بازخوانی زندگی پرفراز و نشیب شهید حسین دیباج
خورشید، بزرگترین مؤذن صبح است و شهید، والاترین مکبر آزادگی و کدام تکبیر، رساتر و فراگیرتر از شهادتینی که در بیتعلقترین ثانیههای زندگی، بر زبان شهید جاری میشود؟

خورشید، بزرگترین مؤذن صبح است و شهید، والاترین مکبر آزادگی و کدام تکبیر، رساتر و فراگیرتر از شهادتینی که در بیتعلقترین ثانیههای زندگی، بر زبان شهید جاری میشود؟
چه میشود که خون حامل زلالترین پیامها در تاریخ میماند؟
بیتردید، پاسخ را باید در این حقیقت جست که شهدا، تفسیر مجسم باران، بر شورهزار غفلت زمیناند و راز جاری ماندن شهدا، چیزی جز جوشیدن از چشمهای به نام عشق نیست.
شهادت، کلاس همیشه دایر حرکت است که تمامی انسانها را در هر برهه زمان، در خویش ثبتنام میکند و شهدا، محصلان برگزیده این مدرسهاند.
شهدا، رفتهاند و رسالتی از جنس آگاهی و حرکت را بر دوش ما باقی گذاشتهاند.
شهادت، مرز زمین و آسمان است و شهدا، مرزبانان همراه بیداری.
به مناسبت فرا رسیدن ایام الله دهه فجر میخواهیم هر روز را با نام و یادی از ستارههایی که در زمان انقلاب دلاورانه جنگیدند و از آرمانهای خود دفاع کردند، شب کنیم و کار را با تبرک و مدد از این عارفان عاشق آغاز، باشد که ادای دینی باشد بر آن همه رشادت، شهامت، مجاهدت و شجاعت...
بهگزارش ایسنا، سید حسین دیباج در اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰ در سفر عرفانی خانواده به کربلای معلی، وقتی صدای اذان از منارههای حرم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) به صدا در آمد، چشم به جهان گشود و این بهانهای شد تا پدر و مادرش نام او را حسین گذاشتند و به دور حرم پر نور اباعبدالله الحسین (ع) طوافش دادند.
در دوران کودکی به توصیه پدر، نزد مرحوم حاج آقا هوشنگی آشنایی با معارف اسلامی و اعتقادات دینی را آغاز کرد و به یادگیری علوم عرفانی و قرآنی پرداخت وبا حضور در مدرسه علمی همدان دوران ابتدایی و راهنمایی را به پایان رساند و وارد دبیرستان شد.
از همان دوران نوجوانی فعالیتهای انقلابی خود را آغاز کرد و یکی از تأثیرگذارترین افراد بر دوستان و همکلاسیها و پلی برای اتصال آنها به نهضت اسلامی و مطالعه کتب دینی و سیاسی شد.
در طول مدت تحصیل در دبیرستان بهطور مخفیانه با دوستان همفکر خود جلسات متعدد تشکیل داد و جنایات رژیم شاه را مورد بحث و گفتوگو قرار میداد تا پرده از چهره فریبکار طاغوت برافکند.
در سال ۱۳۴۹ وارد دانشگاه تهران شد و چون از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود در رشته فیزیک به تحصیل ادامه داد و یک سال بعد دوباره از طریق کنکور سراسری وارد دانشگاه پلی تکنیک (امیر کبیر) شد و در رشته مهندسی راه و ساختمان ادامه تحصیل داد.
با تشکیل گروههای چندنفره اقدامات تأثیرگذاری از خود بر جای گذاشت و تحرکات عمیقی را در سطح دانشگاه موجب شد که یکی از دلایل دستگیری او به همراه سه نفر دیگر از هم تیمیهایش، همان فعالیتها بود.
بارها در تظاهرات دانشگاه علیه رژیم شاهنشاهی که به طور محدود ترتیب داده میشد شرکت میکرد و نقش برجستهای به عهده داشت وپس از شهادت برادرش سید رضا، به طور مستمر تحت تعقیب بود و بارها توسط ساواک دستگیر شد و چون میدانست ممکن است توسط ساواک دستگیر شود این آمادگی را به همه از جمله مادرش داده بود و به او همواره میگفت در صورت دستگیری من صبر و استقامت را طلب کنید.
تا اینکه در سال سوم دانشگاه آخرین بار، با احتمال اینکه تحت تعقیب ساواک هستند به همراه پسر خالهاش پاسدار شهید جلال عنایتی که با حسین در تهران هم اتاق بود به همدان مراجعت کردند و در شبانگاه ۲۰ اردیبهشت ماه ۱۳۵۳ توسط ساواک و در پی یورش وحشیانه نیروهای مخفی به منزل وی، ضمن طرح سوالات و تفتیش، آنها را دستگیر و روانه زندان اوین تهران کردند.
سید حسین تحت سختترین بازجوییها و شکنجهها قرار گرفته و پس از تحمل ۸ روز شکنجههای پیدرپی به درجه رفیع شهادت نائل آمده بود.
انتهای پیام
دبیر: زهرا حبیب پور
دبیر: زهرا حبیب پور