عالیترین داستانهای مولانا در مثنوی کدامند؟
عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد گفت: «طوطی و بازرگان» را عالیترین داستان و حکایت مولانا در مثنوی میدانم.

ایسنا/خراسان رضوی عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد گفت: «طوطی و بازرگان» را عالیترین داستان و حکایت مولانا در مثنوی میدانم.
دکتر جواد مرتضایی در گفتوگو با ایسنا، در خصوص جذابترین و عالیترین داستانهای مولانا در مثنوی، اظهار کرد: از دفتر اول تا ششم؛ از داستان «پادشاه و کنیزک» گرفته تا «طوطی و بازرگان» و «قلعه ذاتالصور»، حکایات مختلف و داستانهای متنوعی میبینیم که مأخذ برخی از آنها در کتاب «مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی» مرحوم بدیعالزمان فروزانفر نشان داده شده است.
اما بنده عالیترین داستان و حکایت را- همچنان که شاید بسیاری بر آن باور باشند- داستان «طوطی و بازرگان» میدانم که در آن طوطی نماد روح و قفس نماد جسم است.
ضمن این که قبل از مولانا نیز به این الگو و تمثیل در ادبیات یونانی اشاره شده که روح را به یک پرنده و دنیا را به یک قفس مانند کردهاند.
وی ادامه داد: به نظر من شیوه پردازش مولانا در این داستان یک شیوه بسیار عالی است و یکی از مهمترین آموزههای عرفانی، عبارت از آن است که تا وقتی در قید و بند تعلقات دنیایی و جسمانی باشی، اسیر و محبوسی و آزادی و رهایی نخواهی داشت و این مساله در آن داستان به خوبی تبیین و نمایانده شده است.
شیوه مولانا در داستانپردازی، نقل داستان در داستان و روایت در روایت است
عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد همچنین در خصوص شیوه داستانپردازی مولانا در مثنوی، بیان کرد: کسانی که در حوزه داستانپردازی و به ویژه داستانپردازیهای مولانا در مثنوی تحقیق میکنند، همه متفقالقول بر این باورند که شیوه داستانپردازی مولانا، شیوه نقل داستان در داستان و روایت در روایت است که این شیوه به نوعی پیشینه در شیوه داستانپردازی ادبیات هند نیز دارد؛ به این معنی که اگر کتاب کلیله و دمنه را مد نظر قرار دهید، این شیوه را به خوبی در ابواب مختلف آن میبینید.
به این صورت که یک داستان اصلی داریم و ضمن آن داستان اصلی، داستانهای فرعی دیگری هم طرح میشود.
بنابراین باید گفت نه به تقلید از شیوه کلیله و دمنه؛ اما به لحاظ شباهت، نقل داستان در داستان توسط مولانا به ویژه در مثنوی بسیار شبیه به آن چیزی است که ما در کلیله و دمنه میبینیم.
مرتضایی افزود: نکته قابل ذکر آن که شیوه نقل داستان در داستان به واسطه تداعیهایی است که برای مولانا ایجاد میشود.
به طور مثال مولانا به واژه یا اصطلاحی میرسد و بر اساس آن واژه و اصطلاح، داستان یا حکایتی برایش تداعی میشود که آن را نقل کرده و سپس از آن نتیجه عرفانی میگیرد و این مهمترین شیوه و شگرد مولانا در داستانپردازیهای مثنوی است.
وی خاطرنشان کرد: البته این داستانها ابزار هستند و ما اصطلاحا میگوییم اینها نوعی تمثیلاند که در ادبیات فرنگی به آن الگوری میگویند.
پس ابزار تمثیل به معنای نقل این داستانها برای حسی کردن و تبیین آموزههای عرفانی و تجربیات اخلاقی و شخصی و درونی مولاناست.
یعنی از طریق این داستانها، این تجربیات را برای ما حسی میکند و مثال و داستانی میآورد تا آن آموزه اخلاقی را برای ما محسوس کند.
عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، ضمن بیان این که این شیوه استفاده از الگوی تمثیل خاص مولانا نیست، اضافه کرد: این که این الگوی تمیثل خود یک داستان و حکایت بشود را قبل از مولانا در حدیقه سنایی و نیز آثار عطار میبینیم و این مهمترین شگرد مولانا در داستانپردازیها و استفاده از الگوری و تمثیل است.
مرتضایی پیرامون ویژگیهای شخصیتی مولانا، خاطرنشان کرد: مولانا یک شخصیت جهانشمول دارد و ما تجلی شخصیت مولانا را هم در غزلیات شمس و هم در مثنوی میبینیم.
همچنین مثنوی مولانا که در حقیقت به نوعی تبیین آموزههای عرفانی و اخلاقی است، یکی از آثار بینظیر در ادبیات جهان به حساب میآید.
به طوری که حدود 14 سال پیش در آمریکا، یکی از سه کتاب پرفروش، مثنوی مولانا بود و این بیانگر شخصیت جهانشمول مولانا است.
اندیشههای مولانا برای ما زندگیساز و تمدنساز است
وی تصریح کرد: به عقیده من مولانا بیش از آن که یک عارف تمامعیار باشد- که البته هست- یک انسان اخلاقمدار است و در حقیقت افکار و اندیشههای او که بیانگر شخصیت او بوده و در آثارش منعکس شده، به نوعی برای ما زندگیساز و حتی تمدنساز است.
بنابراین ما درسهایی در ضمن خواندن آثار مولانا میگیریم و اولین درس، درس مهر و محبت نسبت به همنوع و نگاهی کاملا انسانی و بشردوستانه به تمام اقوام، ملل و مذاهب است.
به طور مثال، زمانی که داستان «موسی و شبان» را میخوانیم، درمییابیم که مولانا نکتهای مهم را به ما میگوید و آن این که ما هیچگاه نمیتوانیم هیچ فردی را بنا بر عقیده مذهبی و یا شرعی و دینی او محکوم و یا پستتر و حقیرتر از خود بدانیم.
چه بسا او در مرتبه عالیتر از ما قرار داشته باشد و این نگاهی بسیار انسانمدارانه و والاست.
لذا بشردوستی مولانا و جنس نگاهش به جهان، جان جهان و انسان، جنس خاصی است که همه را شیفته خود میکند.
شمس و مولانا هردو به یکدیگر وامدارند
عضو هیأت علمی دانشگاه فردوسی مشهد در تکمیل سخنان خود در خصوص رابطه شمس و مولانا، عنوان کرد: برخی به اشتباه فکر میکنند که رابطه شمس و مولانا رابطه مرید و مرادی و مولانا مرید شمس و شمس مراد مولانا بوده است.
بله و البته این رابطه دوسویه بوده و اگر به مقالات شمس تبریزی مراجعه کنند، خواهند یافت که مولانا در عین این که مرید شمس بوده است، مراد شمس نیز بوده و خود او بارها اذعان به بزرگی مولانا و عظمت شان و شخصیت وی در مقالات خود میکند.
پس این نکته را باید مد نظر قرار داد که شمس و مولانا در کنار هم کامل شدند و اینطور نیست که مولانا در اثر دیدار با شمس به تکامل رسیده و انسان کامل شده باشد؛ بلکه هردو به یکدیگر وامدارند.
ضمن این که شمس در مقالات خود میگوید من در شگفتم مردی در عظمت مقام مولانا و با این همه فراخی دانش چگونه دوزانو مینشیند و حرفهای مرا گوش میدهد و لذا شمس مراتب دانش او را بیشتر از خود میداند.
انتهای پیام