«روزنههایی از عالم غیب»، داستان راستان بزرگسالان
کتاب «روزنههایی از عالم غیب» را میتوان «داستان راستان» بزرگسالان نامید. داستان راستان نیز کتابی است که شهید مطهری با هدف آگاهی نوجوانان از تاریخ و زندگی بزرگان گردآوری کرده بود و شهرتی عالم گیر دارد.<br/>

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، خداوند متعال همان ابتدای قرآنش صف آنها را که به «غیب» ایمان دارند از باقی مخلوقاتش جدا کرده.
و کتابش را برای برای هدایت آنانی دانسته است که به غیب هم ایمان دارند.
اما «غیب» کجاست و نشانههای وجود آن چیست؟
چطور میشود آن را درک کرد و به آن ایمان پیدا کرد.
آیتالله «سید محسن خرازی» از استادان بنام حوزه علمیه و از علمای صاحب کتاب و کرسی درس آنطور که در مقدمه «روزنههایی از عالم غیب» گفتهاند با همین هدف که اعتقاد به عالم غیب را تقویت کنند، داستانها و حکایتهایی را که شنیده و از صحت آن مطمئن بوده، جمعآوری کرده و با بیانی شیوا و در فرازهایی کوتاه گرد هم آوردهاند.
ایشان در ابتدای کتاب گفتهاند: «از دوران جوانی در این فکر بودم که کرامات و داستانها و برخی مطالب مهمی را که از بزرگان علم و فضیلت یا دوستان موثق و با دیانت میشنوم در دفتری یادداشت کنم.» حال نتیجه آن یادداشتها شده است کتاب: «روزنههای از عالم غیب».
آیتالله خرازی درباره داستانهایی و حکایتهایی که نقل کردهاند در مقدمه میگویند: «همه از کسانی نقل شده است که در گفتار صادق و قابلاعتماد بودهاند و در میان آنان کسانی هستند که در آسمان فضیلت و بزرگواری مانند ستارگان میدرخشند.»
نویسنده داستانها و حکایتهایی کتاب را دستهبندی کرده است.
بعضی از بخشهای آن عبارتاند از: کسانی که خدمت امام زمان (عج) رسیدهاند؛ توسل به اهلبیت (علیهمالسلام)؛ کرامات ائمه اطهار و امامزادهها؛ برکات زیارت امام حسین (علیهالسلام)؛ رؤیاهای صادقه و...
آیتالله خرازی در ابتدای بخش «رؤیاهای صادقه» گفتهاند: «از جمله هدایتهای الهی خوابهای صحیح و رؤیاهای صادقه است که خدای متعال از این راه پیامبران و اولیای خود را راهنمایی میکند.
خواب حضرت یوسف (ع) درباره سجده شمس و قمر و ستارگان به او، خواب پیامبر اسلام درباره ورود آن حضرت در مسجدالحرام آنگاه که مشترکین مانع از آن بودند و خوابهای دیگر از این باب بوده است.
این خوابها برای بندگان مؤمنین نیز هست و مقصود از آنها گاهی اشاره به وضع افراد است که باید با این گونه خوابهاتجدید نظر کنند و به فکر بیفتند که اگر نقصانی و اشکالی در آنان وجود دارد، خود را اصلاح کنند که این خود از کمکهای بسیار پرارزش است.
پارهای از خوابها برای تأیید سالک است که راهی را که در پیش گرفته ادامه دهد و بیشتر بر آن مواظبت کند و بعضی از خوابها برای نجات اموات از گرفتاریها و دیگر چیزهاست.»
کتاب «روزنههایی از عالم غیب» را میتوان «داستان راستان» بزرگسالان نامید.
داستان راستان نیز کتابی است که شهید مطهری با هدف آگاهی نوجوانان از تاریخ و زندگی بزرگان گردآوری کرده بودند و شهرتی عالم گیر دارد.
انشارات کتاب جمکران «روزنههایی از عالم غیب» را منتشر کرده است و این روزها این کتاب چاپ پانزدهم خود را پشت سر گذاشته است و با طرح جلدی متفاوت از چاپهای ابتدایی و ویرایشی جدید در ۴۴۸ صفحه و با قیمت ۵۰ هزار تومان عرضه میشود.
در ادامه چند داستان از کتاب را با هم میخوانیم:
حجتالاسلام آقای افتخاری جهرمی نقل کردند: برادرم در جبهه ترکش خورده بودند و او را به تصور اینکه به شهادت رسیده است جزء شهدا قرار داده تا در سردخانه بگذارند.
شخصی کمی احساس گرمی در بدن ایشان میکند.
او را از میان شهدا بیرون کشیده و به او آمپول مخصوصی تزریق میکند.
پس از اطمینان از زندهبودن او را به اتاق عمل میبرند؛ درحالیکه امیدی به ادامه حیات او نداشتند.
بعد از آن به خواست خدا ایشان خوب میشوند.
او بعداً نقل کرد: من در حال بیهوشی افرادی را دیدم که به عالم بالا برده میشدند.
نوبت من که رسید آقایی فرمود: «ایشان امانت است.» و نگذاشت من را ببرند.
برادرم پس از خوب شدن وقتی به خانه برگشت از مادرم پرسید: «شما چه کرده بودی؟» مادرم گفت: «وقتی تو به جبهه رفتی به امام حسین (ع) متوسل شدم و شما را به حسینبنعلی (ع) سپرده و امانت دادم.
حجتالاسلام انواری گفت: پای منبر حاج مقدس بودم.
دست به محاسن خود میکشید و میگفت: «تو برای نمایاندن خدا هستی نه برای نمایاندن خود.»
علامه طباطبایی در مورد آقای قاضی فرمود: خدمت آقای قاضی بودم.
در همسایگی ایشان جایی خراب شد و صدای مهیبی کرد.
همه فرار کردند.
اما ایشان نشست و فرمود: «این الموحدون؟»
مرحوم حجتالاسلام آقا سیدعباس حسینی قمی واعظ گفت: من در مسجد عشقعلی برای استماع روضه شرکت میکردم.
شبی از شبها هیئتی آمد و در آخر وقت چای خوردند و عزاداری کردند.
آقای حاج میرزا عباس هدایتی که شخص محترمی بود، برخاست و استکان ها را جمع کرد.
شب در رویا دیدم امام حسین (ع) به مسجد عشقعلی آمد.
روی منبر نشست و فرمود: «اسامی خدمتگزاران را بیاورید» و آوردند فرمودند: «چرا نام حاج میرزا عباس ذکر نشده است؟
ایشان هم استکانها را جمعآوری کردند.»
انتهای پیام/