عاشقی در افق اسلامآباد/ زائران شیعه و سنی پاکستانی که توشهشان لبریز زیارت کربلا و مشهد است
یکی از کاروانهای این سفر پر رمز و راز، کاروان مردم پاکستان است، که چند سالی است ابتدا راهی کربوبلا میشوند و سپس چند روزی را میهمان امام مهربانیها هستند.

یکی از کاروانهای این سفر پر رمز و راز، کاروان مردم پاکستان است، که چند سالی است ابتدا راهی کربوبلا میشوند و سپس چند روزی را میهمان امام مهربانیها هستند.
به گزارش خبرگزاری فارس از مشهد، دهه آخر ماه صفر پر از روایتهای عاشقانه مردمی دلسوخته است که فارغ از هر رنگ و آیینی چون پروانه بهدور شمع میسوزند.
در کشورهای مختلف روزهای متفاوتی را بهنام عاشقان نامگذاری کردهاند، اما این روزها تنها تاریخ مشترک عاشقی پیر و جوان، زن و مرد، بی سواد و کم سواد است.
سالهای اخیر این عشق سوزانتر شده و جاذبهاش هرکسی را در هر نقطه زمین به سوی خود میکشاند، گویی در خاک کربلا و توس نیرویی فراتر از جاذبه مردم را غرق در رؤیا میکند.
یکی از کاروانهای این سفر پر رمز و راز، کاروان مردم پاکستان است، که چند سالی است ابتدا راهی کربوبلا میشوند و سپس چند روزی را میهمان امام مهربانیها هستند.
برایم جالب بود که بدانم آنها چه تصویری از این روزها دارند، شنیده بودم سفر به کربلا و مشهد برایشان هرچند دشوار است، اما برای آمدن لحظه شماری میکنند.
بعد از پرسوجوها دانستم که در زائر سرای رضوی در طرق ساکن شدهاند و از آنجا به حرم امام رضا(ع) مشرف میشوند، بعد از هماهنگیهای صورت گرفته زمانی را تعیین کردیم تا به دیدارشان بروم، از ساعات اولیه صبح تعدادی از آنها جلوی درب ورودی زائرسرا آماده ایستاده بودند، یکی از آنها شال سبزی را روی دوش خود انداخته بود و برایشان شعری به زبان پاکستانی زمزمه میکرد و بقیه نیز سینه میزدند، در این میان با نگاه منتظر چشم به راه اتوبوس بودند تا هرچه سریعتر به وصال یار برسند.
در محوطهی زائرسرا ایستگاههای صلواتی با نوای پاکستانی به زائران خدمترسانی میکردند در این میان تنها واژه مشترکی که به هر زبانی میتوانستیم درک کنیم «حسین» بود، من که تاکنون با این زبان آشنایی نداشتم، سوز مداحی مرا به یاد مصائب امام حسین(ع) میانداخت و با وجود آنکه معنی آن را نمیدانستم دلم میلرزید و پرچم سرخ گنبدش در پیش نظرم تداعی میشد، به راستی که «حسین» زبان مشترک همه آدمهاست.
محمود عارف روحانی پاکستانی که بیش از بیست سال است ساکن مشهدالرضا است، قرار شد تا به عنوان مترجم در صحبت با زائران پاکستانی همراه ما باشد.
زائران اهل تسنن محو امنیت کربلا شدند
ابتدا از یکی از آقایانی که بهنظر چهرهاش نسبت به بقیه کمی پختهتر میآمد، پرسیدم چندمین بار است که بعد از پیاده روی در اربعین راهی مشهد میشود؟، پیش از آنکه پاسخ من را بدهد کلامش را با قرائت سوره حمد آغاز کرد و گفت: من دومین بار است که به مشهد سفر میکنم و نخستین بار بود که در پیادهروی اربعین حضور پیدا کردم.
در ادامه از او پرسیدم چه چیز سبب شد که به این سفر برود و در پیادهروی اربعین حضور پیدا کند؟
پاسخ داد: پیامبر اکرم(ص) فرمودند «اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاة» اولین چیزی که سبب شد در این پیادهروی حضور پیدا کنم محبت و عشق به امام حسین(ع) بود و اینکه چرا بعد از آن به مشهد آمدم به این خاطر بود که حضرت محمد(ص) فرمودند هرکس فرزندم را در مشهد زیارت کند بهشت بر او واجب میشود.
این زائر پاکستانی خاطرنشان کرد: در کاروان ما شخصی از برادران اهل سنت است که وقتی در کربلا بودیم، بعد از زیارت امام حسین(ع) و خواندن نماز جماعت به من گفت من وقتی به پاکستان بروم حتما برای بقیه خواهم گفت که هزاران نفر به زیارت مقبره امام حسین(ع) رفتند و با هم نماز خواندند اما کوچکترین مشکلی پیش نیامد، او از این اتحاد و امنیت به شگفت آمده بود، در مشهد امنیت کاملا طبیعی است و انتظار بروز مشکلی را نداشتیم اما امنیت کربلا واقعا شگفتآور بود.
از آنها سراغ برداران اهل تسنن را گرفتم که به من عاقب علی را معرفی کردند، او اهل تسنن بود و نخستین باری بود که به مشهد مشرف میشد، حضور عاقب علی داستان ویژه این بازدید بود.
جوان اهل تسنن: قبل رفتن به کربلا حاجت روا شدم
عاقب علی همسایه حسینیهای در پاکستان است، در این حسینیه برای سفر به کربلا و مشهد قرعهکشی به راه انداختند، عاقب از امام حسین(ع) خواسته بود که نام او در این قرعهکشی درآید، عاقب علی پیش از زیارت حاجت روا شده و قرعه شانس به نامش خورده بود.
وقتی از او در خصوص اینکه وقتی چشمش به بارگاه امام رضا(ع) افتاد چه چیزی درخواست کرد، گفت: وقتی گنبد طلایی امام رضا(ع) را دیدم خودم را خوشبختترین آدم روی زمین یافتم و تنها از او خواستم بار دیگر مرا بطلبد تا سال دیگر هم بتوانم در این ایام به کربلا و مشهد سفر کنم.
عاقب علی پسر ۲۱ ساله پاکستانی میگفت من همیشه در حسینیه در مراسم عزاداری شرکت میکنم و تاکید کرد: اهل تسنن هستم اما امام حسین(ع) و حضرت رضا(ع) امام من هستند، حضور من در این راهپیمایی پیامی برای مسکتبران جهان است، آنها بدانند هرچه در توان دارند بگذارند، اما نمیتوانند شیعه و سنی را از هم جدا کنند، ما با یکدیگر برادریم و این پیمان برادری از هم گسستنی نیست.
کاش پروبال داشتم تا به حرم امام رضا(ع) پرواز کنم
بعد از صحبت با عاقب علی به سمت بانوان رفتیم تا صحبتهای آنها را هم بشنویم، بانویی پیش آمد که مشخص بود سواد زیادی ندارد او حتی نمیدانست چند سال دارد، سومین مرتبه بود که به مشهد سفر میکرد و امسال موفق شده بود در پیادهروی اربعین هم حضور داشته باشد.
او کشش و محبت حضرت عباس(ع) و حضرت رضا(ع) را علت حضورش در این سفرها میدانست ، بانوی پاکستانی میگفت: برادرم سالها بود که صاحب اولاد نمیشد، من این را در دومین سال حضورم از امام رضا(ع) طلب کردم و او صدای مرا شنید و حالا صاحب فرزند است، هر دفعه که آمدم اولین حاجتم حضور مجدد در مشهد است.
از او پرسیدم علاقه و عشق به اهل بیت(ع) را به فرزندانش هم آموخته است؟
در جواب گفت: من از امام رضا(ع) خواستم بعد از سه مرتبه که تنها مشرف شدم شرایط را به گونهای فراهم کند که دفعه بعدی با فرزندان و همسرم به مشهد بیایم تا خودشان از نزدیک با این امام آشنا شوند، من به آنها گفتهام نخستین دارایی ما شیعه بودن ماست، حتی اگر مورد تمسخر و آزار و اذیت قرار گرفتید این را فراموش نکنید و در حفظ این دارایی بکوشید.
وی ادامه داد: من فرزندانم را از امام حسین(ع) و خدا دارم، آنها پیش من امانت هستند، اگر در راه حسین(ع) فرزندانم را هم از دست بدهم خوشحالم و میدانم امانت را به صاحبش بازگرداندم.
در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، ادامه داد: اگر بگویند برای حفظ و حراست از دین فرزندم را قربانی کنم، لحظهای درنگ نخواهم کرد، من وقتی از مشهد به پاکستان بازمیگردم دلتنگی حرم قلبم را بهدرد میآورد و آرزو میکنم کاش بال و پر داشتم تا بتوانم به مشهد سفر کنم.
صحبتهای بانوی دلشکسته مرا نیز منقلب کرد با خود میاندیشیدم که با وجود همجواری با امام رضا(ع) چقدر از لحظاتم بهره میبرم، این بانو سواد درستی نداشت اما آنقدر عاشقانه سخن میگفت که گویی همچون عالمی محضر امام را درک کرده است.
پیش رفتم کاروانی تازه به مشهد رسیده بودند، در بین آنها پیرمردی بود که بیقراریاش را از دور هم میشد حس کرد، پرسیدم به حرم مشرف شده است یا خیر؟
گفت: من تاکنون به حرم امام رضا(ع) نرفتهام و قرار است برای بعد از ظهر به حرم مشرف شویم، تنها آرزویی که دارم این است تا بعداز ظهر زنده بمانم بعد از آن حتی اگر مردم برایم مهم نیست.
هنوز صحبتش تمام نشده بود بغض اجازه نداد تا ادامه دهد.
نوای اذان در زائرسرا خاتمه صحبت من با زائران بود، مدت حضورم در جمع زائران پاکستانی زیاد نبود اما توصیف حال آنها سالیان سال زمان نیاز دارد.
=================
گزارش از: مهتا قرهداشی
=================
انتهای پیام/ 70066