«مظاهر مصفا» زنجیر وصل نسل قدیم ادبیات به نسل جدید بود
حضور دکتر مصفا در سمت استادی دانشگاه تهران نعمتی برای دانشجویان به شمار میرفت؛ چرا که مانند یک حلقه میانی، زنجیره نسل قدیم ادبیات را به نسل جدید پیوند میزد.

حضور دکتر مصفا در سمت استادی دانشگاه تهران نعمتی برای دانشجویان به شمار میرفت؛ چرا که مانند یک حلقه میانی، زنجیره نسل قدیم ادبیات را به نسل جدید پیوند میزد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، سعید تقدیری از اساتید رشته زبان و ادبیات فارسی به مناسبت درگذشت «دکتر مظاهر مصفا» یادداشتی را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است که در ادامه میخوانید؛
برای علاقهمندان به زبان و ادبیات فارسی، هشتم آبانماه یادآور سال مرگ قیصر امینپور است و حالا بعد از ۱۲ سال، اهالی ادبیات به بهانه درگذشت دکتر مظاهر مصفا، دوباره این روز تلخ را به سوگ نشستهاند.
قیصر امینپور یکی از هزاران شاگرد دکتر مصفا بود و این خود به تنهایی دلیلی است برای همگان که مظاهر مصفا چون درختی تنومد، چه میوههایی را به جان پرورانده است چنان که پژوهشگران برجسته حال حاضر و استادان نامی ادبیات فارسی، قریب به اتفاق در محضر استاد مصفا کسب علم کردهاند.
آثار و کتابهایی که امروزه از ایشان به جای مانده بیانگر اشراف کامل وی بر نسخههای خطی و متون کهن، وسعت سواد و گستره مطالعاتی در حیطه زبان و ادبیات فارسی و نیز حاصل تجربیاتی است که از استادان خود فرا گرفته است.
در این میان از استادانی چون بدیعالزمان فروزانفر، جلال الدین همایی، دکتر محمد معین، دکتر پرویز ناتل خانلری، ملک الشعراء بهار، ابراهیم پورداوود، دکتر احسان یارشاطر، سعید نفیسی، ذبیحا...
صفا و بسیاری دیگر که هرکدام وزنهای در ادبیات فارسی هستند، میتوان نام برد.
با توجه به اینکه نسل امروز ادبیات، هرگز وجود چنین استادان بزرگی را درک نکرده است، حضور دکتر مصفا در سمت استادی دانشگاه تهران نعمتی برای دانشجویان به شمار میرفت؛ چراکه ایشان مانند یک حلقه میانی، زنجیره نسل قدیم ادبیات را به نسل جدید پیوند میزد.
* «پدر قصیده سرایی عصر حاضر»
مظاهر مصفا در حیطه پژوهشهای ادبی در موضوعات مختلف نیز کارنامه بسیار درخشانی دارد.
کتابها و مقالات علمی پژوهشی ایشان، شاهدی بر این مدعاست که تا چه اندازه در این عرصه کوشیده و بر دیگران تأثیرات شگرفی داشته است.
این را هم میتوان از بداقبالیهای روزگار دانست که اگر دکتر مصفا، سالیان متمادی درگیر بیماری خود نمیشدند، بیشک ما شاهد تألیفات و تصحیحات بیشتری از ایشان بودیم.
رساله دکتری استاد مصفا با عنوان «تحول قصیده در ایران» سبب شد تا وی مهارت ویژهای در سرایش قصیده کسب کند و با شگردهای متنوع این قالب شعری آشنا شود.
نه تنها مظاهر مصفا یکی از بهترین قصیده سرایان و چهار پارهگویان تاریخ زبان و ادبیات فارسی است بلکه به جرأت میتوان از او با عنوان «پدر قصیده سرایی عصر حاضر» یاد کرد.
زبان او در اشعارش صریح و بی پرواست تا جایی که این زبان سرخ، برایش دردسر ساز شد.
در ایام دانشجویی با استقبال شعری از رودکی: «پوپک دیدم به حوالی سرخس»...، شعری سرود و فروزانفر را با مطلع «لوچک دیدم به حوالی طبس» هجو کرد.
به خاطر همین شعر بود که تا ۱۰ سال به او اجازه ندادند مقطع دکتری خود را به پایان رساند و در نهایت با وساطت دیگران، در سرودهای از استاد فروزانفر عذرخواهی کرد:
آن خامه که بنوشت هجای تو شکستم / آن دست که بد کرد به جای تو شکستم
آن شیشه که سرمایه مغروری من بود / بردم به سر خویش و به پای تو شکستم
* معروفترین قصیده استاد مصفا
معروفترین سروده دکتر مصفا قصیده «هیچ» است.
با مطلع: «مردی ز شهر هرگزم از روزگار هیچ / جان از نتاج هرگز و تن از تبار هیچ» الخ...
که در تاریخ زبان و ادبیات فارسی شاهکاری است.
قصیدهای خیال انگیز که گویی در بیزمانی و بیمکانی تصویرهای سورئالیستی را به نمایش میگذارد.: «پرگار سرنگونم و عمری به پای سر / بر گرد خویش دور زده بر مدار خویش» درون مایهها فلسفیاند و راوی همواره به دنبال چیستی و چرایی پدیدههاست: «آیای بی جوابم و امای بی دلیل / گفتار پوچگونه و پنداروار هیچ»
قصاید دکتر مصفا روایتگر رنج بشر است که پیشتر کسانی چون خیام و حافظ به آن اشاره کردهاند.
تلخ است چون راه، طولانی است و زمان کوتاه!
گذشت روز و هفته و ماه و سال انسان را در خود میبلعد و جز افسوسی ازین جهان گذران برای آدمی باقی نیست.
یأسها فلسفی و ناشی از حیرت انسان در برابر جهان هستی است:
به خود گفتم از عمر رفته چه ماند؟
/ دل خسته لرزید و گفتا: دریغ
به دل گفتم از عشق چیزیت هست؟
/ بگفتا که هست، آری اما دریغ
بلی، از من و عمر ناپایدار / نماندهست بر جای الا دریغ
شب و روزها و مه و سالها / گذشتند و ماندند بر جا دریغ
رسیدند هر روز و شب با فسوس/ گذشتند هر سال و مه با دریغ
رسیدند و گفتم فسوسا فسوس / گذشتند و گفتم دریغا دریغ
دکتر مظاهر مصفا بازمانده نسل پرتلاشی بود که هیچگاه به حق واقعی خود نرسید و به قول بیهقی «ازین قوم که من سخن خواهم راند، یک دو تن زندهاند، در گوشهای افتاده».
بیشک تاریخ ما را قضاوت خواهد کرد، تا زندهاند قدر بزرگانمان را بیشتر بدانیم...
انتهای پیام/