگاهیهای اجتماعی در پرتو گسترش ارتباطات و به تبع آن مطالبه نیازهای جدید و سطح بالاتری از رفاه افراد و گروهها، فضای جدیدی به وجود آورده که فشارهای روزافزونی را بر دولتها باعث شده و روشن میسازد که توانایی دولتها کمتر از گذشته است و دستور کار آنها در حال افزایش؛ ولی آنها فاقد اراده و منابعی هستند که تواناییهای خود را به همان میزان گسترش دهند.
بنابراین به وجود آمدن فاصله نامطلوب بین انتظارات مشروع افراد و آنچه در جامعه برای تحقق چنین انتظارتی وجود دارد، موجب بروز رفتارهای نابهنجار میشود و اگر چنین مشکلی فراگیر باشد رفتارهای نابهنجار نیز دامنه وسیع و گستردهای خواهد داشت که به آشوب و اغتشاش میانجامد.
در واقع مردم به تدریج نوعی محرومیت نسبی را احساس میکنند و احساس بیعدالتی در میان آنان قوت میگیرد که میتواند تهدید کننده امنیت داخلی باشد.
این موضوع به ویژه در مناطق کلانشهری که سهم عمدهای از جمعیت و اقتصاد کشور را به خود اختصاص داده و بروز ناپایداریهای امنیتی در آنها میتواند امنیت ملی را نیز در عرصههای گوناگون به خطر بیندازد، اهمیت مضاعفی مییابد.»
رئیسی و همکارانش در ارتباط با برخورد مدیران میگویند:« مدیران باید پیوسته، برای پیشگیری یا کاستن از تاثیر آنها به دنبال اتخاذ راهها و روشهایی باشند که از طریق آن بتوانند چالشها و آسیبهای جامعه را مورد شناسایی و حل و فصل قرار دهند.
مزیت شناسایی به موقع آن است که اغلب میتوان عوامل بحرانزا را از همان آغاز پیدایش برطرف کرد.
بنابر این مدیریت بحران را باید در زمره سازوکارهای سیاستگذاری امنیتی دانست که برای حفظ نظم و تامین امنیت از ابزارها و رویکردهای موثری بهره میبرد.
مسئولیت مهار بحرانهای اجتماعی در بیشتر موارد به طور غیر مستقیم به نهادهای سیاسی، امنیتی و قضایی سپرده شده است.
حال آنکه تامین امنیت و کنترل بحران تنها از طریق مدیریت انتظامی یا ستاد حوادث غیر مترقبه و مقابله با آن امکانپذیر نیست و سیاستگذاری امنیتی برای پیشگیری از تهدیدات به توجهی جامع، همه جانبهنگر و فراتر از وضعیت موجود نیاز دارد.»
در این پژوهش یافتهها نشان میدهد:« بسیاری از بحرانهای اجتماعی منشا سیاسی و تاریخی دارند.
در جوامع در حال گذار مردم خواهان توسعه هستند، اما سیستم ظرفیت پذیرش مشارکت ندارد و نمیتواند مردم را مشارکت بدهد.
بیکاری رشد یافته است، ارزشهای سنتی قبل در هم ریخته و مدل جدید به عنوان یک هنجار پذیرفته شده، جایگزین نظام قبل نشده و مردم در سردرگمی هستند و نقشها به دلیل درهم ریختگی ارزشها آشفته است.
بنابر این احساس تعلق به حاکمیت در مردم حداقل است.
این تحولات در جوامع اجتناب ناپذیر بوده و جوامع در حال توسعه دچار بحرانهای سیاسی، اجتماعی میشوند.»
پژوهشگران در خصوص "مرحله قبل از بحران" میگویند:« این مرحله شامل فعالیتهایی است که از وقوع پدیدههای ناگوار پیشگیری میکند مانند :افزایش برنامه ریزی مدیریتی که کمک میکند تا اثرات بحرانهای بالقوه کاهش یابد.
در واقع پیشبینی و پیشگیری از وقوع بحران و ایجاد آمادگی سازمانی، مهمترین وظیفه سازمانی، مهمترین وظیفه سیستم مدیریت بحران متشکل از سازمانهای مختلف امنیتی و غیر امنیتی قبل از بحران است.»
در این پژوهش در ارتباط با "مرحله حین بحران" و "پس از بحران" آمده است:« اقدامات مقابلهای را میتوان بخشی از فرایند مدیریت و کنترل ناآرامیها دانست که معطوف به مقطع زمانی خاصی است که در آن اقدامات پیشگیرانه بینتیجه مانده و غیرموثر واقع شده باشد.
وظیفه اصلی سیستم مدیریت بحران پس از افول بحران و کنترل آن عبارت است از: ترمیم و بازسازی عواملی که در طول بحران صدمه دیدهاند؛ همچنین پاسخگویی به سوالات و انتظارات به وجود آمده در طول بحران است.»
در نتایج این پژوهش آمده است:« با گسترده شدن شهرنشینی و افزایش سطح انتظارات و شتاب گرفتن آن و برآورده نشدن نیازهای شهروندی و ناکامی در دستیابی به اهداف، به وجود آمدن فاصله نامطلوب بین انتظارات مشروع افراد و آنچه در جامعه برای تحقق چنین انتظاراتی وجود دارد، موجب بروز رفتارهای نابهنجار میشود و به آشوب و اغتشاش میانجامد و از آنجایی که وجه مشخصه امنیتی شدن بحرانهای اجتماعی بروز رفتارهای خشونت آمیز و یا استفاده از ابزارهای خشونت زا است، دولتها را به سمت کنترل عامل ناامنیت ساز با تمسک به رفتارهایی همچون تشدید اعمال قوانینی کیفری، تقویت کارکردهای پلیسی_امنیتی میکشاند.»
این پژوهش در شماره دوم فصلنامه "امنیت ملی" منتشر شده است.
انتهای پیام