قصه و روایت را برای کشف گوهر مستتر در فاجعه به کار بگیریم
سید محمد بهشتی در نشست نقد و بررسی کتاب «شهر از نو» گفت: اگر قصه و روایت در غرب برای سلطه بر مصیبت به کار میرود، اینجا برای یافتن گوهر مستتر در فاجعه به کار خواهد آمد.

به گزارش خبرگزاری مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «شهر از نو» با ویراستاری لارنس جی ویل و توماس جی کامپانلا و ترجمه نوید پورمحمدرضا در قالب نشست هفتگی شهر کتاب با حضور سیدمحسن حبیبی، سیدمحمد بهشتی و نوید پورمحمدرضا در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.
این کتاب به چگونگی نجات شهرهای بزرگ از شر فاجعهها میپردازد.
طبق مطالب این کتاب، مرزهای انسان امروز از سر دیوار خانه عبور کرده و کوچه و محله و شهر و کشورش را زیر پا گذاشته است.
پس، مقاومت شهرها و ساکنانشان در برابر فاجعههای گوناگون، تبدیل به مسالهای شخصی شده است.
در ابتدا و مقدمه نشست نقد و بررسی این کتاب، علیاصغر محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب، ضمن مروری ساختار و عنوان مقالات این کتاب، گفت: شهرنشینان در طول تاریخ همواره با فاجعهها و آسیبهای در کمین شهرها سروکار داشتهاند.
در حوزه معماری بحثی با عنوان «بازسازی» شهرها پس از فاجعه یا آسیب مطرح است که «شهر از نو» طی ۸ مقاله به آن میپردازد.
در این مقالات مباحثی مانند تابآوری و ارتباط میان روایت و شهرسازی در قالب نظری یا با مرور نمونههایی از بازسازی شهرهای گوناگون ارائه شده است.
ساختن فضایی برای یادآوری
اولین سخنران نشست نوید پورمحمدرضا دانشجوی دکترای شهرسازی بود که گفت: نقطه عزیمت این کتاب ظهور «شهرسازی روایتی» در برابر «شهرسازی تکنوکراتیک» در مطالعات شهری است.
به نظر میرسد تا نیمه ابتدایی قرن ۲۱ برنامهریزی شهری تکنوکراتیک دست بالا را دارد.
در اواخر دهه هشتاد دوسه مقاله و یادآوری با رویکرد شهرسازی روایتی منتشر میشود.
در نیمههای دهه نود این ایده کمی پررنگتر میشود و سرانجام در سالهای بعد از ۲۰۰۰ برجسته میشود.
باید توجه داشت که این ایده قرار نیست کاملاً جایگزین شهرسازی تکنوکراتیک شود یا آن نگاه در مواجهه با شهرها را ناکارآمد بداند، بلکه تأکید شهرسازی روایتی بر نابسنده و ناکافی بودن نگاه تکنوکراتیک است.
اما وقتی پای فاجعه در میان باشد، این قضیه قدری حادتر میشود.
وی افزود: نگاه رایج در مواجهه با فاجعه یا ویرانی شهرها عموماً مهندسی مدیریتی است.
بدین معنا که اغلب باور بر این است که شهرها در قالب سهگانه امدادو نجات، ترمیم، بازسازی میتوانند بحران را پشت سر بگذارند و به حالت عادی برگردند.
این نگاه تا دهه شصت و هفتاد بهکار گرفته شده است.
مضمون مشترک این مقالات این است که این سهگانه برآمده از شهرسازی تکنوکراتیک و برگرداندن چهره شهرها به حالت اول کافی نیست.
این میان چیزهای دیگری از دست میرود که اگر بهشان توجه نکنیم این ساختوسازها چندان نتیجهای نخواهد داشت.
این پژوهشگر در ادامه گفت: یکی از مطالعاتِ موردی مهم این کتاب شهر گرنیکا است.
کسی که دستور ویرانی و بمباران این شهر را میدهد، فردای همان روز بازسازی آن را بهدست میگیرد.
بازسازی گرنیکا در معنای کالبدی آن نمره قبولی میگیرد.
چون برای این کار هزینه شده و ساختمانها و یادمانها و فضاها دوباره برپا شدهاند.
ولی مساله اینجاست که افزون بر تابآوری کالبدی، تابآوری فرهنگی و عاطفی نیز مهم است.
نمونه گرنیکا به ما یادآوری میکند که گرچه سهگانه بازسازی بلافاصله در این شهر به جریان افتاده است، تکلیف مردم این شهر با ویرانی مشخص نشده است.
در اینجا ما با نوعی تابآوری کالبدی روبهروییم.
شهر ادعا میکند که میتوانم از فردا با قدرت دوباره بلند شوم و خودم را ترمیم کنم.
اما مردم امکان این را پیدا نمیکنند که روایتهای شخصی و جمعیشان، درد و جراحت و ترومایشان از آن فاجعه را جایی بازنمایی کنند.
انگار در برابر جدیت و اضطرار ساختوساز کالبدی، این روایتهای شخصی یا جمعی بیاهمیتتر و پیشپاافتادهتر از آن است که بخواهد جایی نمود پیدا کند.
راویان «شهر از نو» اهمیت همین روایتهای شخصی و جمعی در مواجهه با فاجعه را به ما یادآوری میکنند.
آنها روایتهای شخصی و جمعی را کنشی درمانی میدانند و باور دارند بازیابی از فاجعه، بدون این روایتها شکل واقعی خودش را نمییابد.
درواقع آن سهگانه نیاز به فعالیت چهارمی به نام «یادآوری» دارد.
البته، منظور از یادآوری در اینجا این نیست که نهاد شهری یا مرجعی مدیریتی یادمانی بسازد.
چراکه این یادآوری در دل گفتمانِ رسمیِ برنامهریزی و مدیریت شهری است و لزوماً با جراحت و آرزوهای بازماندگان پیوندی برقرار نمیکند.
مساله اصلی اهمیت قائل شدن برای روایت و خاطره بازماندگان و مجال دادن به بروز و شنیدن این روایتها است.
گرانیگاه شهرسازی روایتی اینجا است.
قرار است به شهرسازی تکنوکراتیک یادآوری شود که ساختن فقط شکلدادن چشمانداز کالبدی نیست و فراتر از آن، با برپاکردن چشمانداز فرهنگی جهان در پیوند است.
ساختن صرفاً کنشی فنی مهندسی نیست و ضرورتاً کنشی فرهنگی است.
اگر عنصر کلیدی چشمانداز کالبدی جهان سنگها، ساختمانها و خیابانها است، اینجا کلمهها و روایتها عنصر کلیدیاند.
و هنر شهرداری و مدیریت شهری موفق در اقصی نقاط جهان، اعتماد کردن به این روایتها و کلمهها و فراهم کردن ترجمان فضایی مناسب برای آنها است.
پورمحمدرضا گفت: شهرسازها، معمارها، جامعهشناسانی که بعد از فاجعه از راه میرسند و با تلی از ویرانه مواجه میشوند، نمیتوانند راویان دستاول باشند.
این راویان دستدوم باید امکان و راوی مطمئنی برای نقل روایتهای آدمهایی باشند که فاجعه و ویرانی را بیواسطه، با پوست و گوشت و استخوانشان، حس کردهاند.
نباید توقع داشته باشیم که بازمانده فاجعه معقول و منطقی، شمردهشمرده و منسجم و پیوسته داستان ویرانی را نقل کند.
بازماندگان قطعاً نخستین راویاناند، اما روایتشان غرق در خاک و خون و تروما و خاطره از دست رفتگان است.
این روایت در سینههای پردردشان خفه شده و سکوت جای سخن گفتن را گرفته است.
مسیر ادای کلمهها و قصههای ایشان مسدود شده است.
و این هنر و تعهد راویان بعدی است که سرانجام کلمات بر دهانشان جاری شود.
درواقع، روایتهای راستین فاجعه نتیجه صبر و اعتمادند.
صبوری راویان ثانویه و اعتماد راویان نخستین باید اتفاق بیفتد.
در مدل نظریه شهرسازی روایتی، شهرساز، جامعهشناس یا معمار کسی نیست که بهجای خود دیگری را روانه این فضاها کند و صرفاً با اطلاعات دیگری طرحی بزند.
در این نظریه، خود روایت کردن و ساختن داستان یا پیرنگهایی از خلال کلمات و دردهای راویان نخستین مهم است.
تأکید شهرسازی روایتی بر پیوند میان ادبیات داستانی و قلمرو تخصصی شهرسازی شعار یا آرزو نیست.
شهرسازی روایتی از شیوههایی سخن میگوید که راوی ثانویه با استفاده از آنها کلمات تکهپاره و دردهای راویان نخستین را منتقل میکند.
چنانکه تمام مقالات این کتاب تلاشی است برای بیان اینکه راویان ثانویه با استناد به راویان نخستین چگونه چشماندازی کالبدی و از همه مهمتر چشماندازی فرهنگی را بازسازی میکنند.
مقاومت در مقابل شهرکشی
سید محسن حبیبی استاد معماری، سخنران بعدی این برنامه بود که گفت: «شهر از نو» در مواردی یادآور «معماری بازسازی» آناتول کوپ و کتاب دکتر ژاله شادیطلب در مورد بازسازیهای بعد از جنگ است.
نگاه این کتاب برنامهریزی فاجعه است.
نمودارهای پایانی کتاب بحث تابآوری را میان تخریب و ویرانی و بازسازی مطرح میکند.
اما به تفکیکی در فاجعه قائل نیست.
در حالیکه فاجعه معمولاً بعد از سانحه بهوجود میآید و خود سانحه براساس منشأ سانحه طبیعی یا سانحه انسانساخت است.
در این کتاب در مورد سوانح انسانساخت سخنی به میان نیامده است.
جنگ، تروریسم شهری و شورشهای مطرودان، از مهمترین سوانح انسانساختاند.
از یاد نبریم که شهر ثمره تمدنیِ جامعه در هر عصری است.
از آن هنگام که شهری شکل گرفت، مفهوم «شهرکشی» هم ساخته شد.
فرانکو بهراستی گرنیکا را میکشد.
فاتح به دنبال پاک کردن ثمره تمدنی و فرهنگی جامعه از فضا و مکان و زدودن هر یادی است.
ما نیز در تاریخ کشورمان نمونههای بسیاری از شهرکشیها داریم که پس از آنها شهر دوباره چون ققنوسی از درون خاکستر خرابهها سربلند میکند.
از نظر من، اشاره این کتاب به میزان تلاشی که برای خاطرهزدایی از شهرها صورت میگیرد، بسیار ارزشمند است.
وی افزود: در مقابل این بحث، معمولاً مقاومت شهر مطرح میشود.
تابآوری برای توصیف این امر ضعیف است.
تلاش یک شهر و مردمانش برای یادآوری داشتههایشان، بهراستی مقاومت است.
پیشازاین، در جایی در مورد چهارگانه یاد سخن گفتم.
در شهرکشی، مردم برای به یادآوردن، یادگرفتن و یاددادن بسیار میکوشند و از یاد بردنشان عامدانه است.
چراکه رویشی مجدد در نظر دارند.
مقاومت در اینجا در حرکتی برای مدنیت دوباره متبلور میشود.
«احیای دوگانه» یا «التیام دیرهنگام» زمانی است که مردمان گرنیکا، برلن یا ورشو (نه حکومت یا ایدئولوژیشان) میکوشند ازدستدادههایشان را بازسازی یا بازآفرینی کنند.
این مقاومت در تمام شهرکشیها بسیار قدرتمند است.
چنانکه هنوز خرمشهر و بستان و قصر شیرین ما در حال مقاومت و احیای خودشان هستند.
این مثالهای ملموس به ما نشان میدهد که ما تکنوکراتها چه قدر از خواسته مردمان این شهرها دور بودیم.
این استاد معماری به ۳ رویکرد متفاوت «تدوین انگارههای نو»، «بازسازی موبهمو»، «شهرسازی روایتی» در مقابل ویرانیهای جنگ اشاره کرد و گفت: گاهی صاحبان فن یا حکومتها ویرانیهای جنگ را فرصتی برای برپا کردن انگارههای نو در نظر میگیرند و برای ساختن شهری ایدهآل برنامه میریزند، بیتوجه به اینکه تا چه اندازه خاطره شهر را از بین برده و امکان یادآوری را از مردم میگیرند.
در حالیکه در بازسازی موبهمو شهر بهگونهای دیگر زنده میشود.
مثلاً ورشو در بازسازی موبهمو به ورشوی قرن هفدهم بازمیگردد.
گرچه در اینجا ورشوی قرن هجده و نوزده پاک شده است، هنوز مفهوم مقاومت حضور دارد.
چراکه مردمان خواستهاند شهرشان اینچنین شکل گرفته و دوباره زنده شود.
شهرسازی روایتی هم در متون شهرسازی باید به خواست مردم انجام گیرد.
تاکنون شهرسازی برای مردم بود و در این نظریه شهرسازی به دست مردم صورت میگیرد.
تأکید «شهر از نو» روی این نکته است که چگونه خاطره و حافظه شهر میتواند محرک مقاومت و تابآوری شهر باشد و در تدوین سرمایههای اجتماعی بعد از فاجعه کمک کند.
چگونه میتواند آن فضای پنداشته ذهن من را به فضای زیسته مردمان نزدیک کند.
درک این مساله خیلی سخت نیست، بلکه به انجام رسانیدنش بسیار بسیار دشوار است.
چون در بروز فاجعه معمولاً فوریتها بر اندیشیده و عمل کردن غلبه میکند.
حبیبی در پایان گفت: مقوله تروریسم و شورشهای مطرودان هم همان ویرانیها را به بار میآورند، اما بیشتر به حوزه جامعهشناسی شهری، طبقاتی، عدالت شهری برمیگردند.
زیستن در گرگومیش
سیدمحمد بهشتی، استاد معماری و شهرسازی، دیگر سخنران این نشست بود که ضمن اشاره به ترجمه خوب و روان «شهر از نو»، گفت: برای کسانی که با خواندن این کتاب به پرداختن به مسائل مطرحشده در آن ترغیب میشوند، نکاتی را بیان میکنم.
در یکی دو مقاله این کتاب، تأکید میشود برای فاجعه روایت میسازیم تا حریف آن شویم.
انگار روایتسازی، مکانیسمی درونی برای خارج کردن فاجعه از حالت ولنگار و پرخسارت و بیروایت ابتدایی است.
اما باید توجه داشته باشیم که این روایتسازی در همه جای دنیا با مقصودی یکسان انجام نمیشود.
در بخشهایی از این کتاب اشاره شده که آمریکاییها به آمریکا و به نمایندگی از آن نیویورک نگاهی آخرالزمانی دارند.
اما این نگاه آخرالزمانی هم در جایجای دنیا به یک شکل نیست.
نگاه غربی آن را برابر با از هم پاشیدن جهان میداند.
این در حالی است که برای ما گرگومیشی است که در آن باید زندگی کرد.
بافتارهای متفاوت، روایتها، اسطورهها و مقاصد متفاوتی را برای روایتسازی ایجاب میکنند.
پس، ما نمیتوانیم برای روایتسازی فاجعه از جاهای دیگر دنیا الگوبرداری کنیم.
وی افزود: ایران یکی از خطرناکترین سرزمینهای جهان است.
امروز اطلسهای نقاط سیلخیز و نقاط زلزلهخیز ایران در دسترس است.
عجیب اینکه این نقاط دقیقاً بر اطلس پراکندگی جمعیت ما منطبق است.
یعنی هر جا زلزلهخیزتر و سیلخیزتر است، جمعیت بیشتر است.
شاید به نظر برسد پدران ما کوتهفکر بودند، ولی واقعیت این است که هیچ امکان دیگری برای یکجانشینی نداشتهاند.
در این نقاط ملتهب همیشه احتمال سیل و زلزله هست.
در حفاری سیزدهچهارده متری مسجد کبود تبریز آثاری از هزاره دوم قبل از میلاد پیدا شده است.
این یعنی از زمان هزاره دوم قبل میلاد تا زمان بنا شدن مسجد کبود در دوره ایلخانی، ۱۴ متر آوار زلزله برجایمانده است.
حفاریهای دیگر با برملا کردن لایههای رسوبگذاری و آوار زلزله بر تکرار چنین تخریبهایی گواهی میکنند.
ما چگونه با این تخریبها برخورد میکردیم؟
پنج سال بعد از فوت کریمخان زند، زمانی که حکومت زندیه در ناپایدارترین وضعیت خودش بود، زلزلهای در شهر کاشان به وقوع پیوست و بهجز چند بنای عمومی همه شهر را تخریب کرد.
اما بازسازی شهر تا زمان تاجگذاری جدی آغامحمدخان قاجار کامل شد.
در این نه سال مردم شهر بدون کمک دولت مرکزی شهر کاشان را مانند جواهری دوباره ساختند.
اما امروز زلزلهای رخ میدهد و مردم در شبکههای اجتماعی رئیسجمهور را برای آبی که زیر چادرشان رفته ملامت میکنند، اما خودشان دستبهکار نمیشوند.
بهشتی گفت: امروز وقتی زلزلههای ایران را مرور میکنیم، از زلزله بویینزهرا شروع میکنیم.
زلزلههای پیشین را از یاد بردهایم، چراکه نسبتمان با موضوع زلزله تغییر کرده است.
پول نفت و اقتصاد رانتی و دیگر تبعات آن، ما را از اهالی صاحبخانه شهرهایمان به ساکنان مستأجر آنها تبدیل کرده است.
و فرق مستاجر با صاحبخانه، قصه و خاطره است.
ما از بویینزهرا یا سر پل ذهاب خاطرهای در ذهن نداریم.
این رویداد فقط بهصورت تقویمی بدون خاطره به یادمان هست.
برای اصلاح پسزمینه این بافتار به روایت نیازمندیم.
در زمان زلزله بم، من در میراث فرهنگی بودم.
این شاخص فرهنگی صدماتی دیده بود، میتوانستیم دور اثر تاریخی سیمخارداری بکشیم و وظایف قانونیمان در قبال آن را به بعد از اولویتهای شهر موکول کنیم.
اما راه دیگر هم این بود که به بازسازی، ترمیم و التیام مصیبت شهر فکر کنیم.
ما ارگ بم را بهمنزله پناهگاه و شانه مادری ترمیم کردیم که میتوان بر آن سر گذاشت و گریه کرد.
پس، فعالیتهایمان را در ملأعام انجام دادیم و با کشیدن یک سکوی چوبیچند کیلومتری تا دل ارگ، همگان را به تماشای ترمیم فراخواندیم و در این مکان رویدادهایی پیاپی برپا کردیم.
کمکم دستههای عزا و کاروانهای عروسی به این مکان میآمدند.
ارگ در فاصله کوتاهی به پناهگاه عاطفی اهل بم تبدیل شد.
ما از استعداد بم استفاده کردیم و توانستیم نام بم و زلزلهی بم را در سطح جهانی در اهتزاز نگه داریم.
او تأکید کرد: بافتار ایران با دیگر جاها فرق میکند و نباید الگو و نسخههای دیگران را برای اینجا بیاوریم.
اینجا ما سالها برای زیستن میان دو فاجعه تربیت شدیم.
صندوقخانههای پنهان، زیرزمینهای بزرگ، باور به روز مبادا و مََثلهای فراوان درباره آن، همه گواه این شیوه تربیتی و برخاسته از حافظه ما از فجایع است.
ما نمیتوانیم بلاخیزی کشورمان را تغییر دهیم.
ولی میتوانیم کاری کنیم که مردممان مانند مردم کاشان باشند.
میتوانیم به اهلیت خودمان رجوع کنیم و اینجاست که قصه و روایت کمک میکند.
اگر قصه و روایت در غرب برای سلطه بر مصیبت به کار میرود، اینجا برای یافتن گوهر مستتر در فاجعه به کار خواهد آمد.