رزم پهلوانان شاهنامه در دل بازار/ از نظامعلی 80 ساله تا «ستایش کتابخانه»
یکی از پررونقترین کتابخانههای عمومی همدان در دل بازار میوه و ترهبار ملایر واقع شده که اعضای فرهنگدوست و شاهنامهخوان به آن رونقی بیمثال بخشیدهاند، از کودک هفت ساله تا پیرمرد 80 ساله، از زن و مرد تا پیر و جوان.
یکی از پررونقترین کتابخانههای عمومی همدان در دل بازار میوه و ترهبار ملایر واقع شده که اعضای فرهنگدوست و شاهنامهخوان به آن رونقی بیمثال بخشیدهاند، از کودک هفت ساله تا پیرمرد 80 ساله، از زن و مرد تا پیر و جوان.
خبرگزاری فارس؛ همدان ـ در میان هیاهوی بازار میوه و ترهبار ملایر یا به قول اهالی محل «بازار روز»، زمانی که دکانداران با صدای بلند تبلیغ کالای خود را میکنند و با کلمات ساده، آهنگ موزونی برای فروش بیشتر محصولاتش میسازند و میخوانند، کمی دقت کافی است تا صدایی از جنس صلابت زبان پارسی نیز شنیده شود.
استواری شعر فردوسی با زنگ صدای پیران و جوانان، مردان و زنان یکی میشود و ناخودآگاه آدمی به سمت صدا میرود.
از میدان اصلی شهر که بگذریم، بازار روز مشخص است، تابلوی کتابخانه بر روی تیر چراغ برق کنج خیابان را با کمی دقت میتوان دید، زیاد نیازی به پیادهروی نیست، به سرعت درِب ورودی کتابخانه خود را نشان میدهد.
کتابخانه در طبقه بالای چند مغازه واقع شده، اسم کتابخانه را «شهید بهشتی» گذاشتهاند، اسمش قبل از انقلاب «شماره یک» بود، پلهها را که بالا میرویم، سالن مطالعه مثل همیشه نیست، میزها کنار هم به نحوی چیده شده تا دوستداران ادبیات و شعر جمعی دوستانه را شکل دهند.
صدای پیرمرد شاهنامهخوان که ابیات بسیاری را در ذهن دارد، در سرسرای کتابخانه پیچیده، چشمان پیرمرد بسته است.
با مقدمه شاهنامه آغاز میکند و به رزم رستم و اسفندیار میرسد.
صلابت کلامش چنان آدمی را میخکوب میکند که گویی جهان پهلوان و اسفندیار در مقابل چشمانش در حال رزم هستند، صدای ملتمسانه رستم که از اسفندیار میخواهد، رزم را فراموش کند، از سوز صدای پیرمرد پیداست؛ اما اسفندیار جوان که خام پدر شده تا سلطنت را به او واگذار کند، سخن جهانپهلوان را نمیشنود، مغرور است و به رویینتنی خود مینازد، اما سیمرغ راز نبرد را به رستم گفته و پهلوان شاهنامه که حاضر نیست، بند به دست او بزنند، چارهای ندارد که با جوان خوشسیما به نبرد بپردازد و علی رغم میل باطنیاش شد آنچه شد.
ابراهیم روزبهانی، پیرمرد قصه ما چشمانش را باز میکند، لحظهای سکوت برقرار میشود و بقیه او را تشویق میکنند.
نوبت که از او میگذرد، پسرکی در پایان راه کودکی و آغاز راه نوجوانی، بیتهای حکیم طوس را بازخوانی میکند، او داستان «رستم و سهراب» را برگزیده است، گویی خود را در قالب سهراب فرو برده و به پدر التماس میکند که نامش را بگوید، ته دلش این مرد را میشناسد، اما هرچه میگوید رستم قبول نمیکند.
رضا بختیاری هفت سال بیشتر ندارد که محصور شاهنامه شده؛ در بین جمع قرار گرفته و اندک اندک در حال یادگیری و پیوستن به جمع شاهنامهخوانان است، نوبت از او هم میگذرد و این بار گود به دست زنان میرسد تا از فرنگیس بگویند، ستایش سمیعی دختر 11 ساله داستان ما معروف است به «ستایش کتابخانه»، همه او را به همین نام میشناسند، داستان فرنگیس و افراسیاب را میگوید.
اشکهای فرنگیس را چنان روایت میکند گویی خودش اشک میریزد، چه داستانی میشود، زنی که از طرفی فرزند افراسیاب است، همسر سیاوش و مادر کیخسرو.
فرشته جوادی، دکترای ادبیات و زبان فارسی دارد، از فریدون میگوید و از فرزندانش.
کوچکترها میپرسند چرا سهراب کشته شد، اغلب پاسخی نیز در کار نیست، چه کسی میتواند از تراژدی بگوید، چطور میتوان گفت که اگر سهراب نمیرفت جهان پهلوان، پیر نمیشد.
هادی حاتمی، دکترای زبان و ادبیات فارسی و بازنشسته آموزش و پرورش است، صندلی ریاست انجمن از آن اوست.
او این بار به معرفی یک کتاب میپردازد.
اثری از یک شاهنامهپژوه ملایری که امروز در این شهر اقامت ندارد.
البته هیچ یک از اینان، شگفتی این انجمن به تنهایی نیستند، بلکه این نظامعلی نورمرادی مردی با بیش از 80 سال سن است که با وجود کهولت ذهن هنوز بیتهای بسیاری از شاهنامه در ذهن دارد.
او با چهره مهربانش کانون توجه این جمع است.
ما میگذریم، قصه ما داستان رستم و سهراب نیست، داستان کتابخانهای است که زن و مرد، پیر و جوان گرد هم میآیند تا از شاهنامه بخوانند و خود را به فردوسی بسپارند تا به ایرانزمین سفری دور و دراز کنند.
قصه ما داستان کتابداری است که هر دوشنبه کتابخانه را میآراید تا دوستداران کتاب در آن جمع شوند و شاهنامه بخوانند.
جوانترها یاد بگیرند و پیرها یاد بدهند.
کتابخانه قصه ما در سال 45 تأسیس شده و تا سال 79 در خیابان همدان، از نقاط مرکزی شهر ملایر، واقع بود؛ اما از آنجا که ساختمان در مالکیت شهرداری بود، شهرداری با تخصیص ساختمانی دیگر، مکان کتابخانه را به بازار میوه و ترهبار ملایر منتقل کرد.
استقرار کتابخانه در مرکز شهر و منابع غنی این مجموعه، کماکان کتابخانه شهیدبهشتی را به مکانی پرمراجعه تبدیل کرده است.
این کتابخانه امانتدار سه مجموعه شخصی دکتر حمید بابک، دکتر محمد ظهیری و شهید حمید گلزردی است.
تمام اقشار جامعه میهمان این کتابخانهاند، دور میز شاهنامهخوانی تفاوتها و تضادها دیدنی است اما همه یک شباهت دارند و علاقه مشترک و آن هم چیزی نیست جز زبان پارسی.
بهارک بختیاری، کتابدار کتابخانه شهید بهشتی است، او میگوید: 11 سال است در این کتابخانه مشغول ارائه خدمت به دوستداران کتاب هستم.
ادامه میدهد: در نگاه اول همه گمان میکنند وجود کتابخانه در دل بازار، یک نقطه ضعف است اما برای ما این نقطه به ظاهر سیاه به یک نقطه قوت بدل شد و اعضای بسیاری به این کتابخانه جذب شدند.
کتابدار کتابخانه خودش ادبیات خوانده است، سینهسوخته فردوسی، حافظ، سعدی و مولاناست بنابراین میگوید: شاید یک علاقه شخصی بود از سال 95 تاکنون شاهنامهخوانی و مثنویخوانی در این کتابخانه راهاندازی شد.
بختیاری با بیان اینکه ابتدا مجالس شاهنامهخوانی در کتابخانه برپا شد میافزاید: پس از مدتی با مشورت اساتید فن و بررسیها به عمل آمده، مثنویخوانی نیز آغاز شد و به تازگی حافظخوانی هم در این کتابخانه انجام میشود.
وی با اشاره به اینکه افراد بسیاری هستند که به طور ثابت در این جلسات شرکت میکنند میگوید: هر ساله بر تعداد افراد شرکتکننده در این نشستها افزوده میشود و این باعث خوشحالی ما کتابداران و البته مشوق و انگیزه لازم برای ادامه کار است.
این کتابدار با بیان اینکه هر دوشنبه جلسات برگزار میشود ادامه میدهد: هر دوشنبه یکبار جلسه شاهنامهخوانی برگزار میشود و جلسه دیگر مثنوی خوانده میشود، البته هر هفته خوانش یک غزل از حافظ پای ثابت جلسات ماست.
بختیاری میافزاید: در مورد غزلهای حافظ تشریح و شرح و بسط آن نیز گفته میشود، در کنار آن آرایهها نیز بیان میشود، این مسأله دانشآموزانی که کنکور را نیز پیش رو دارند را به جلسات ما جذب کرده است.
وی میگوید: روزهای یکشنبه نیز جلسات مشاعره با حضور اساتید دانشگاه برگزار میشود و هر روز کودکان و نوجوانان تعداد ابیات بیشتری حفظ میکنند.
کتابدار کتابخانه شهید بهشتی ملایر با اشاره به اینکه آموزش خوشنویسی نیز به صورت رایگان با حضور استاد داوطلب برگزار میشود ادامه میدهد: با فرارسیدن هر مناسبت نیز برنامههای مختلفی برگزار میشود.
وی میگوید: در این نشستها که از اساتید دانشگاه حضور دارند تا افراد معمولی کوچه و بازار، گاهی شعر میخوانند و گاهی مقاله، برخی هم کتاب معرفی میکنند.
در نهایت به پای شاهنامهخوانی خداد چهاردولی مینشینیم، او میگوید: قدیمها که رادیو و تلویزیون نبود، شاهنامهخوانی یکی از مهمترین سرگرمیها آن دوران بود.
بنابراین ما هم از افرادی که میخواندند یاد گرفتیم و خواندیم.
در پایان سید مهدی آخشیک، رئیس اداره کتابخانههای عمومی شهرستان ملایر از اهمیت کتابخانه عمومی شهید بهشتی ملایر و قدمت آن میگوید.
کتابخانه شهید بهشتی ملایر نشان داد مراکز فرهنگی میتوانند بهترین فرصت برای پر کردن اوقات فراغت مردم به ویژه جوانان و نوجوانان باشند.
سر سوزنی ذوق همراه با توجه مسؤولان میتواند، بسیاری از معضلات فرهنگی را برطرف کند.
امید است موفقیت این کتابخانه توجه مسؤولان را برای مکانهای فرهنگی و رونق آنان بیش از پیش جلب کند.
انتهای پیام/89040/خ