سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

شبی که به نماز، قرآن و مناجات گذشت

فارس | فرهنگی و هنری | دوشنبه، 18 شهریور 1398 - 15:24
امام حسین(ع) به برادرش حضرت عباس (ع) فرمود: «اگر می‌توانی امروز آنها را از جنگیدن با ما منصرف کنی، این کار را بکن. شاید ما امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم؛ زیرا خداوند، خود می‌داند که من نماز و تلاوت کتابش قرآن را دوست دارم.»
حسين،امام،واي،كربلا،شب،زينب،فرمود،بند،شهادت،سخته،آقا،خداوند، ...

امام حسین(ع) به برادرش حضرت عباس (ع) فرمود: «اگر می‌توانی امروز آنها را از جنگیدن با ما منصرف کنی، این کار را بکن.
شاید ما امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم؛ زیرا خداوند، خود می‌داند که من نماز و تلاوت کتابش قرآن را دوست دارم.»
بسته آیینی شب دهم محرم| شبی که به نماز، قرآن و مناجات گذشت
محشر؛ ویژه‌نامه ماه محرم خبرگزاری فارس: همزمان با فرارسیدن ماه محرم، بسته جامع محتوایی شامل مقتل و اشعار ویژه مصیبت، نوحه، واحد، دو دمه و شور به مناسبت هرروز این ماه شریف، ارائه خواهد شد.
دهمین شب ماه محرم در هیأت‌های مذهبی به عزاداری برای شهادت امام حسین (ع) پرداخته می‌شود.
براساس این گزارش، در زیر ابتدا خلاصه‌ای از مقتل امام حسین (ع) ارائه می‌شود:
امام حسین علیه‌السلام که قصد لشکریان ابن سعد ملعون را برای تعجیل در جنگ مشاهده فرمود و دریافت که رفتار و سخنان پندآموز او در آنها بی‌اثر است، به برادرش حضرت عباس علیه‌السلام فرمود: «اگر می‌توانی امروز آنها را از جنگیدن با ما منصرف کنی، این کار را بکن.
شاید ما امشب برای پروردگار خود نماز بخوانیم؛ زیرا خداوند، خود می‌داند که من نماز و تلاوت کتابش قرآن را دوست دارم.»
سرانجام شب عاشورا فرا رسید.
امام حسین علیه‌السلام، اصحاب و یاران خود را جمع کرد، حمد و ثنای الهی را به‌جای آورد، سپس رو آنان به فرمود: «من اصحاب و یارانی بهتر از اصحاب خود و اهل بیتی نیک‌تر از اهل بیت خود نمی‌شناسم.
خداوند از جانب من به تمام شما پاداش و جزای خیر دهد.
اینک شب، همچون پرده‌ای سیاه همه جا را فرا گرفته، شما نیز آن را شتر خود قرار دهید و به راه بیفتید.
هرکدامتان، دست یک نفر از افراد اهل بیت مرا بگیرد، در این سیاهی شب پراکنده شود و از این جا دور گردد و مرا با این دشمنان تنها بگذارد؛ زیرا این‌ها غیر از من، با کس دیگری کار ندارند.»
برادران و فرزندان امام علیه‌السلام و پسران عبدالله بن جعفر عرض کردند: «چرا باید این کار را انجام دهیم؟
برای اینکه بعد از شما زنده بمانیم؟
خداوند چنین چیزی را برای ما نمی‌خواهد.»
نخستین کسی که این سخن را فرمود، حضرت عباس بن علی علیه‌السلام بود.
سپس دیگران از آن حضرت پیروی کردند و همین سخنان را بر زبان جاری ساختند.
راوی می‌گوید: امام حسین علیه‌السلام به فرزندان عقیل نگاه کرد و فرمود: «شهادت مسلم برای شما بس است.
من به شما اجازه می‌دهم که بروید»
روایتی دیگر
در این حال برادران و تمام اهل بیت امام علیه‌السلام شروع به صحبت کردند و گفتند: «ای فرزند پیامبر خدا!
مردم به ما چه می‌گویند و ما به آنها چه بگوییم؟
بگوییم سرور، بزرگ، سید، امام و فرزند دختر پیامبرمان را ترک کردیم و در رکاب او نه تیری پرتاب کردیم، نه نیزه‌ای انداختیم و نه شمشیری زدیم؟
نه به خدا قسم!
ای فرزند پیامبر خدا!
ما از تو جدا نخواهیم شد؛ بلکه با جان خود، از تو محافظت می‌کنیم تا اینکه در مقابل روی تو به شهادت برسیم و به همان سرنوشتی که تو دچار می‌شوی، دچار شویم.
خداوند زندگی بعد از تو را زشت گرداند.»
در این حال «مسلم بن عوسجه» از جای برخاست و عرض کرد: «آیا ما تو را در این وضعیت که دشمن محاصره‌ات کرده رها کنیم و برویم؟
نه به خدا قسم!
خداوند مرا در چنین حالی نبیند.
من در اینجا تا نیزه خود را در سینه دشمن بشکنم و تا زمانی که شمشیر در دست دارم، با شمشیر بر آنها حمله کنم و اگر سلاحی هم نداشتم، با انداختن سنگ به سوی آنها می‌جنگم.
من از تو جدا نمی‌گردم تا اینکه در رکاب تو به شهادت برسم.»
بعد «سعید بن عبدالله حنفی» برخاست و گفت: «ما تو را تنها و غریب رها نمی‌کنیم تا خداوند بداند ما به سفارش پیامبر خدا (ص) درباره شما جامه عمل پوشانده‌ایم.
اگر من بدانم که هفتاد مرتبه در راه شما کشته می‌شوم، سپس زنده شده، بعد مرا سوزانده و خاکستر وجودم را بر باد می‌دهند، باز دست از یاری شما برنخواهم داشت؛ تا اینکه همراه شما به شهادت برسم....»
سپس «زهیر بن قین» از جای برخاست و گفت: «به خدا قسم آرزویم این است که هزار بار در راه شما کشته شده و زنده شوم، اما خداوند کشته شدن را از تو و جوانان تو که برادران و فرزندان و اهل بیتت هستند، دور کند.»
یاران امام اینگونه یکصدا گفتند: «جان ما فدای جان تو!
ما با دست و صورت خود از تو محافظت می‌کنیم.
اگر مقابل روی تو به شهادت برسیم، به عهد خود با پروردگار وفا کرده‌ایم و به آنچه که بر عهده‌مان است، عمل نموده‌ایم.»
سپس امام فرمود: فردا همه شما کشته خواهید شد و جایگاه هریک را در بهشت به ایشان نشان داد.
امام سجاد علیه‌السلام می‌فرماید: «آن شب عمه‌ام زینب مشغول پرستاری از من بود که پدرم این اشعار را می‌خواند:
«یا دهر اف لک من خلیل
کم لک بالاشراق والاصیل
من صاحب او طالب قتیل
والدهر لایقنع بالبدیل
و انماالامرالی الجلیل
و کل حی سالک السبیل»
از این اشعار فهمیدم که بلا نازل شده و بغض کردم.
عمه‌ام از جا پرید و فریادزد: «کاش مرگ من رسیده بود و زنده نبودم امروز مادرم فاطمه، پدرم علی و برادرم حسن را از دست می‌دهم.»
پدرم فرمود: «خواهرم!
شیطان شکیبایی‌ات را نرباید.»
زینب عرض کرد: «پدر و مادر و جانم فدایت!
آیا تن به مرگ داده‌ای؟»
امام با چشمانی اشکبار فرمود: «اگر مرغ قطا را شبانه در آشیانه‌اش رها می‌کردند، می‌خوابید.»
زینب گفت: «آیا تو را ظالمانه می‌کشند؟» پس سیلی بر صورت خود زد و گریبان چاک کرد و بی‌هوش شد.
امام او را به هوش آورد و دلداری داد و فرمود: «پدر و مادر و برادرم بهتر از من بودند و رفتند.» و او را امر به صبر کرد.
امام و یارانش تمام آن شب را بیدار بودند و مشغول مناجات و نماز.
منابع
لهوف/ سید بن طاووس
تاریخ الامم ج ٥/ طبری
ارشاد ج ٢/ شیخ مفید
روضه/ آیت الله مجتبی تهرانی
برویم سراغ کسی که دستمان را می‌گیرد و حفظمان می‌کند و سفینه نجات ماست.
می‌نویسند روز عاشورا «فَنَظَرَ یَمیناَ وَ شِمالاَ»؛ حسین(ع) یک نگاهی کرد به سمت چپ و راست خودش، «وَلَم یَرَ مِن أصحابِهِ أحَداً»؛ دید دیگر هیچ یک از اصحابش باقی نمانده است؛ همه رفته‌اند.
«فَنادی یا مُسلِم بن عقیل و یا هانی بن عروه، یا بُریر، یا زُهیر، ...».
یکی یکی این‌ها را صدا زد.
«قوموا عَن نَومِکُم أیُّها الکِرام، اِدفَعوا عَن حَرَمِ الرَّسول»؛ بلند شوید و از این زن و بچه‌ها دفاع کنید
حسین(ع) وقتی آماده شد که خودش به میدان برود، «فَنادا یا زَینَب، یا اُمَّ کُلثومِ، یا سُکَینَة، یا رُباب، عَلَیکُنَّ مِنّی السَّلام».
یعنی خداحافظ، من هم رفتم...
می‌گویند وقتی صدای حسین(ع) بلند شد، این زن و بچه‌ها و بی بی‌ها از خیمه بیرون ریختند و اطراف حسین(ع) را گرفتند.
هر کس یک چیزی می‌گوید؛ اما خواهرش یک تقاضا دارد و آن اینکه بگذار یک بوسه به زیر گلویت بزنم.
دخترش سکینه آمد، جلوی بابا را گرفت.
رو کرد به پدر و گفت: «یا أبَه!
أ استَسلَمتَ بِالمَوت؟»؛ پدر!
دیگر تن به مرگ دادی؟
حسین(ع) در جواب به او گفت: «کَیفَ لا یَستَسلِمَ لِلمَوتِ مَن لا ناصِرَ لَهُ؟»؛ چگونه تسلیم مرگ نشود کسی که یاوری ندارد؟
سکینه گفت: حالا که چاره‌ای جز این نیست، «رُدَّنا الی حَرَمِ جَدِّنا».
یعنی اول ما را بگذار مدینه و بعد خودت بیا و بجنگ.
حسین(ع) با کنایه جواب او را داد.
فرمود: «لَو تُرِکَ القَطا لَنامَ».
یعنی دخترم!
دیگر راه برگشت بر حسین بسته است.
اینجا بود که سکینه شروع کرد های های گریه کردن.
حسین(ع) آمد دخترش را بغل کرد و روی زانوهایش نشاند.
با آستین‌هایش اشکهای سکینه را پاک می‌کرد و این جملات را می‌گفت: «سَیَطولُ بَعدی یا سُکَینَةُ فَاعلَمی مِنکَ البُکاأُ اِذِ الحِمامُ دِهانی»؛ دخترم!
گریه‌ها برای بعد از این است نه الان، «لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکِ حَسرَتا»؛ دخترم!
دل پدر را با این قطره‌های اشکت آتش نزن.
در ادامه به ارائه بسته اشعار به مناسبت شب دهم محرم که برای شهادت امام حسین (ع) عزاداری می‌شود، می‌پردازیم:
توسل به امام زمان در شب عاشورا / محمدعلی بیابانی
ای گیسوی هماره پریشان کربلا
ای چشمه همیشه خروشان کربلا
با ما بگو چه دیده‌ای ای خون گریسته!
در سرخی عقیق سلیمان کربلا
هریک فراز ناحیه صد مقتل آتش است
از اعظم مراثی دیوان کربلا
گفتی لاندبنک یا جدی الغریب!
گفتی که جان فدای تو ای جان کربلا!
آب خوش از گلوی تو پایین نمی‌رود
با یاد خشکی لب عطشان کربلا
آه از دمی که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمه سلطان کربلا
صفین اگرکه مصحف قرآن به نیزه دید
بر نیزه رفت قاری قرآن کربلا
شعر / ذبیح‌الله صاحبکار
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
لهیب تشنگی‌ات، روح دشت را می‌سوخت
فرات موج‌زنان گرچه در کنار تو بود
به رزم، قصد فنای جهان، گرت می‌بود
نه آسمان، نه زمین، مردِ کارزار تو بود
اگر شجاعت و ایثار، جاودانی شد
ز خون پاکِ دلیران جان‌نثار تو بود
به جای ماند اگر نامی از جوانمردی
ز پایمردی یاران نام‌دار تو بود
به پیشواز اجل آن چنان کمر بستی
که مرگ، مضطرب از طفل شیرخوار تو بود
شُکوه نام بلند تو، جاودان باقی‌ست
که سربلندی و آزادگی، شعار تو بود
به روی دست تو پرپر شد از خدنگ ستم
گلی که از چمن حُسن، یادگار تو بود
اگرچه گلشنت ای باغبان به غارت رفت
خزانِ باغِ تو، آغازِ نوبهارِ تو بود
درخت عدل و مروّت که آبیاری شد
رهین منّت شمشیر آبدار تو بود
به جز دل تو که بود از وصال، خرّم و شاد
جهان و هر چه در او بود، سوگوار تو بود
به غیرِ داغ محبت به دل نبود تو را
اگرچه سینه هر لاله داغدار تو بود
نوحه / محمد علی بیابانی
بند اول
سلام بر بیرق و پرچم و شال عزای تو
سلام بر بانی، روضه، کرب و بلای تو
سلام بر زینب و سلام بر فاطمه
سلام بر کربلا، سلام بر علقمه
سلام می‌دهم چون حبیب، سیدنا الغریب
می‌وزد از حرم بوی سیب، سیدنا الغریب
سیدنا الغریب، سیدنا المظلوم، سیدنا العطشان
ای حسین جان
بند دوم
شد آخر وقت آن، که خزان، زند به باغ ما
رسیده موعدِ، رفتن و دم فراق ما
سرآغاز فراق، همین دیدار ماست
که فردا شب تنم، میان نیزه‌هاست
فردا پیش چشم یک سپاه، جدا شود سرم
وعده ما میان قتلگاه، کنار مادرم
زمینه / بهمن عظیمی
بند اول
تموم تنم، می‌لرزه از فکر فراق
تو تنهاتر از زینب مگه داری سُراغ
جز تو، کس و کارم
تو این دنیا، مگه دارم؟
فردا که تو میری، وای از دل من
جونم و می‌گیری، وای از دل من
من میرم اسیری، (وای از دل من)
حسین
بند دوم
چجوری دلت، میاد که تنها بمونم
نرو از پیشم، محاله بی‌تو بتونم
فردا تو اون، روز دلگیر
خوابم میشه تعبیر
این دل مضطر و تنها می‌ذاری
میری و خواهر و تنها می‌ذاری
این پاره جیگر و (تنها می ذاری)
حسین
بند سوم
چطور جسمت و پرپر ببینم، نَمیرم؟
چجوری تو رو، بی‌سر ببینم، نَمیرم؟
وای از حالِ، پریشونم
وای از دردِ، بی درمونم
غارت بدنت، می‌کُشه منو
زخمای رو تنت، می‌کُشه منو
نیزه و دهنت، (می‌کُشه منو)
حسین
واحد حماسی / علی صالحی
بند اول
کل خیر فى باب الحسین
صلى على اصحاب الحسین
کربلا کربلا کربلا
اللهم ارزقنا بالحسین
بى نظیرى، عالم گیرى
نعم المولى و نعم النصیرى
بند دوم
محو نام جذاب توایم
مست بادهء ناب توایم
هفتاد و دو تن مجنون تو
ما مجنون اصحاب توایم
مثل بُریر، یا چون زهیر
مى شوم با تو عاقبت به خیر
بند سوم
خیرالاحباب عالم حسین
دم حسین و دمادم حسین
شب اول قبرم مَلک
هرچه بپرسد گویم حسین
مرهم تویى، مَحرم تویى
اللهم اجعل محیایم تویى
واحد / علی قالیباف
اصحاب، کنار تو نشستن
به دنیا دل نبستن
چون تشنه‌ شهادت هستن
تنها، از ماجرای فردا
شد نگرونی ما
اهل حرم چی میشه آقا؟
تو جنت، تا جاشو دیده سقا
با قلبه شکسته گفته تنها!؟
بهشتم، تویی عزیز زهرا
فردا می‌خوام که چندبار
زخمی و پرپرت شم
ایشالله روز محشر
رو سفید مادرت شم
به گریه‌های دخترت (بمون حسین)
به التماس خواهرت (بمون حسین)
امشب، خیمه‌ها در امونه
حسین دعا می‌خونه
شب سجوده آسمونه
فردا بارونِ تیغ و تیره
زینب به غم اسیره
خیمه دلش
آتیش می‌‌گیره
تو خیمه، دلنگرونه زینب
دعایی داره میخونه زینب
خدایا، زنده نمونه زینب
نگو تو از جدایی
طاقتشو ندارم
باورش حتی سخته
داری میری از کنارم
بیا و جون مادرت (بمون حسین)
به التماس خواهرت (بمون حسین)
شور / رسول ملکی
بند اول
سخته عمر نوکریم اگه تباه شه
سخته باعث دوریم ازتوگناه شه
سخته سهم من از حرم توآه شه
توکریمی و سخاوت داری مولا
من و می‌بخشی تو به حرمت زهرا
به حر و گندابی و رسول ترک تو
نظر کردی تو بکن باز نظر آقا
می‌دونم آقادل توروشیکوندم
می‌دونم توپام موندی من نموندم
می‌دونم گناهکارم ولی به هیأت
هرجوری شده خودمو من رسوندم
یاحسین وای وای وای غریب آقا
بند دوم
سخته حسرت دوری حرم آقا
سخته ببینم اشک مادرم آقا
سخته عمریه که دربه درم آقا
دلتنگی سخته واسه نوکرای تو
فکرو خیال منه کربلای تو
به ابی انت و امی یاحسین جان
همه اجدادمن خاک پای تو
ازسرصبح منتظرموندم که شب شه
تابیام تو روضه تومن ببارم
زندگیم باگریه‌ها رونق می‌گیره
آقادلخوشی به جز تو من ندارم
یاحسین وای وای وای غریب آقا
بند سوم (ترکی)
حسین جانیم اولا سن آقاقوربان
حسین، جان وردون سن کربلا دا عطشان
حسین، غارت اولدی کوینگون یاعریان
زینب توکی آغاریب کربوبلا دا
گوردی رقیه باشون طشت طلا دا
یزید چوخ ظلم الدی زینب آقا
چوخ عذاب چهدی باجون شام بلا دا
نانجیب زینب الدی ایشاره
ددی اسیراولدون سن یوخوندی چاره
گولدی و ددی کی عاشورا، حسینین
کوینگی غارت اولدی الوبدی پاره
یاحسین وای وای وای غریب
دو دمه/ سید روح‌الله موید
شمر گفتا این من و این ضربه های آخرم
این من و این خنجرم
شاه گفتا راضیم من بر رضای داورم
این من و این حنجرم
انتهای پیام/