فرایند رد و قبولِ اندیشههای ژرف، در پرتو پارادایمهای روانی
مهر
|
دین و اندیشه
|
جمعه، 12 بهمن 1397 - 12:15
نشست نقد و بررسیِ کتابِ «مثنوی آدمها، دفتر پنجم» اثر هادی جعفری با حضورِ نویسنده کتاب و منتقدان ناصر مهدوی و رضا بابایی و علی زمانیان در کتابخانه ملی برگزار شد.

خلاصه خبر
رد و قبولِ اندیشههای ژرف، در بنیاد، روانیست
او در ادامه توضیح داد که چرا منطق، در رد و قبول اندیشههای ژرف، نقشِ اصلی را ندارد: «منطق و دلیل، به لایه سطحی و رُویه آدمها مربوط است.
منطق، دستش به لایههای ژرف و زیرینِ آدمها نمیرسد.»
جعفری ادامه داد که به هیچوجه نمیخواهد فرایندهای روانی را جانشینِ منطق کند.
منطق، در فرایندِ رد و قبولِ اندیشههای ژرف و عمیق، جنبه فرعیت دارد.
ایبسا اندیشهای مقبول باشد اما دلیلِ استواری ندارد و بر عکس: ایبسا اندیشهای دلیلی استوار دارد اما مقبول نیست.
منطق، یک مهارتِ ذهنیست.
جعفری در پایان بار دیگر اشاره کردند که منطق، منطق است و هیچ چیزی نمیتواند جای آن را بگیرد؛ اما بحث، اینجا، این است که حد منطق را بدانیم و حدِ منطق، سطح انسانهاست و لذا سحطیبودنِ منطق، وصفش است نه لزوما قبحش یا حسنش.
گمشدنِ حقیقت و معرفت و اخلاق
منطق یک ابزارِ قانونی برای درستاندیشیدن است.
این منطق و عقل و خرد، با اینکه امکان خطا در آن هست، اما تنها سرمایه ماست.
نکته این است که اگر این داراییِ منطق و معرفت را نداشته باشیم، دین و ایمان و اخلاق نیز سراغ ما نخواهد آمد.»
ما با این چیزی که در مثنوی آدمها آمده است، به جبری کور میرسیم که منطق و حقیقت و معرفت، هیچکارهاند.
در حالی که معرفت، از وقتی آغاز میشود که شما ادعایی را موجه و مدلل میکنید و از خود، بیرون میآیید و دیگری برایتان مسئله میشود.
باید موجه نیز بشود تا بتوان آن را معرفت دانست.»
ثم ماذا؟
وی در ادامه گفت که بحث بعدی نویسنده، تقسسیم سطح و عمق است؛ و نویسنده مدعی است که منطق مربوط به لایه سطحی انسان است؛ اما این تقسیم، مبهم است؛ ضمن اینکه انسان، ساحاتِ مختلف دارد، و نه سطح و عمق و باورها یکی از این ساحات است، که منطق در اینجا مطرح است و ساحت دیگر روان است که ساز و کار خودش را دارد.
وی در ادامه به کوتاهی به اخلاق و جبر و اختیار پرداخت و آنها نیز در پرتوِ سطح و عمق بررسی کرد و آدمی را در ژرفا و عمق، مجبور دانست اما در سطح، مختار.
او در ادامه توضیح داد که چرا منطق، در رد و قبول اندیشههای ژرف، نقشِ اصلی را ندارد: «منطق و دلیل، به لایه سطحی و رُویه آدمها مربوط است.
منطق، دستش به لایههای ژرف و زیرینِ آدمها نمیرسد.»
جعفری ادامه داد که به هیچوجه نمیخواهد فرایندهای روانی را جانشینِ منطق کند.
منطق، در فرایندِ رد و قبولِ اندیشههای ژرف و عمیق، جنبه فرعیت دارد.
ایبسا اندیشهای مقبول باشد اما دلیلِ استواری ندارد و بر عکس: ایبسا اندیشهای دلیلی استوار دارد اما مقبول نیست.
منطق، یک مهارتِ ذهنیست.
جعفری در پایان بار دیگر اشاره کردند که منطق، منطق است و هیچ چیزی نمیتواند جای آن را بگیرد؛ اما بحث، اینجا، این است که حد منطق را بدانیم و حدِ منطق، سطح انسانهاست و لذا سحطیبودنِ منطق، وصفش است نه لزوما قبحش یا حسنش.
گمشدنِ حقیقت و معرفت و اخلاق
منطق یک ابزارِ قانونی برای درستاندیشیدن است.
این منطق و عقل و خرد، با اینکه امکان خطا در آن هست، اما تنها سرمایه ماست.
نکته این است که اگر این داراییِ منطق و معرفت را نداشته باشیم، دین و ایمان و اخلاق نیز سراغ ما نخواهد آمد.»
ما با این چیزی که در مثنوی آدمها آمده است، به جبری کور میرسیم که منطق و حقیقت و معرفت، هیچکارهاند.
در حالی که معرفت، از وقتی آغاز میشود که شما ادعایی را موجه و مدلل میکنید و از خود، بیرون میآیید و دیگری برایتان مسئله میشود.
باید موجه نیز بشود تا بتوان آن را معرفت دانست.»
ثم ماذا؟
وی در ادامه گفت که بحث بعدی نویسنده، تقسسیم سطح و عمق است؛ و نویسنده مدعی است که منطق مربوط به لایه سطحی انسان است؛ اما این تقسیم، مبهم است؛ ضمن اینکه انسان، ساحاتِ مختلف دارد، و نه سطح و عمق و باورها یکی از این ساحات است، که منطق در اینجا مطرح است و ساحت دیگر روان است که ساز و کار خودش را دارد.
وی در ادامه به کوتاهی به اخلاق و جبر و اختیار پرداخت و آنها نیز در پرتوِ سطح و عمق بررسی کرد و آدمی را در ژرفا و عمق، مجبور دانست اما در سطح، مختار.