نویسندگان جنگ در دل آن متولد شدند/ دولت خاتمی شعار فرهنگ سر داد اما منحرف شد
رزمنده دفاع مقدس و نویسنده رمان «قنوت آخر» میگوید: انقلاب و دفاع مقدس همان طور که از دل خودش فرمانده و مدیر و دانشمند و مخترع تربیت کرد، نویسندههایش را نیز خودش خلق کرد.

رزمنده دفاع مقدس و نویسنده رمان «قنوت آخر» میگوید: انقلاب و دفاع مقدس همان طور که از دل خودش فرمانده و مدیر و دانشمند و مخترع تربیت کرد، نویسندههایش را نیز خودش خلق کرد.
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، روایت زندگی شهید علیرضاهاشم نژاد به قلم «محمد محمودی نورآبادی» با عنوان «قنوت آخر» نوشته شده است از این رو با نویسنده کتاب در آستانه هفته دفاع مقدس گفتوگویی صورت گرفت.
محمد محمودی نورآبادی متولد ۱۳۴۹ شهرستان ممسنی است.
او نویسندگی را مدیون حضور در دفاع مقدس میداند و میگوید: «شاید اگر حوادث دو عملیات کربلای ۴ و ۵ پیش چشمانم اتفاق نمیاقتاد و آن صحنهها را با تمام وجودم لمس نمیکردم، مسیر زندگیام فرق میکرد و راه دیگری میرفتم.
اما در آن روزگار نوجوانی صحنههایی را دیدم که فکر و خیال مرا برای همیشه درگیر خود کرد.
تقریباً دو دهه بعد بر خود واجب دانستم که باید از آنها بنویسم.
کتاب «گلابیهای وحشی» را در همان حال و هوا نوشتم.
اثری که زمستان ۸۴ توسط انتشارات سرداران فارس چاپ شد.
بعد از انتشار کتاب نفس راحتی کشیدم چون فکر میکردم باری از دوش من برداشته شد.
اما نمیدانستم این تازه ورود به دریای ژرف دیگری است که سختیها و البته لذتهای خاص خودش را دارد.»
«قنوت آخر» کتاب دیگر وی است.
این رمان در ۲۵ فصل و از زبان راوی دوم شخص حال و هوای گردانی را که وی در دوران دفاع مقدس در آن حضور داشته است، روایت میکند.
این رمان در ۳۰۰ صفحه از سوی نشر جمکران راهی بازار نشر شده است.
به همین بهانه با این نویسنده همکلام شدیم تا از روند نگارش تا نشر این کتاب خواندنی آگاه شویم.
ادبیات مقاومت و رهایی را دنبال میکنم
* از محور و موضوع کتابهایتان شروع کنیم؛ اینکه آیا سبک خاصی در کارهایتان دارید؟
تاکنون ۲۰ اثر نوشتهام وکارهایم تقریباً بیشتر در حوزۀ دفاع مقدس است.
البته ۳ رمان انقلاب و ۴ اثر هم با موضوع بحران سوریه دارم و به طور کلی ادبیات مقاومت و رهایی را دنبال کردهام.
* شخصیت اصلی داستان «قنوت آخر» شما یک رزمنده واقعی است.
آشنایی شما با علیرضاهاشمنژاد، فرمانده دوران دفاع مقدس چگونه آغاز شد؟
چرا سراغ این سوژه رفتید؟
در بحبوحه فتنه ۸۸ از طریق دوست نویسندهام اکبر صحرایی، با خانواده شهیدهاشم نژاد در شیراز آشنا شدم.
پیشنهاد آقای صحرایی این بود که برایشان کتاب بنویسم.
ابتدا رغبتی نداشتم.
چون خود را نویسنده روستایی ـ عشایری میدانستم و خوش نداشتم در حوزه شهر قلم بزنم.
در حقیقت با کوه و چشمه و باغ و دنیای ایل و روستا بیشتر ارتباط برقرار میکردم.
اما وقتی به منزل شهیدهاشم نژاد رفتیم، دیدم اولاً با یک خانوادۀ بسیار خاص طرف حساب هستیم.
خانوادهای که فضای منزلشان لبریز از رنگ و بوی شهید بود.
نکتۀ دوم، گیرایی لبخند خودِ علیرضا از پشت شیشه بود.
اصلاً با این علیرضا بعدش خیلی احساس همدلی و رفاقت کردم.
پنج سال بعدش وقتی برادرم در سوریه شهید شد و باید خبر شهادت را به پدر و مادرم که در شیراز بودند، میدادم، اول رفتم سراغ همین خانواده و از علیرضا کمک خواستم.
بعدش هم به اتفاق پدر و مادر شهید علی رضا رفتیم سراغ پدر و مادرم.
آن داستان خودش را دارد و در کتاب «شاه نشین در شام» همه این حکایات را روایت کردهام.
نکتۀ سوم هم این که فهمیدم این خانواده شهری نیستند و اصالتاً اهل جلیان و نوبندگان فسا هستند.
پدر شهید، جلیانی و مادر شهید، نوبندگانی بود.
این پیشینه ایلی و روستایی خانواده هم خودش گیرایی و کشش خاص خودش را برای من داشت.
همه در رمان « قنوت آخر» چیز واقعی است
*در رمان «قنوت آخر» چقدر به شخصیت واقعی قهرمان داستان وفادار ماندهاید؟
چقدر از تخیل در پردازش شخصیت بهره بردید تا در جایگاه قهرمان قرار گیرد؟
خود علیرضا نمیگذاشت از واقعیتها دور شوم.
میتوانم بگویم تقریباً همه چیز واقعی است.
فقط فرم کار داستانی شده است.
آنچه که در پشت جبهه از ایشان روایت میشود، عین همان چیزی است که واقعیت داشته.
فقط در صحنههای جنگ چون خودم در کربلای پنج و در همان لشکری که علیرضا در کنار مسئول محورش حضور داشت، بودم، آنجا صحنههایی از پیرامون به مکانها و صحنههایی که علیرضا درآن نقش آفرینی کرده، نزدیک شده و یا پیوند خورده است.
* آیا سایر شخصیتهای داستان نیز مستند و واقعی هستند؟
همه واقعی هستند و البته این کار، نوشتن را سختتر میکرد.
این که گفته میشود از واقعیت نمیشود داستان نوشت، برای من قابل فهم نیست
* این کتاب را میتوان به عنوان یک رمان دفاع مقدسی هم دید؟
بله میشود آن را داستان دید؛ چون از عناصر داستان استفاده شده است.
از زاویه دید دوم شخص و سوم شخص محدود گرفته تا فرم، تعلیق و سفیدخوانی...
البته این که گفته میشود از واقعیت نمیشود داستان نوشت، برای من قابل فهم نیست.
گمانم از واقعیات میشود داستان نوشت؛ فقط کار نویسنده در این خصوص سختتر است.
همچنان که خدای متعال حوادث و رویدادهای گذشته را در قالب داستان آورده است.
سوره حضرت یوسف مگر داستان نیست و مگر ماجراها و شخصیتهایش واقعی نبودهاند؟
بله واقعی بودهاند؛ در حالی که در اثر، همه عناصر داستان وجود دارد.
سوره یوسف یک داستان خطی است که زاویه دید، شخصیت پردازی، تعلیق، نقطه اوج و خلاصه همه عناصر یک داستان را در خود جای داده است.
* در بخشهایی از کتاب ادبیات مورد استفاده در خطاب دادن یکدیگر، خیلی محترمانه نیست.
مثلا از واژه «تو» یا «زنت» بسیار استفاده شده.
چرا از واژههای محترمانه معادل «شما» یا «همسرت» یا «خانم» استفاده نشده است؟
وقتی داریم برای خواننده کتاب مینویسیم، باید در حد امکان، راحت، ساده و صمیمی بنویسیم.
هرچه رسمیتر و چهارچوبیتر، از صمیمیت فاصله میگیریم و قطعاً بخشی از این نوع نگاه هم متأثر از همان روستایی بودن خود نویسنده است.
در فرهنگ ما عنوانهایی چون «زنت» و «تو» غیرمحترمانه نیستند.
همچنان که در اشعار حافظ و سعدی شاید بگردید «شما» پیدا نمیکنید؛ در حالی که «تو» به وفور یافت میشود.
مثلاً سعدی میگوید: «تو» اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری/ که جمال سرو بستان و کمال ماه داری ـ در کس نمیگشایم که به خاطرم در آید/ «تو» به اندرون جان آی که جایگاه داری ـ و یا حافظ میگوید: بی «تو» در کلبۀ گدایی خویش/ رنجهایی کشیده ام که مپرس...
و در غزل دیگری میگوید: خیال روی «تو» در هر طریق همره ماست/ نسیم موی «تو» پیوند جان آگه ماست ـ به رغم مدعیانی که منع عشق کنند/ جمال چهرۀ «تو» حجت موجه ماست...
دقت کنید چقدر «تو» در کلام این شاعران صمیمیت دارد.
در یک کلام گمانم باید شما شهرنشینها خودتان را به صفا و صمیمیت ما روستاییها نزدیک کنید!
شعار دادن درباره تحمل فراق عزیزان، اصلاً منطقی و درست نیست
* معرفی کدام بُعد از ابعاد دفاع مقدس در نوشتن این کتاب مورد توجه شما بوده است؟
بُعد حماسه و پیروزی یا بُعد انسانی؟
قطعاً بُعد حماسه و پیروزی مد نظر بوده است.
اما این که شعار بدهیم و بگوییم خانوادههای این مجاهدان خیلی راحت با هجران و فراق عزیزانشان کنار میآمدند، اصلاً منطقی و درست نیست.
خود من وقتی چهار سال پیش خبر شهادت برادرم ستار را شنیدم، اول دست و پایم را گم کردم.
قریب به ۴۰ دقیقه تو کوچههای شهر دنبال ماشینم میگشتم چون نمیدانستم کجا پارکش کردهام.
اما بعدش رفتم منزل وضو گرفتم دو رکعت نماز شکر بجا آوردم.
الانم که ۳۲ سال از شهادت شهید دفاع مقدسمان عبدالرسول و قریب به چهار سال از شهادت شهید مدافع حرممان میگذرد، همیشه افتخار کردهام و هم تقریباً همه شب در فراقشان گریستهام.
لذا در «قنوت آخر» با خانوادهای طرف حساب هستیم که عاطفه و احساسات در آن موج میزند، با این وجود آنها اسماعیل خود را به قربانگاه میفرستند.
برای نوشتن مانعی جز کملطفی نهادها و متولیان امر نشر و توزیع نیست
* چه مسائل و مشکلاتی در راه تهیه و تدوین و نگارش این کتاب برایتان به وجودآمد؟
برای نوشتن هیچ مانع و مشکلاتی فراتر از کم لطفی نهادها و متولیان امر نشر و توزیع نیست.
بقیۀ موارد دیگر طبیعی و عادی هستند.
* از سبک نگارش این کتاب برایمان بگویید.
اولاً تلاش کردم روح روستایی که در دیگر آثارم بود، در این کار هم جاری باشد.
بعد هم استفاده از دوم شخص، تجربۀ اولم بود و به گواه مخاطبین و خاصه اهل فن، این نوع زاویۀ دید در این اثر خوب نشسته است.
علیرضا آخرین قنوتش را در سحرگاه شهادت حضرت زهرا سلامالله میخواند
* چرا اسم کتاب را «قنوت آخر» گذاشتید؟
از آرزوهای علیرضا بود که در روز شهادت حضرت زهرا (س) شهید شود.
این اتفاق در حالی میافتد که علیرضا سر نماز صبح و در حال قنوت بوده است.
یعنی علیرضا آخرین قنوتش را آنجا و درست در سحرگاه شهادت حضرت زهرا سلام الله میخواند.
* کتاب شما میتواندبه یک فیلم دفاع مقدسی تبدیل شود و در این زمینه، آیا پیشنهادی به شما شده است؟
خیلی از آثار دفاع مقدس چنین گنجینهای هستند و میشود از آنها فیلم تهیه کرد، ولی فعلاً صدا و سیما به هر دلیلی رغبتی به این موضوع نداشته است.
ادبیات همیشه تاثیرگذار است/ دنیای مجازی میتواند ابزاری برای تبلیغ و ترویج ادبیات باشد
* فکر میکنید ادبیات چقدر میتواند در این فضای جامعه تاثیرگذار باشد؟
ادبیات همیشه تأثیر خودش را داشته و الآن هم دارد.
حالا این که یک هوویی به نام دنیای مجازی برای همۀ قالبها و حتی ادبیات درست شده است، آن بحث دیگری است که البته فکر میکنم دنیای مجازی میتواند هوو نباشد و خودش ابزاری در خدمت تبلیغ و ترویج ادبیات باشد.
* مطالعه این کتاب برای نسلهای جدید کشور را چقدر ضروری میدانید؟
طبیعتاً عناوین و مفاهیمی چون ایثار، فداکاری، مجاهدات و دفاع از میهن و عقیده، میتواند اثرات خاص خودش را داشته باشد.
از این رو خوشحالم بگویم همه کسانی که این کتاب را مطالعه کردهاند، راضی بودهاند و این امیدواری ما را برای برداشتن گامهای بعدی بیشتر کرده است.
* نوشتن این کتاب چه اثری در زندگی شما داشته است؟
چقدر تحت تاثیر محتوای آن قرار گرفتید؟
قطعاً نویسنده وقتی در پژوهش و تحقیق با شخصیتی مثل علیرضا برخورد میکند، نمیتواند تأثیر نگیرد.
تلاش کردم مثل علیرضا دنیا و تعلقاتش را چندان جدی نگیرم.
شاید این بیشترین تأثیری بود که از علیرضا گرفتم.
یک تأثیر هم از منش و روش پدر و مادر علیرضا گرفتم و آن هم این که خانواده باید همیشه و در همه حال پای آرمان شهیدش بماند.
خیلی خانوادهها را میدیدم که با شهیدشان مثل یک مرگ تصادفی برخورد میکردند.
یعنی انگار تصادفی شده بود و عزیزشان از دنیا رفته بود.
خانوادۀ علی رضا اما الگوی زیبایی مقابل چشم میهمان خود قرار میدهند.
*چقدر برای نوشتن کتابهای دیگر در این زمینه انگیزه دارید؟
منتظر پیشنهاد خاصی هستید یا خودتان سوژهای برای نوشتن در نظر دارید؟
هیچ وقت بیکار نبودهام.
سوژها چه پیشنهادی و چه خالقانه و ابتکاری، همیشه دم دستم بودهاند و به لطف خدا خوب کار کردهام.
گاهی نگارش یک سوژه، خودش دستمایهای برای نوشتن اثر دیگری بوده است.
مثلاً چهار کار با موضوع بحران سوریه نوشتم.
دو سفر سوریه رفتم و از دل آنها رمان «به نقش گلیم» را هم نوشتم که کاری برای نوجوانان است و شهرستان ادب قرار است چاپ کند.
فرهنگ هم مثل صنعت و اقتصاد بسیار مغفول و مظلوم واقع شده است
* عملکرد فعالان فرهنگی را در ایجاد وضعیت کنونی جامعه چه اندازه تاثیرگذار میدانید؟
گمانم فرهنگ هم مثل صنعت و اقتصاد بسیار مغفول و مظلوم واقع شده است.
به پشت سرمان که نگاه میکنیم، دولتهای بعد از جنگ، فقط دولت خاتمی بود که شعار فرهنگ را پررنگ سر داد و البته بسیار عامدانه فضا را به سمت و سوی دیگری برد و از آرمانهای امام و منویات رهبری فاصله گرفت.
باقی دولتها هم کاری در این عرصه نکردهاند.
حتی شعار دادنش را هم بلد نبودهاند.
مخصوصاً دولت آقای روحانی که یک مرتبه مدیرکل فرهنگ و ارشاد استانی به پهناوری فارس دو تابعیتی از کار در میآید.
این یعنی تسبیح فرهنگ در این دولت پکیده است.
در پایان چهار سال اول دولت احمدی نژاد، صحبت از تیراژ میلیونی کتاب بود.
حالا به بحث تحریمها خورد و آن اتفاق افتاد.
اما در این دولت، شاهد یک پسرفت شگرف بودهایم.
مثلاً الآن سورۀ مهر تیراژ خودش را از پنج هزار و سه هزار، به ۳۰۰ جلد کاهش داده است.
این یعنی نشستن غبار مرگ بر فرهنگ.
کتابی درباره نقش قرارگاه حمزه سیدالشهدا در برقراری امنیت پایدار در شمال غرب کشور مینویسم
* کتاب جدیدی در دست دارید یا نه؟
درباره نقش قرارگاه حمزه سیدالشهدا در برقراری امنیت پایدار در شمال غرب کشور، کتابی را کار میکنم که تقریباً رو به پایان است.
نکته جالب در این کتاب که برای خودم خیلی عجیب هم بود، این که این قرارگاه از سال ۱۳۹۰ به این طرف مناطقی از وطن را از دست تروریستها و اشرار خارج کرده که این مناطق از سالها قبل از انقلاب از دسترس خارج بودهاند.
مثلاً ارتفاعات قندیل، شاید قرنها در اختیار عشایر عراق بوده و اشرار هم در آن حدود فعال بودهاند.
در حالی که مردم و قوای مرزی ما روی آن تسلط و استفادهای نداشتهاند.
این از همان مواردی است که مردم و بسیاری از مسولان میانی ما نمیدانند و خبر ندارند.
یک مجاهد و رزمنده باید همسری مجاهدتر و رزمندهتر از خودش داشته باشد
* درباره نقش زنان در دفاع مقدس زیاد سخن گفته شده است که عمده آن مربوط به پشت جبهه در قالب پشتیبانی از جنگ، بخشی نیز در قالب نیروهای امدادی و گروههای پزشکی در مراکز درمانی و بخشی کوچکتری هم در قالب نیروی رزمنده به ویژه در اوایل جنگ است.
شما به عنوان نویسنده، نقش زنان در دفاع مقدس را چگونه توصیف میکنید؟
چون خودم سابقۀ نظامی و حضور در جنگ و بعدش مأموریتهای رزمی داشتهام، همیشه به دوستان و همکاران پادگانی توصیه میکردم و توصیه میکنم که همسر یک مجاهد و رزمنده باید از خودش مجاهدتر و رزمندهتر باشد.
این یعنی اگر رزمنده پشت سرش خالی باشد، دل و دماغی برای جنگیدن و حماسه آفرینی ندارد.
خیلیها را میشناسم که با وجود برخورداری از شرایط یک مجاهد، چون همسر خوبی انتخاب نکرده بودند، در این وادی لنگ زده و حتی مردود شدهاند.
نقش مادران هم که دیگر روشن است.
نمیشود لباس رزم پوشید در حالی که از یک شیرزن شیر نخورده باشی.
* فکر میکنید در این سالها به قدر کافی به نقش زنان در دفاع مقدس پرداخته شده است.
چه ظرفیتهایی در این زمینه مورد غفلت قرار گرفته است؟
گمانم مادران و همسران، همان قدر که در خانه و جامعه مظلوم هستند، در ادبیات هم مظلومند.
باید رودابهها و گردآفریدهای واقعی و نه خیالی امروز را معرفی کرد.
خدا را شکر میکنم که در این وادی با نوشتن کتاب «سه نیمه سیب» (زندگی شهیدان مدافع حرم مصطفی و مجتبی بختی) نقش مادر بزرگوارشان را در حد توان نشان دادم.
* با گذشت ۳۰سال از پایان جنگ تحمیلی برخی پدران ومادران شهدا و ایثارگران که خاطرات فرزندانشان را در سینه دارند از دنیا رفتند.
در این زمینه نیاز به کار فوقالعاده و جهادی است.
پیشنهاد عملی شما برای ثبت هرچه سریعتر این خاطرات چیست؟
در این حوزه کاری نشده است.
میشود کارهایی کرد.
مثلاً نهادهای فرهنگی ظرف یکی ـ دو سال افرادی را با امکانات و برنامۀ مشخص مأمور به این جمع آوریها کنند.
اما این عشق میخواهد که نیست.
* ثبت تاریخ دفاع مقدس، یک کار ملی است و اختصاص به دولت و نهاد و مراکز خاص ندارد.
همه موظف به حمایت از این کار ملی هستند.
ارزیابی شما از حمایتهایی که از کارهای دفاع مقدسی میشود، چیست؟
طبیعتاً وقتی تیراژ کتاب از سه هزار و پنج هزار به ۳۰۰ و ۵۰۰ نسخه سقوط کرده است، این خود نشان میدهد که در این وادی کار همچنان لنگ میزند.
اتفاقاً یک مشکل خود همین نهادها هستند که اعتبارهایی را جذب میکنند و بعضاً در مسیر درست خودش خرج نمیکنند.
مثلاً بنیاد حفظ آثار فارس، در پنج ـ شش سال گذشته آثاری را زیر چاپ برده که ضد دفاع مقدسی است.
برای نمونه کتاب «حفرههای روی پیشانی» مجموعه داستان تلخ و ضد دفاع مقدس است.
خب ممکن است نویسندۀ این کتاب دوست داشته باشد بگوید تعلقات خودش را نوشته است.
اما بنیاد مسئول حفظ و نشر ارزشهای دفاع مقدس است نه متولی نشر سلیقههایی که نه جنگ را دیدهاند و نه آدمها و باورهایشان را میشناخته اند.
آیا این خدمت به دفاع مقدس است؟
انقلاب باید از خودش هنرمند و نویسنده تولید میکرد و این اتفاق افتاد
* قطعا درباره دفاع مقدس صرفا نباید به ثبت خاطرات و ساخت مستند اکتفا کرد.
رمان و فیلم در این باره میتوانند نقش بیشتری هم داشته باشند.
چرا ما یک رمان مثل جنگ و صلح تولستوی نداریم؟
نباید عجله کرد.
انقلاب و دفاع مقدس همان طور که از دل خودش فرمانده و مدیر و دانشمند و مخترع تربیت کرد، نویسندههایش را نیز خودش خلق کرد.
چه تعداد از نویسندههای کارکشته و با تجربه پای کار ادبیات انقلاب و مقاومت آمدند؟
احمد محمود آمد «زمین سوخته» را نوشت که از حیث محتوی اصلاً آن چیزی نیست که واقعیت داشت.
دولتآبادی هم از همان اول سازش را علیه این جریان کوک کرد و مدام گفت ما مخالف جنگ و خشونت هستیم.
انگار شهدا و امام موافق جنگ و خشونت بودند.
این آقایان درک این را نداشتند که کشور مورد تجاوز قرار گرفته و باید دفاع کرد و اگر دفاع نکرد، باید تسلیم شد و خانه را به اجنبی سپرد.
چشم خود را بستند و ندیدند در هویزه و خرمشهر چه گذشت.
لذا انقلاب باید از خودش هنرمند و نویسنده تولید میکرد و این اتفاق افتاد.
حالا شاید تا جنگ و صلح نوشتن زمان لازم باشد، اما قطعاً روزی این اتفاق هم خواهد افتاد انشاءالله.
* به نظر میرسد هم مسئولان و هم نویسندگان ما دنبال محصول زودبازده هستند.
لذا کتاب عمیق در حوزه دفاع مقدس کمتر نوشته میشود.
اگر شما با این نظر موافق هستید، چه راهکاری پیشنهاد میدهید؟
بله این هم یکی از مشکلات این حوزه است.
هرچه هم گفته شود که هزینه ۱۰ کار معمولی را صرف یک کار خوب بکنید، نمیشود.
نویسندهها هم یک مشکلشان بحث معیشت است.
این خودش باعث میشود که زمان برایشان خیلی مهم باشد.
* معمولا مسئولان و مراکزی که باید مجوز انتشار کتاب دفاع مقدسی را بدهند، خط قرمزهایی دارند.
با این خط قرمزها موافق هستید یا معتقدید میتوان خیلی یا برخی از آنها را برداشت؟
خودتان هم دچار خودسانسوری شدهاید؟
اتفاقاً توی این حوزه من چندان مشکلی ندیدهام.
تقریباً با ناشران متفاوتی کار کردهام و فضا را میشناسم.
سال ۸۹ هم داور بخش بزرگسال و آزاد جشنواره حبیب بودم و با آثار چاپ شده سال قبلش خوب آشنا شدم.
میتوانم بگویم آثاری را دیدم که باورم نمیشد در ایران مجوز چاپ گرفته باشند.
مثلاً وهن شهید و مواردی که دردناک بود.
لذا این بحث خط قرمز و ...
خیلی محلی از اعراب ندارد.
گمانم موضوع خودسانسوری بیشتر ریشه در نهاد خود آدمها دارد تا این که متأثر از بیرون باشد.
خودم که روحیهام با سانسور اصلاً سازگار نیست.
* چقدر موافق این نظریه هستید که میگویند نویسندگان ما در نوشتن در حوزه دفاع مقدس دچار خودسانسوری هستند.
یعنی خط قرمزهای بیخودی در نوشتن برای خود قایل میشوند؟
اینها بیشتر جوسازیهای یک جریان آشنا، با هدف زمینهسازی برای زدن ریشه دفاع مقدس و جریان مقاومت است.
نمیخواهم بگویم اصلاً مشکلی نیست.
اتفاقاً مشکلاتی از این حیث وجود دارد اما جدی و غالب نیست.
جریانی که در پی نهادینه کردن این تفکر غلط است، اگرچه در داخل زیست میکند، اما به لحاظ فکری از آن طرف تغذیه میشود.
تقریباً میشود گفت همان جریانی است که عزاداری میلیونی برای امام حسین علیه سلام را پوشش نمیدهد، اما قمهزنی را بارها نمایش میدهد.
موافق نوشتن حقایق و واقعیتها هستم
* آیا شما موافق نوشتن داستان تلخ از دفاع مقدس هستید یا معتقدید نباید کام خواننده را تلخ کرد؟
موافق نوشتن حقایق و واقعیتها هستم.
در این حقایق تلخ و شیرین نهفته است.
باید هر دو را دید و نوشت.
کام خواننده از سفیدنمایی و سیاهنمایی تلخ میشود نه حقیقتنگری و واقعبینی.
* ممنون از زمان اختصاص داده به این گفتوگو.
موفق باشید.
من هم از شما سپاسگزارم.
انتهای پیام/