بومگردی لذتی برای ماجراجویی و تجربههای ناب
لحظه ورود به دشت وسیعی که عشایر قشقایی در آن محل زندگی میکنند، همانجا که سقف خانههایشان به بلندی آسمان و پر تلولو به ستارههای درخشانش است، شکوهی وصف ناپذیر روحش را در برگرفت. همان هنگام که برای مسافرشان فرش قرمز بر دشت وسیع طبیعت گشوده و آنرا اتاق پذیرایی خانه خود نامیدند.

لحظه ورود به دشت وسیعی که عشایر قشقایی در آن محل زندگی میکنند، همانجا که سقف خانههایشان به بلندی آسمان و پر تلولو به ستارههای درخشانش است، شکوهی وصف ناپذیر روحش را در برگرفت.
همان هنگام که برای مسافرشان فرش قرمز بر دشت وسیع طبیعت گشوده و آنرا اتاق پذیرایی خانه خود نامیدند.
به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، بانویی جوان که سفر و لذت جستجو و زندگی در میان فرهنگهای مختلف، وی را بیش از همه فریفته کرده، روزهای زندگی خود را با ناشناختههای این مسیر گره زده و از بومگردیهای خود در پهنه ایران زمین تا سفرهایش در خارج از مرزهای جغرافیای این کشور می گوید.
انسان قرن 21 که در دنیای پر ازدحام اطلاعات و زندگی پر دغدغه و پر تنش ماشینی، روزهای خود را سپری میکند دیگر سفر در چارچوب های پیشین رنگ و بوی خود را نداشته و در جستجو تازهها و تجربههای نابی که شاید دیرگاهی است از آنها فاصله گرفته باشد تا بار دیگر در دنیایی به دور از سختیهای در هم تنیده مکثی کند و دمی نفس بکشد.
اما چه شیرین و ناب خواهد بود اگر بتواند دو سه روزی همچون مردم ناشناخته سرزمین و فرهنگهای متفاوت زندگی کرده و در میان این همهمهها آهسته پا در جای پای زن یا مردی با فرهنگ دیگر بگذارد و طعم زندگی کردن همچون آنها را مزمزه کند.
در شهرهای مختلف ایران زمین این سبک از سفر و گردشگری را که بومگردی نامش گذاشتهاند کم و بیش رونق یافته و یا مردم به صورت خودجوش و بدون آگاهی قبلی از این ماجرا بستر مناسبی را برای این مهم فراهم کردهاند، اما در استان آذربایجانشرقی به معنای درست و واقعی آن این فرصت بهوجود نیامده و بومگردی حلقه مفقود گردشگری در این منطقه است، باوجود اینکه مسوولان این مهم را یکی از راههای رونق صنعت گردشگری در سال 2018 میدانستند.
بانویی که مارکوپولوی دنیای خود میشود
نگار علیزاده بانوی تبریزی سالها پیش از این با مهاجرت خانوادهاش از این شهر و دیار، در تهران ساکن شده و روزی که در رشته هنرهای نمایشی در دانشگاه نامنویسی میکرد، نمیتوانست روزی را پیشبینی کند که سفر مهمترین اولویت زندگیاش بشود.
آن روزها با علاقه بسیار رشته تحصیلی خود را پیگیری کرده و برای رادیو و تلویزیون نمایشنامه و فیلمنامهنویسی میکرد و با اتمام دوران تحصیلش مدتی را به دستیاری استاد خود گذراند و واحدهای تاریخ ادبیات نمایشی و نمایشنامهنویسی را تدریس میکرد که در این مدت ایده سفرهای مرتبط با مضامین دروس تاریخی، وی را بر آن داشت تا با همکاری استاد خود برای لمس هر چه بهتر تاریخ ادبیات و دریافت فرهنگ و فضای زندگی شخصیتهای ادبی و تاثیر آن در خلق آثارشان، سفرهای مختلف داخلی و خارجی را برای دانشجویان تدارک ببینند.
این چنین تورهای خلاق برای دانشجویان رشته ادبیات نمایشی را با همکاری استاد خود به راه انداخت و اولین مقصد آنها سوی هند، سرزمین رنگ و اسطوره برای آشنایی با فرهنگ و ادبیات این کشور به همراه برگزاری کارگاههای اسطوره شناسی توسط اساتید هند بود که ماحصل این سفر نوشتن نمایشنامه توسط هر دانشجو با الهام از فضای این کشور و آموزههای کارگاه و اجرای این نمایشنامهها در تئاتر شهر شد.
تجربه خوب نخستین سفر، لذت و واکنش مسافران و دانشجویان از این تور خلاق، مسیر را برای نگار علیزاده باز کرد تا با پشتکار هر چه بیشتر به تورهای این چنینی بیاندیشد تا اینکه روزی خود را در میان حجم زیادی از سفرهای خلاق یافت و مدیر برنامه سفرهای فرهنگی یکی از تورها شد.
چهار سال از زندگی وی با سفرهای خلاق با رویکرد فرهنگی گذشت و تورهای ادبی را بر اساس ادبیات کشورهای مختلف و سفرهایی منطبق با مسیر ترسیم شده در داستان و رمانها طراحی کرد که در این میان یکی از سفرها، تور استانبول بود و بر اساس آثار اورهان پاموک نویسنده و رماننویس ترکیهای شکل گرفت و تمام برنامه های سفر را با توجه به اماکنی که پاموک در رمانهای خود ذکر کرده بود طراحی کرد.
گویی داستانهای اورهان پاموک علاقمندان سفر و ماجراجویی را به سوی خود خوانده باشد و خوانندگان آثارش همچون شخصیتهای داستان ها قدم در مسیرهایی که وی در آثارش ترسیم کرده، می گذاشتند و این خط مشی ادبی، باستان شناسی و هنری در تمام سفرها وجود داشت تا در کنار بازدید از فضاهای دیدنی هر شهر و کشور، ارزش افزوده فرهنگی نیز برای مسافران به همراه داشته باشد.
در این مدت نگار علیزاده مدرک راهنمای تور خود را گرفت اما پس از تجربههای بسیار در سفرهای گروهی به کشورهای مختلف هند، نپال، مالزی، ترکیه، تاجیکستان و ازبکستان، آذربایجان، گرجستان، صربستان، روسیه و به اغلب شهرهای ایران زمین از مدیریت فرهنگی تور کنارهگیری کرد و تصمیم بر سفرهای انفرادی برای کشف ناشناختههای بیشتر گرفت.
بومگردی لذتی برای ماجراجویی و تجربههای ناب
نگار که به مرور سبک سفر مورد علاقهاش را طی سفرهای مختلف کشف کرده بود، با تفاوت قائل شدن میان "سفر" و "تعطیلات رفتن" ترجیح داد زمان سفرهای خود را خارج از فصلهای گردشگری انتخاب کند تا ماسکی را که شهرها در ایام گردشگری، بر چهره میزنند را برداشته و همچون ایام معمول سال شوند.
همان شهری که هویت خود و مردمانش بر اساس آن شکل گرفته و فرهنگشان را ساخته است.
وی در ادامه داستان ماجراجوییهایش نقل میکند که با جدا شدن از تور گردشگری، سفرهای انفرادیام به مرور بر اساس بوم گردی شکل گرفت اما در ایران آن طور که باید این سبک از سفر معنای واقعی خود را پیدا نکرده و گاه اقامتگاههای بومگردی برای خوشایند و جلب رضایت مسافر تغییر یافته در حالی که آنها باید تجربه واقعی از زندگی حقیقی مردمان هر منطقه را برای گردشگر فراهم آورند به طوریکه اگر فرد به اقامتگاهی در شیراز، روستایی در قشم، یزد و یا هر شهر دیگری میرود، بتواند تجربهای از زندگی مردمان همان منطقه را با همان سبک زندگی داشته باشد.
نگار علیزاده این طور توضیح میدهد که اگر به عنوان مثال مردم روستای ماسال در خانه خود به سبک خانههای شهری آشپزخانه نداشته و یا اجاق گاز چند شعله و فر وجود ندارد و یا اگر اهالی آن منطقه شیوه خاصی برای سرمایش و گرمایش استفاده میکنند، همان در اقامتگاه بومگردی نیز وجود داشته باشد، چطور که اقامتگاه بومگردی در یزد باید از طریق بادگیرها خنک شود و نه کولر.
این گفتوگوها وی را به تجربه سفر خود در میان عشایر قشقایی میبرد، یکی از سفرهایی که زیباترین لحظات را برایش رقم زد و این خاطره از همان لحظه ورود به محل اقامتشان پرشور بود.
بانوی ماجراجوی تبریزی میگوید: لحظه نزدیک شدن به چادرهای عشایر را تصور کنید که دیدم بر پهنه دشت تعداد زیادی از فرشهای قرمز رنگ خوش طرح گسترده شده و من که گمان بردم به علت بارندگی شب گذشته آنها را در مقابل آفتاب پهن کردهاند تا خشک شوند در جواب شنیدم که گستره دشت اتاق پذیرایی ماست، جایی همچون اتاق خانه شما.
در این پهنه، فرش قرمز برای مهمانان خود گسترانیده و از آنها پذیرایی میکنیم و درب نداشته آن به روی همه باز است.
وی اینطور ادامه میدهد: نخستین برخورد و آشناییام با زندگی و فرهنگ قشقایی بسیار تاثیرگذار بود و پیامی سرشار از آزادی و وسعت روح برایم داشت اما طی این اقامت چند روزه، شرایط زندگی آنها برای رضایت خاطر و پذیرایی بیشتر از من تغییر نیافت و از اجابت مزاج در پشت تپه گرفته تا آمادهسازی صبحانه، پخت نان و دوشیدن شیر از دام را همچون آنها تجربه کردم که همان باعث جذابیت و ماندگاری خاطرات این سفر شد و من به عنوان بوم رد، زندگی کردن همچون عشایر را طی چند روز تمرین کردم.
در واقع بومگرد به دنبال زندگی هر چند کوتاه اما در چارچوب فرهنگهای متفاوت و کسب تجربه است و این در حالی است که در اغلب شهرها بومگردی دچار سوءتفاهم بوده و تصور میشود که هر کافه، رستوران و یا اقامتگاهی که با چند وسیله سنتی همچون گلیم و سماور تزئین کنند آن محل را میتوان در چارچوب بومگردی معرفی کرد.
موزه کمتر؛ میدان بیشتر شعار کشورهای گردشگرپذیر
کارشناسان، گردشگری خلاق را نسل سوم گردشگری، یعنی بعد از نسل اول و دوم میدانند.
نسل اول گردشگری سواحل و نسل دوم همان گردشگری فرهنگی و موزهها است.
شعار گردشگری خلاق، موزه های کمتر و میدانهای بیشتر است و اغلب به انجام فعالیتهای تجربی و تعامل عمیقتر با زندگی واقعی فرهنگی در شهرها تمرکز میکند و در حالی کشورهای گردشگرپذیر دنیا از تمرکز بر موزهها عبور کردهاند و در جستجوی تعامل عمیق با مردم و فرهنگها هستند که در ایران همچنان در مرحله دوم به تکامل و رشد نرسیدهایم.
نگار علیزاده طی سفرهای بسیارش آنچه بیش از همه توجهاش را جلب کرده نوع نگاه گردشگران ایرانی و خارجی است، نگاهی که گاه سیاستگذاریهای گردشگری را نیز سمت و سو میدهد.
بانوی جوان و خلاق در بیان تمایز میان گردشگر ایرانی و خارجی میگوید: مسافر ایرانی به شدت ایزوله بوده و به هیچ عنوان تمایلی به کسب تجربهای جدید ندارد، به عنوان مثال وقتی توری را به هند میبرم مسافر ایرانی پرده اتوبوسی که وی را از محل گردشگری به هتل میبرد، کامل میکشد تا مبادا با دیدن افراد فقیر آن شهر احساس ناراحتی کند و یا در طول سفر همواره موسیقیهای ایرانی گوش کرده و برای نهار رستوران و منوی ایرانی درخواست میکند.
این در حالی است که اگر مسافر خارجی به همین مکان رفته باشد ترجیح میدهد به جای استفاده از اتوبوس بین مردم راه برود و با آنها همصحبت شده و فرصت آشنایی بیشتر با مردم آن شهر و کشور را با رفتن به قلب فرهنگ مردم منطقه به خود بدهد و آنها را به همان شکل و در هر سطح رفاه اجتماعی که هستند درک کند و موسیقی انتخابیاش در سفر به هر منطقه، موسیقی بومی و محلی همان جا خواهد بود.
نگار در میان نقل داستان سفرها و تجربهاش از همنشینی و همسفری با گردشگران خارجی جسارت برای تجربههای ناب و تازه را از ویژگیهای آنها میداند و با مثال ساده و آشنا میگوید که گردشگر خارجی در قلب شهر دهلی به دنبال قورمه سبزی نمیگردد و غذای محلی همان شهر را حتی اگر باب میل و ذائقه اش نباشد را تجربه میکند.
تجربه به وی چنین ثابت کرده که برای اغلب مردم کشورمان سفر مفهوم چندانی ندارد بلکه به دنبال تعطیلات رفتن هستند تا به شهری رفته، استراحتی کرده و در هتل چند ستاره با امکانات لاکچری اقامت کنند و در این تعطیلات از هر چیز ناخوشایندی که در فرهنگ آن شهر باشد دوری میکنند، حتی با بخش خوشایند آن که غذاهای محلی آن شهر میتواند باشد، هم با ترس روبه رو میشوند.
این نگاه در صنعت گردشگری داخلی و خارجی تاثیر میگذارد بهطوریکه در ایران تمام تورها مبتنی بر روحیه مسافر تنظیم میشوند اما در تورهای کشورهای خارجی تجربه محوری در اولویت بوده و مردم این کشورها برای کشف لایههای گردشگری و در جستجوی ناشناختهها و فرهنگهای متفاوت سفر میروند.
ماجراهای سفر به تبریز و جای خالی خلاقیت در گردشگری
نگار که سفر اولویت زندگیاش شده تجربههای بسیاری از سفر به مناطق مختلف داخلی و خارجی دارد اما تبریز برایش رنگ و بوی دیگری داشت.
وی در این بخش از ماجراهای سفرش نقل میکند که از آخرین باری که به تبریز آمده بود 12 سال میگذشت و وی در این مدت به نوعی بلوغ رسیده بود و گرچه تبریز سرزمین پدریاش است و همواره سفرهای خانوادگی مختلفی به این شهر داشته اما این بار تصمیم میگیرد برخلاف همیشه که به شهرهای مختلف همچون بومی سفر میکرد، سفرش به تبریز همچون گردشگر باشد.
این تناقض که برایش جذاب بود در نقل آن میگوید: افراد بومی یک شهر به دلیل مشغلههای روزانه و عادت به محیط زندگی خود اغلب آشنایی کامل و کافی با شهر خود ندارند و این شرایط برای من که طی سفرهایم به تبریز همواره به دیدن اقوام سپری میشد، شکل مشابهی داشت، از این رو تصمیم گرفتم اینک که گردشگری و بومگردی به حرفه اصلیام تبدیل شده در سفر جدیدم تبریز را همچون گردشگر دیده و بشناسم.
در این سفر زیباییهای بسیاری در تبریز یافتم که خوراکیهای خوشمزه و غذاهای محلی همچون "تاوا کبابی" و ایستگاه و گذرگاههای ائلگلی که به انواع خوراکی اختصاص داشت، جذابترین بخش سفرم بود.
اما تغییر مردم طی 12 سال و پذیرش بیشتر جامعه برای گردشگر موضوعی بود که توجه وی را به خود جلب کرده و این مهم را در گفتوگو با مردم یافته بود و آن را چنین تعریف میکند که پیش از این گفتوگو با مردم به زبان فارسی خیلی پذیرش وجود نداشت و یا در واکنش به فرد فارسی زبان به ترکی جواب میدادند اما در آخرین سفر خود با این موضوع خیلی کمتر مواجه شده و رفتار بسیار صمیمانهای را در تعاملهایم یافتم و به گردشگر خوش آمد گفته و با مهربانی راهنماییاش میکردند.
نگار علیزاده همچنین در نگاهی ریزبینانه، به فرصتهای گردشگری در تبریز اشاره میکند و میگوید: تبریز فرصت بسیار مساعدی برای برگزاری تورهای خلاق در بخشهای مختلف شهر همچون بازار تاریخی دارد بهطوریکه تورها بهجای تمرکز بر موزهگردی میتوانند برنامههای مختلفی را در دستور کار خود قرار دهند که بازارگردی با عنوان آشنایی با مشاغل قدیمی از جمله آنها باشد.
اما تور خلاق باید برای گردشگر فرصت زیست همچون بومی منطقه را فراهم کند و به عقیده وی انواع شیرینی، سوغات تبریز و صنعت کفش دستدوز چرمی بهترین زمینه برای این هدف هستند که با برگزاری تورهای نیم روزه در کارگاههای کفشدوزی و یا شیرینیپزی میتوان هم صنایع و سوغات تبریز را معرفی کرد و هم فرصت تجربه برای دوختن کفش چرم به شیوه سنتی و یا پخت شیرینیهای این منطقه و آشنایی با سختیهای کار را به گردشگر داد.
نگار که جای تورهای خلاق را در تبریز خالی میبیند، میگوید: میتوان کارگاههای مختلف برای صنایع و مشاغل مختلف راهاندازی کرد که در برنامه تورهای گردشگری قرار گیرند و گردشگران با ثبتنام در این کارگاهها در کنار آشنایی بصری با تبریز، با صنایع و مشاغل مختلف نیز به صورت مستقیم و طی آموزشهای کوتاه مدت که به منظور تجربهگرایی است نیز آشنا شده و از سوی دیگر باعث رشد و کشف خلاقیت گردشگران نیز میشود.
گرچه تا چشم کار میکند در تبریز اماکن زیبا و خانههای قدیمی است اما اغلب موزهاند و میدان کمتری برای لمس بیشتر این شهر و تاریخ و مردمانش دارند و این موضوع توجه بومگردان علاقمند به تبریز همچون نگار را به خود جلب کرده است و بانوی جوان در ادامه نقل میکند: در تبریز خیلی به دنبال اقامتگاه بومگردی گشتم اما موردی نیافتم و تنها به ساخت هتل توجه شده و از طرفی اقامتگاههایی که به عنوان بومگردی معرفی میشوند ویژگی و اصول این اقامتگاهها را رعایت نکرده اند.
اما اگر میخواستم نام دیگری بر تبریز بگذارم، شهر خوراکیها بود درحالی که توجه زیاد به رستورانهای لوکس باعث شده رستورانهایی که ارائه دهنده غذاهای محلی هستند به حاشیه رانده شوند و در عین حال توجه به چنین اماکن و ویژگیهایی که میراث ناملموس این شهر و مردمانش هستند در تورهای گردشگری هم مغفول واقع شدهاند و آنها را برای گردشگری که به تبریز میآید به درستی ارائه نمیکنند.
هشتک # تبریز
فضای مجازی به مارکوپولوی داستان ما فرصت اشتراکگذاری تجربههای مختلف سفر و ماجراجوییهایش را داده، فرصتی که اغلب مردم شهرهای مختلف ایران به خوبی از ان استفاده میکنند و آن معرفی شهر خود و ظرفیتهای گردشگری و جذابیتهایش است.
فرصتی که به عقیده نگار مردم تبریز از آن به خوبی بهره نبردهاند و در ادامه حرف خود میگوید: مردم تبریز روحیه معرفی شهر خود را خیلی ندارند و اگر در اینستاگرام هشتک تبریز یا تبریزگردی را جستجو کنیم به پستهای زیادی برخورد نمیکنیم، درحالی که کافی است هرمزگان، سیستان و بلوچستان، کردستان، اصفهان و شیراز و یزد را جستجو کنیم و تازه در اینجا خواهیم یافت که تا چه اندازه مردم این شهرها خود به تنهایی برای معرفی ابعاد مختلف شهر خود تلاش کردهاند و نمونه موفق این مورد قزوین است که مردمش از هر راهی برای معرفی شهر خود استفاده میکنند اما این نکته در مورد تبریز به چشم نمیخورد.
از سوی دیگر بسیاری در تبریز نمی دانند که چه فرصتهایی در شهر خود دارند که میتواند برای گردشگر جذاب باشد و در واقع خیلی شهر خود را برای ارائه به مسافر نمیشناسند که یکی از اتفاقات جالب برای گردشگر غذاهای خیابانی این شهر است.
وی اطلاعاتی از تبریز 2018 نداشت اما در مقابل شعار آن سال "هر شهروند، یک میزبان" عقیده دارد، جای مردم تبریز در کنار دیگر شهرها خالی است که با یک هشتک در فضاهای مجازی تمام تلاش خود را برای معرفی جاذبههای شهرشان میکنند و این بهترین میزبانی است که برای شهر خود میتوانستند انجام دهند و البته این مسیر محدود به زمان و مناسبت خاصی نیست.
در گزارشات مربوط به سال ۲۰۱۱ سازمان جهانی گردشگری چنین مطرح شده که در پژوهشهای آینده گردشگری باید متوجه باشیم گردشگران فرهیختهتر خواهند شد و به میزان بیشتری جویای آگاهیهای جدید و سرمایههای فرهنگی خواهند بود.
آنها همچنین جویای معنای بیشتر از زندگی خویش بوده در تجارب شخصی خواهان اصالت بیشتری خواهند بود.
تاکنون شهر اصفهان و رشت به عنوان "شهر خلاق غذا" در شبکه شهرهای خلاق جهان ثبت شدهاند و گرچه فرصت گردشگری 2018 از کف مسوولان و شهروندان تبریزی رفت، اما باید از تماشا کردن و دنبال مقصر گشتن دست برداشت و برای یکبار هم که باشد همه به کوتاهیهای خود معترف شده و با بهره گرفتن از تجربیات شهرهای موفق وارد این مسیر شویم و گامهای محکم برداریم.
چه شهروند و چه مسوول.
گزارش: یاسمین مولانا
انتهای پیام/60001/ 40/س