بسته شعر به مناسبت آغاز امامت حضرت ولی عصر (عج)
هشتم ربیع الاول آغاز امامت امام زمان (عج) است و به همین بهانه اشعاری را که برای حضرت سروده شده بخوانید.

به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، هشتم ربیع الاول مصادف با شهادت امام حسن عسکری (ع) و آغاز امامت امام زمان (عج) است.
این مناسبت نیز مانند دیگر مناسبت های مذهبی در کانون توجه شاعران قرار گرفته و اشعار بسیاری برای امامت حضرت ولی عصر (عج) سروده شده است.
به بهانه آغاز امامت امام زمان (عج) تعدادی از این اشعار را می خوانید.
احمد ایرانی نسب
سپیده سر زد از بیت امام عسکری امشب
کرم میآید از سوی شما از هر دری امشب
ملائک گرم ذکر یا حسن هستند از ماتم
ولی روح پدر مشغول ذکر دیگری امشب
کهای جان پدر،ای نور امیدم بیا بابا
که در روی تو میبینم جمال حیدری امشب
بیا ای منتقم چشم انتظارت حضرت زهراست
اجابت میشود گویا دعای مادری امشب
مگر تکرار میگردد به تو معراج پیغمبر
که حتی از پر جبریل هم بالاتری امشب
بیا که با قدم هایت بشر بیدار میگردد
بیا که بعثت پیغمبران تکرار میگردد
تداعی میکند لبخند تو لبخند زهرا را
جهانی چشم شد بیند مگر فرزند زهرا را
که او با ذوالفقار مرتضی از راه میآید
همان روزی که میبندد به سر سربند زهرا را
همه عالم شود دلدادهی روی درخشانش
که میبیند خدایا دلبر و دلبند زهرا را
تو در حصن دعای وان یکاد مادرت هستی
دگر چشمی نمیگیرد به تو، این بند زهرا را
برای با شما بودن دلیل محکمی دارم
اگر باشی به روی زخم قلبم مرحمی دارم
برای دیدنت چشم همه غرق تماشا شد
زمین از قطرههای اشک مشتاقانه دریا شد
چه رویی دلربا داری، چه گیسویی رها داری
قیامت زودتر از موعدش این بار بر پا شد
شما صاحب زمان نه حضرت صاحب دلان هستی
که معنای حقیقی ولایت در تو معنا شد
چنان بنده نوازی میکنی کز مهر و احسانت
غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد
خدا را شکر ماهم نوکر این آستان هستیم
که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد
قلم بر دفترم چرخید نامت بر زبان آمد
کرامت کردی و بر پیکر این مرده جان آمد
محمود مربوبی
عالم امکان سراسر نور شد
شیعه بعد از سالها مسرور شد
پور زهرا تاج بر سر مینهد
بر همه آفاق فرمان میدهد
حکم تنفیذش رسیده از سَما
نامهای با مُهر و امضای خدا
مینشیند بر سریر عدل و داد
آخرین فرمانروای ابر و باد
پادشاه کشور آئینهها
تک سوار قصهی آدینهها
امپراتور زمین و آسمان
حُکمران سرزمین بیدلان
پهلوانِ نامی افسانهها
تحت امرش لشکر پروانهها
لشکری دارد بزرگ و بی بدیل
افسرانش نوح و موسی و خلیل
عرشیان و قدسیان، فرمانبرش
مردمان مهربان کشورش
ساحران مصر مبهوت اند و مات
از نگاه نافذ و افسونگرش
ساقیان و میفروشان جملگی
مست لایعقل شدند از ساغرش
عالِمان حوزههای علم عشق
درسها آموختند از محضرش
نامهای شاعران شیعه را
ثبت کرده ابتدای دفترش
خیمهای سبز و محقّر، قصر او
پایتختش شهر سبز آرزو
خادمان بارگاهش اولیاء
کاتبان نامههایش اوصیاء
یوسف مصری سفیر دولتش
پیر کنعان هم وزیر دولتش
در حریمش قدسیان هو میکشند
فُطرس و جبریل جارو میکشند
خیمه اش دارُالشّفای خاکیان
قبله گاه اصلی افلاکیان
عطر سیب و یاس دارد خیمه اش
گرمی و احساس دارد خیمه اش
بیرق عباس پیش تخت او
تکیه گاه لحظههای سخت او
علی اکبر لطیفیان
زلفت اگر نبود؛ نسیم سحر نبود
گمراه میشدیم نگاهت اگر نبود
مهر شما به داد تمنّای ما رسید
ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود
تعداد بی نظیریِ تان روی این زمین
از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود
پیراهن، اشتیاق نسیمانهای نداشت
تا چشمهای حضرت یعقوبتر نبود
بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین
صدها درخت بود و لیکن، ثمر نبودای آخرین بهار!
چرا دیر کرده ای؟ای مرد با وقار!
چرا دیر کرده ای؟
این جشنها برای تو تشکیل میشود
این اشکها برای تو تنزیل میشود
رفتی، برای آمدنت گریه میکنم
چشمانمان به آینه تبدیل میشود
بوی خزان گرفتهی پاییز میدهد
سالی که بی نگاه تو تحویل میشود
ایمان ما که اکثراً از ریشه ناقص است
با خطبههای توست که تکمیل میشود
تقویم را ورق بزن و انتخاب کن
این جمعهها برای تو تعطیل میشود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
ای آخرین توسل خورشید بامها
ای نام تو ادامهی نام امامها
میخواستم بخوانمت، اما نمیشود
لکنت گرفته اند زبان کلامها
ما آن سلام اول ادعیهی توییم
چشم انتظار صبحِ جواب سلامها
آقا چگونه دست توسل نیاوریم
وقتی گدا به چشم تو دارد مقامها
از جانماز رو به خدا و بهشتی ات
عطری بیاورید برای مشامها
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟
ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
آقا بیا که میوهی ما کال میشود
جبریل مان بدون پر و بال میشود
در آسمان و در شب شعر خدا هنوز
قافیههای چشم تو دنبال میشود
یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند
وقتی کنار پنجره جنجال میشود
روز ظهور نوبت پرواز میرسد
روز ظهور بال همه بال میشود
بیش از تمام بال و پَر یا کریمها
دست کبودِ فاطمه خوشحال میشود
ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای؟
غلامرضا سازگار
قیامتی ست گمانم؛ قیامت مهدی ست
جهان محیط وسیع کَرامت مهدی ست
زمان، زمان شروع زعامت مهدی ست
غدیرِ دومِ شیعه، امامتِ مهدی ست
همه کنید قیام و همه دهید سلام
امام کلّ زمانها، دوباره گشت امام
بشارت آمده بهر بشر، مبارک باد
شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد
بهشت وصل خدا را ثمر مبارک باد
برای منتظران این خبر مبارک باد
خطاب نور همه آیههای نصر شده
ولیِّ عصر، دوباره ولیِّ عصر شده
خطاب حضرت معبود را بخوان با من
پیام قاصد و مقصود را بخوان با من
بیا ترانه داود را بخوان تا من
سرود مهدی موعود را بخوان با من
دوباره آیه "جاءَ الحَقّ" آشکار شده
به یُمن وَصل، همه فصلها بهار شده
ز تیرگی چه زیان، کوه نور نزدیک است
رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است
فـراق رفته و فیض حضور نزدیک است
ألا تمامی یاران!
ظهور نزدیک است
فرار ابر و رُخ آفتاب را نگرید
سرابها همه رفتند، آب را نگرید
دعای عهد و فرج را همه مرور کنید
سلام تازه بر آن تک سوار، نور میآید
محمد مبشری
این اولین شبی است که مولای من تویی
خوش دین و مذهبی است که آقای من تویی
با یک نگاه و گوشهی چشم سیاه خود
زنده نما مرا که مسیحای من تویی
زیباترین بهانهی بودن برای من
خوش یار و دلبرِ دل شیدای من تویی
مرغ خیال اگر به هوای تو پر زند
در باغ آرزو همه رویای من تویی
بی بودنِ تو بودنِ من چه نبودن است.
چون هستی و وجود و تمنای من تویی
در آرزوی دیدن روی تو جان دهم.
چون بهترین نمای تماشای من تویی
گر چه چنین شبی تو امامم شدی، ولی
تو از ازل ستاره و مولای من تویی
مهدی مقیمی
شام فراقت از شب یلدا درازتر
وین قصهی تو از همه پُر سوز و سازتر
صبح ظهورِ این شب یلدای انتظار
تک پرچم تو از همه در اهتزازتر
یلدایِ انتظارت اگر با تو سر کنم
صبح ظهورت از همه ام سرفرازتر
دورِ همیم و نام تو نُقل دهان ماست
نام تو میبرم که تویی چاره سازتر
لبخند، بی تو بر لبمان وا نمیشود
یلدا بدون یوسف زهرا نمیشود
امسال جشنمان گره خورده به نام تو
دلهای ما کبوتر بی بالِ بام تو
این روزها سخن همه جا از حضور توست
برپاست جشنها همه با احترام تو
کافیست، لب به مدح و سلام تو وا کنیم
تا بشنویم زود، جواب سلام تو
امشب تمام سفره ما غرق روزی است
از بس که پشت ماست دعای مدام تو
آقا تویی که حافظ ایرانمان شدی
امشب چه خوب شد که تو مهمانمان شدی
آقا طلوع صبح امامت مبارکت
بر مسند امامت، اقامت مبارکت
این قلبها همه به هوای تو میتپد
بر قلبهای شیعه زعامت مبارکت
این واژهی امام که میراث مرتضاست
گردید اضافه اولِ نامت؛ مبارکت
سینه به سینه گشت و کرامت به تو رسید
میراث عشق و لطف و کرامت مبارکت
دنیای تارِ چشم مرا پُر ز نور کن
"عَجِّل عَلی ظُهورِکَ" آقا ظهور کن
قاسم نعمتی
تاج امامت است به روی سر شما
خیل ملائکند به دور و بر شما
قربان چهره ات که تجلّی مصطفاست
قربان آن صلابت چون حیدر شما
ای کاش صبح روز ظهورت صدا کنند
نام مرا، عزیز خدا، یاور شما
در زیر طاق صحن گوهرشاد حاضر است
از بهر خطبه خوانی تان منبر شما
نفرین فاطمه شده صد شکر مستجاب
لبخند آمده به لب مادر شما
آقا دعا کنید که در زندگی مان
باشیم ای ذخیره ی حق، یاور شما
ای چشمه ی زُلال الهی ظهور کن
ما تشنه ایم، تشنه لب کوثر شما
فرموده ای که الگوی من مادر من است
با این حساب فاطمه شد رهبر شما
کی ریشه کن کنی تو تبار یهود را
ای جان فدای طنطنه ی خیبر شما
روز ظهور نعره زنی «جدّیَ الحُسَین»
کرب و بلاست چون هدف آخر شما
غلامرضا سازگار
جهان محیط وسیع عنایت است امروز
وجود، مرکز نور هدایت است امروز
عطا و جود و کرم بی نهایت است امروز
دهید مژده که عید ولایت است امروز
خجسته باد به مستضعفین زعامتشان
که ثبت شد به کتاب خدا امامتشان
الا که قائم امر قیام شد مهدی
زمامدار به کل نظام شد مهدی
به خلق، رهبر والا مقام شد مهدی
امام بود و دوباره امام شد مهدی
کرامت و شرف و نصر ما مبارک باد
امامت ولیعصر ما مبارک باد
محیط سفرۀ گستردۀ کرامت اوست
پناه عالم هستی به ظلّ قامت اوست
امامت همه مستضعفین امامت اوست
"سلامت همه آفاق در سلامت اوست"
کرامتی که ز کف رفته باز، باز آرد
لوای حمد علی را به اهتزاز آرد
سلام گرم همه اولیا به جان و تن اش
که اوست شمع و دل انبیاست انجمن اش
شفای روح هزاران مسیح در سخنداش
شکوه احمدی و ذوالفقار بوالحسن اش
صلای عدل الهی به تازیانۀ اوست
لوای دولت مستضعفین به شانۀ اوست
نُه ربیع نخستین، نکوترین عید است
غدیر دوم پویندگان توحید است
بزرگ عید امامت بدون تردید است
ندای نصر من الله مهر تایید است
ترانۀ جرس از کاروان نور آید
ز جبرئیل امین مژدۀ ظهور آید
غلامرضا سازگار
شعری مگر که این همه شیرین بهانه ای
نثری مگر که محرم اسرار خانه ای
تا چند چون نسیم سحر با شمیم گل
در برگ برگ سرو و صنوبر روانه ای
پرسیده ام ز هر که نشان تو بی نشان
دارد به خاطر از تو پریشان نشانه ای
دیریست در هوای رخت بال میزنم
مرغ دلم نمی پرد از آشیانه ای
ترسم به آرزو نرسد ناله ی امید
دل را به سوی خویش بخوان با بهانه ای
اکنون که اختیار جهان با نگاه توست
تا چند پشت پرده منتظر آره یا نه ای
تا باز شعله ور شوم از شوق انتظار
آی آتش نهفته بیفشان زبانه ای
محمد روحانی ( نجوا کاشانی )
سامره امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده
لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک
می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر
ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است
یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش
عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه
عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده
عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست
عیـد قرآن، عید عترت، عید دین
عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین
علی اکبر نازک کار
بر سر بنهاد تاج شاهی جهان
آن مسبب خلقت این کون ومکان
او موهبت آخر آن رب جلیست
افسوس که میشود ز چشم ها نهان
مهدی است همان مهدی موعود است این
آنکه داده اند، انبیا ز او نشان
بازار فساد و ظلم میشود کساد
او هست بهار دل هر پیرو جوان
صد هزار چون مسیح میشود علاج
در مریض خانه اش به طور رایگان
گر که چاکرانش همه بر صف باشند
این صف گذرد ز هفتمین آسمان
من کی بتوانم که کنم مدحش را
الکن شود از توصیفش دست و زبان
دل را زده ام به یم در این قمارعشق
مجنون به سرش مباد سود یا زیان
گر کشور ما خار چشم ملل است
هستیم رهین این مسیحای زمان
جان همه جهان و خاندان من
سر سلامتی حضرت امام مان
تنها پدرم وسیله ای بود فقط
از دعای اوست خورده ایم رزق و نان
از وصف صفاتش چه بگوید شاعر
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان
روزی که بیاید تمام است خزان
از عطر خوشش جهان شود مشک فشان
انتهای پیام/