ماجرای قیام بردگان در آمریکا
یک سخنرانی عمیق و پرشور میتواند معادلات همیشگی یک جامعه را هم زیر و رو کند. در این پادکست رادیومهر از یک سخنرانی تاریخی علیه نژادپرستی صحبت میکنیم: «من رویایی دارم» از «مارتین لوترکینگ».

مجله مهر: جنبش آزادی خواهی سیاهپوستان امریکا از سال ۱۹۵۵ شروع شد؛ وقتی یک زن سیاهپوست به نام «رزا پارکس» از دادن صندلیاش به مرد سفید پوستی که تازه سوار اتوبوس شده بود، خودداری کرد و به دلیل بی احترامی به قانون مقررات نژادی توسط پلیس امریکا بازداشت، جریمه و انگشتنگاری شد.
در اعتراض به این توهین، کشیش جوانی به نام «مارتین لوترکینگ» که بعدها رهبری «جنبش مدنی سیاهان» را بر عهده گرفت، استفاده سیاهان از اتوبوس را در سراسر امریکای شمالی تحریم کرد و این تحریم توسط دوازده میلیون سیاهپوست امریکایی رعایت شد؛ تا اینکه در اواخر همان سال دادگاه عالی ایالات متحده، تبعیض میان سفید و سیاه را در کشور ممنوع اعلام کرد.
پلیس در حال انگشت نگاری رزا پارکس به دلیل زیرپاگذاشتن تبعیض نژادی
کینگ جوان، رهبری جنبش تحریم سیاهپوستان را برعهده گرفت و بهعنوان یک فعال مبارزه با تبعیض نژادی در سرتاسر ایالات متحده امریکا مشهور شد.
«رویایی دارم» (به انگلیسی: I Have a Dream) نام یک سخنرانی ۱۷ دقیقهای از مارتین لوترکینگ است که چنین روزی در ۲۸ اگوست ۱۹۶۳ در گردهمایی بزرگ طرفداران تساوی حقوق سیاهپوستان و سفیدپوستان انجام شد.
آن روز ۲۵۰۰۰۰ نفر در برابر بنای یادبود لینکلن در واشنگتن دیسی پای حرفهای او نشسته بودند.
«رویایی دارم» از مهمترین و مشهورترین سخنرانیها در تاریخ امریکاست.
آن روز نزدیک ۲۵۰۰۰نفربرای شنیدن رویای لوترکینگ دور هم جمع شدند.
او در این سخنرانی که در آن عبارت «رؤیایی دارم» تکرار میشد، از آرزوهایش میگوید و امیدوار بود که زمانی در امریکا طبق مرام و آرمانش زندگی کند و تحقق مساوات و برابری ذاتی انسانها را به چشم ببیند.
لوترکینگ در مبارزه علیه نژادپرستی از تعالیم مسیح، آبراهام لینکلن و مهاتما گاندی پیروی میکرد.
۲۰۱۸- پنجاهمین مراسم بزرگداشت مارتین لوترکینگ
بخشی از متن سخنرانی لوترکینگ در پارک ملی واشنگتن دیسی در ۲۸ آگوست ۱۹۶۳ به شرح زیر است:
«رویای من ایناست که روزی این کشور بهپا میخیزد و به معنای واقعی اعتقادات خود جان میبخشد: «ما این حقیقت را که همه انسانها برابر خلق شدهاند آشکار و بدیهی میدانیم.»
رویای من ایناست که روزی فرزندان بردههای پیشین و فرزندان بردهداران پیشین بر فراز تپههای سرخ جورجیا کنار هم سر میز برادری خواهند نشست.
رویای من ایناست که سرانجام روزی ایالتی مانند میسیسیپی، ایالتی که در آتش بیدادگری میسوزد، در آتش تعدی میسوزد، به واحه آزادی و عدالت بدل خواهد شد.
رویای من ایناست که چهار فرزند کوچکم روزی در کشوری زندگی خواهند کرد که آنها را نه به سبب رنگ پوست، که با درونمایهی شخصیتشان داوری خواهند کرد.
«من امروز رویایی دارم!
رویای من اینست که سرانجام روزی درهها بالا خواهند آمد و تپهها و کوهها پایین خواهند رفت، ناهمواریها هموار خواهند شد و ناراستیها راست؛ جلال خداوند آشکار خواهد شد و همه ابنای بشر با هم به تماشای آن خواهند نشست.
این امید ماست.
این باوری است که با خود به جنوب میبرم.
با این باور ما خواهیم توانست از کوههای ناامیدی سنگ امید بتراشیم.
با این باور خواهیم توانست هیاهوی ناسازگاری کشورمان را به همنوایی زیبایی از برادری بدل کنیم.
با این باور خواهیم توانست با هم کار کنیم، با هم دعا کنیم، با هم مبارزه کنیم، با هم به زندان رویم، با هم از آزادی دفاع کنیم، مطمئن از اینکه سرانجام روز آزادی مان فراخواهد رسید....»