داوریهای شتابزده ایرانیان خارج نشین/ کدیور و مسائل اجتماعی ایران
داوریهای شتابزده و ژورنالیستیِ ایرانیانِ درخارج در باب مسائل ایران، گاه بدور از صداقت و انصاف است. انصاف نیست که وضعیت ایران امروز را تک بُعدی دید.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی از حجت الاسلام حبیب الله بابایی است که در ادامه می خوانید؛
دکتر کدیور اخیرا در پیامی در کانال شخصی خود به مسائل اجتماعی ایران پرداختند و با بیان «لازمتر از واجبترین واجبات کشور» پرداختن به مسئله فقر در ایران را مهمتر از حضور ایران در خارج از مرزهای کشور تلقی نمودند.
اینکه نویسندگان حوزوی بویژه آنهایی که بیرون از معرکۀ ایران نظارهگر تحولات ایران هستند، از برج عاج سیاست و الهیات پایین بیایند و به مشکلات مردم خاصا ندارها و آسیبدیدگان هم اندیشه کنند، جای خرسندی دارد.
و اینکه همگان محرومیتهای محرومان را مدام فریاد بزنند، فارغ از هر گرایش سیاسی و خطی، واقعا مغتنم و مبارک است.
از این جهت باید قدر دانست کسانی را که محرومیت ها را رصد میکنند و آن را همواره در یادها زنده میکنند.
لیکن در این باره چند نکته را باید متذکر شد.
قبل از این تذکر، لازم است اشاره کنم که نقد جناب کدیور در این یادداشت هرگز برای طعنه به ایشان نیست (دکتر کدیور دیدهاند که من به رغم اختلافات فکری که با ایشان داشتهام، هرگز در مواجهه با ایشان در دانشگاه ویرجینیا اهل طعنه نبودهام)، بلکه صرفا بیان نکتهای صریح و دلسوزانه در سلوک ایشان در مواجهه با مسئلههای اجتماعی ایران است.
نکته اول اینکه اگر با همین فرمانِ دکتر کدیور بخواهیم اولویتسنجی کرده و به ادارۀ کشور بپردازیم، باید بسیاری از هزینههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی در کشور را هم به همان چیزی هزینه کنیم که ایشان آن را «لازمتر از همه واجبات» میدانند.
دکتر کدیور نیک میدانند ضرورتهای متنوع نباید به تقلیل سیاست خارجی به مسئلههای داخلی بیانجامد.
اساسا بلندگرفتن افقها و جهانی فکرکردن بخشی از راه حل است و محلی فکر کردن هم بخشی از معضل ما در ایران و جهان اسلام است.
امروزه کشوری مثل آمریکا هم به رغم داشتن معضلات اجتماعیِ فراواناش در پی حل مسائل درونی خود از طریق سیاستهای جهانیاش در شورای روابط خارجه است (بگذریم از اینکه مداخلات مستکبرانه با مرابطات مستضعفان، از ریشه متفاوت است).
نکته دوم اینکه شاید در مسئلههای نظری و الهیاتی بتوان از فاصلههای دور و از طریق منابع و متون و نرمافزارها اسلام را شناخته و یا به اسلامشناسی ادامه داد، لیکن در فهم مسائل اجتماعی مسلمانان مثل جامعۀ ایران و ارائه ایده و راهکار، نمیتوان دورکاری کرد.
این گونه از دورکاریها نوعی از زیستِ با ذهنیتها است که کمکی به کشور نمیکند.
ای کاش دکتر کدیور هم مثل فضلای همدورهای خودش در ایران میماندند و به جای تماشا کردن و افسوس خوردن، در این امرِ «لازمتر از واجب» از نزدیک مشارکت میکردند.
ای کاش ایشان هم مانند احمد واعظی برمیگشتند به وطن، و پزیشن علمی خود را برای حل مسئلههای خلق الله هزینه میکردند، آنگاه میدیدند که حضور در وسط معرکه و تحمل سختیها و شنیدن ملامتها از طرف دوست و دشمن برای خدمت به جامعه بسیار تلختر، پیچیدهتر و البته کارگشاتر از ایستادن در دور دستها و غُرزدنها (با عرض پوزش) و تکرار آیههای یأس و سیاهی است.
ای کاش ایشان به جای تدریس اسلام به دانشجویان مسیحی و یهودی (که آیندۀ آنها در وضعیت خوشبینانه، شرقشناسی است و در بدبینانه حالت، مأموریت برای سیا و برای زدن نسل مسلمان در ایران و مانند ایران است) هم مانند برخی از فضلای حوزه در ایام بحرانی داعش در ایران میماندند تا در بدترین شرایط فکری ـ تکفیری در استانهای مرزی به هموطنانی که در معرض آسیبهای دینی و در دامِ اسلام کثیف آمریکایی بودند، یاری میرساندند و هموطنان ایرانی و گرفتار را از تلههای فکری داعش نجات میدادند.
و ای کاش ایشان و امثال ایشان مانند پروفسور سمیعی و مانندان او بودند که به رغم در اوج بودن فارغ از هر شرایط سیاسی نزدیک به مردم و به فکر دستگیری از مردم هستند.
خلاصه آنکه داوریهای شتابزده و ژورنالیستیِ ایرانیانِ درخارج در باب مسائل ایران، گاه بدور از صداقت و انصاف است.
انصاف نیست که وضعیت ایران امروز را تک بُعدی دید و آسیبها را در کنار فرصتها، و ضعفها را در کنار نقطههای قوت ندید، فعالیتهای سازندۀ هزاران مددکار از روحانیان انقلابی و ولایتمدار درسختترین شرایط کشور (که نمونه آن را میتوان در حضور بیش از 5000 روحانی در کنار نیروهای مردمی و دولتی در مناطق سیلزده دید) و در آسیبخیزترین نقطههای ایران (در بخشهای سخت زندانهای کشور، در کمپهای اعتیاد، در حواشی شهرها، و در روستاهای دورافتاده) را مغفول گذاشت و خدمات انجام یافته را ناگفته گذاشت و لا یجرمنکم شنئان قوم علی الا تعدلوا ...