خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 09 دی 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

روایت زندگی مژگان گل‌دوست، کارآفرین برتر کشور که در ۵ سالگی به دلیل تزریق پنی‌سیلین معلول شد

اعتماد | همه | سه شنبه، 09 دی 1404 - 10:00
روزنامه اعتماد نوشت: مژگان گل‌دوست حالا پس از ۳۵ سال به عنوان یک زن کارآفرین رتبه برتر کشوری دارد و نه‌تنها در شهر و روستای خود در استان آذربایجان غربی که در شهرهای دیگر هم برای زنان خودسرپرست یا سرپرست خانوار کارگاه‌های آموزشی و ورک شاپ بافندگی برگزار می‌کند.
آموزش،مسير،گليم،زنان،زن،زندگي،مژگان،معلوليت،قالي،توليد،تركيه ...

کد خبر: 754588 | ۱۴۰۴/۱۰/۰۹ ۰۹:۵۵:۰۰
نیره خادمی- از همان زمانی که در خانه روستایی‌شان چشم باز کرد، مادر و مادربزرگ را در حال شانه‌زدن و چله‌کشی پای‌دار قالی می‌دید و همه‌چیز حتی تصویر آن کلاف‌های رنگارنگ آویزان از ‌دار را در خاطره‌اش حفظ می‌کرد.
یاد می‌گرفت چطور پشت آن چارچوب چوبی بنشیند، شانه دست بگیرد و آن را از میان تارها بالا ببرد و در میان پود‌ها فرود آورد.
مژگان گل‌دوست حالا پس از ۳۵ سال به عنوان یک زن کارآفرین رتبه برتر کشوری دارد و نه‌تنها در شهر و روستای خود در استان آذربایجان غربی که در شهرهای دیگر هم برای زنان خودسرپرست یا سرپرست خانوار کارگاه‌های آموزشی و ورک شاپ بافندگی برگزار می‌کند.
مادرم تاکید داشت که درس بخوانم
8 ساله بود و از همان زمان می‌دانست که از نگاه دیگران جزو افراد دارای معلولیت دسته‌بندی می‌شود و این، کارش را سخت می‌کرد.
بافتن قالی در سرنوشت مردم روستای آنها در شهرستان نمین بود.
مادر مژگان هم مثل باقی زنان روستا در این سرنوشت شریک بود و به خرج خانه کمک می‌کرد مخصوصا در پاییز که کار مردان روستا، در خواب زمستانی بود.« این حرفه به صورت نسل به نسل برای نسل‌های آینده ما به ارث گذاشته می‌شود و همه مادران و مادربزرگان ما گلیم می‌بافتند.
مادرم هم بافنده بود و در آن سال‌ها گلیم‌های بزرگ تولید می‌کرد که برای عرضه به بازار آماده می‌شدند.
من از همان کودکی شاهد این فرآیند بودم؛ نگاه می‌کردم، جذب می‌شدم و کم‌کم به این کار دل بستم.
بافتن گلیم به‌نوعی در ذهن و زندگی من نهادینه شد.کودک با دیدن یاد می‌گیرد، درک می‌کند، آموزش می‌بیند و با تکرار، آن را درونی می‌کند.
برای من هم دقیقا همین اتفاق افتاد و این مسیر به بخشی از زندگی‌ام تبدیل شد.»
همان روزها، طوری که مادر متوجه نشود پول‌هایش را جمع کرد و رفت دم مغازه فردی که به نوعی، واسطه میان زنان گلیم‌‌باف و بازار فروش اهالی روستا بود و از او خواست تا فردا یک ‌دار قالی برایش بیاورد.«در جوابم گفت، باشه عمو فردا برایت می‌آورم.» عمو،‌ دار قالی را برایش آورد و با وجود تمام مخالفت‌های مادر این ‌دار قالی از ۳۵ سال پیش با او همراه شده و با اینکه چند ‌دار دیگر عوض کرده اما آن ‌دار قدیمی که حدود ۷۰ تا ۸۰ قالی و گلیم را روی آن بافته، نه فقط یک ابزار کار که برایش مانند بخشی از تاریخ زندگی است.
هنوز هم آن را دارد و در گوشه حیات خانه‌اش جا خوش کرده: « مادرم مخالف این بود که من‌دار قالی داشته باشم و گلیم ببافم.
مخالفت او بیش از هر چیز به دلیل نگرانی از وضعیت جسمی و معلولیتی بود که داشتم.
او معتقد بود این کار، کاری سخت و طاقت‌فرساست و برای من مناسب نیست.
تأکیدش این بود که درس بخوانم، مسیر تحصیلی‌ام را ادامه بدهم و از طریق دانشگاه به شغلی پایدار برسم.
به هر حال من‌دار را خریدم اما مادرم هر بار آن را می‌برد و در محل مشخصی می‌گذاشت اما دوباره ‌دار از خانه ما سر در می‌آورد.»
اولین چله‌کشی دختر ۸ ساله
خانواده 8 ‌نفره گل‌دوست، شرایط اقتصادی چندان خوبی نداشتند و در واقع جزو خانواده‌های ضعیف و کم‌برخوردار روستا محسوب می‌شدند که به قول خودش پرجمعیت بودند و امکانات محدودی داشتند: « از همان ابتدا تلاش می‌کردیم که با کار کردن، روی پای خودمان بایستیم و از زندگی عقب نمانیم.» پدر کارگر ساختمانی بود و کارهایی مانند چاه‌کنی و کارگری انجام می‌داد.
کار ساختمانی فصلی بود و معمولا از پاییز به بعد کار چندانی برای کارگران در این زمینه وجود نداشت اما مردان روستا بیکار نمی‌ماندند و منتظر نمی‌شدند که کاری پیدا شود.
برخی برای کارگری به مناطق دورتری چون زاهدان می‌رفتند و برخی دیگر که در روستا می‌ماندند به کشاورزی و دامداری و البته جمع‌آوری گیاهان دارویی از کوه‌ها، روی می‌آوردند تا زندگی خود را اداره کنند.
پدر مژگان از آن دست مردانی بود که در فصل پاییز برای چیدن سبزی‌های کوهی و داروهای گیاهی به کوه‌های اطراف روستا می‌رفت تا بعد بتواند از فروش آن درآمدی کسب کند.
۳۵ سال پیش در یک روز پاییزی مادر مژگان هم برای جمع‌آوری داروهای گیاهی به همراه پدر به کوه رفت.
آنها وقتی خسته از کار به خانه بارگشتند با یک‌دار قالی روبه‌رو شدند که چله‌کشی آن هم انجام شده بود.«خودم چله‌کشی ‌دار قالی را انجام داده و حتی نیمی از آن را بافته بودم.
مادرم از این کار به نوعی عصبانی شد و واکنش تندی نشان داد اما من از همان ابتدا به این کار علاقه‌مند شدم و به آن دل بستم.
چه این علاقه را بتوان به شوق و هیجان دوران کودکی نسبت داد و چه به استعداد واقعی، واقعیت این است که این کار را با عشق انتخاب کردم.
با هزینه خودم ‌دار را خریدم و با دستان خودم هم بافندگی پای آن را شروع کردم.
امروز هم با علاقه و انگیزه زیاد آن را ادامه می‌دهم و برخلاف تصور، هیچ احساس خستگی یا دل‌زدگی در خودم ندارم.»
سخت است اما نه آنقدری که بزرگش کنم
مژگان گل‌دوست از پنج‌سالگی به علت تزریق پنی‌سیلین دچار معلولیت جسمی و حرکتی شد و روزهای سختی را پشت گذراند اما گلیم‌بافی و جدیت در آن به او کمک کرد تا به عنوان یک زن مستقل و کار‌آفرین به فعالیت خود در این زمینه ادامه می‌دهد.« معلولیت من از نوع جسمی ‌ـ‌ حرکتی شدید است.
در ابتدا شدت آن در حد متوسط بود، اما متأسفانه پس از ورود به دهه چهارم زندگی، این نوع معلولیت ماهیتی پیشرونده پیدا می‌کند.
در برخی افراد، پس از حدود ۳۰ سالگی دوباره فعال می‌شود و در مواردی می‌تواند منجر به زمینگیر شدن کامل یا حتی از دست رفتن جان فرد شود اما در برخی موارد به شکل دیگری است.
در شرایطی مانند شرایط من، فرد به زندگی ادامه می‌دهد، اما در عوض بخش دیگری از بدن درگیر می‌شود.
متأسفانه حدود ۱۴ سال است که با معلولیت بعد از معلولیت درگیر هستم؛ به‌عبارتی دیگر، معلولیت در سمت دیگر بدنم نیز پیشرفت کرده و اکنون به شکل شدیدتری بروز پیدا کرده است.
‌با وجود این معلولیت‌ها اگر بگویم که گلیم بافی برای من کار راحتی است دروغ گفته‌ام چون من بر اساس مشکلاتی که دارم همین حالا هم به خاطر معلولیتم از قسمت لگن دچار فرسودگی‌ شده‌ام.
نه اینکه چنین شرایطی به خاطر کار گلیم بافی اتفاق افتاده و شدیدتر شده باشد، چون این هم دروغ است.
این مشکلات برای قسمت‌های لگن من به خاطر ساختار بدنی که با آن مواجه هستم ایجاد شده است.» قالیبافی و گلیم‌بافی سخت است مخصوصا برای مژگان که دارای معلولیت است و محدودیت‌های حرکتی دارد اما او در صحبت‌هایش آن را این‌طور توصیف می‌کند: «سختی این کار آنقدری نیست که بزرگش کنم و بگویم این کار من را مثلا می‌کشد.نه این طور نیست.»
نخستین تلاش‌هایی که به ثمر نشست
در ۱۱ سالگی از طرف نمایشگاه صنایع دستی استان اصفهان مقام بافنده برتر و تمیزکار را به دست آورد؛ زمانی که دیگر منبع درآمد خانواده آنها از راه تولید گلیم و گلیم بافی شده بود.
زمانی که بزرگ‌تر شد به دلیل علاقه به رشته گرافیک در این رشته به تحصیل در دانشگاه پرداخت اما بعد از پایان تحصیلات گلیم‌بافی را به‌طور جدی‌تری آغاز کرد.
مدرک مربیگری‌ گرفت و آموزش رایگان به زنان بی‌سرپرست، بدسرپرست، جوانان بیکار، افراد دارای معلولیت و سایر افراد جامعه را آغاز کرد تا هر کسی بتواند کسب و کار خود را در این زمینه راه بیندازد.
سال ۹۳ با همسرش که او نیز دارای معلولیت حرکتی است ازدواج کرد اما زندگی یار نبود و همسر که فوق‌لیسانس حسابداری بود نیز با این شرایط از استخدام محروم بود.
مژگان گل‌دوست تصمیم گرفت از طریق فضای مجازی و پیج اینستاگرام گلیم‌هایش را به فروش برساند در همان روزها بود که توانست نخستین سفارش را از این طریق دریافت کند؛ سفارش بافت ۴۰ تا ۵۰ پادری.
خوشحال بود چرا که می‌توانست در کنار آموزش نیرو و خرید تجهیزات،کار در این حرفه را گسترش بدهد.
آموزش به افراد خاص و دارای نیازهای ویژه
10 سال از آن سالی که تصمیم گرفت گلیم‌بافی را به عنوان یک حرفه انتخاب و روی آن تمرکز کند می‌گذرد و مژگان گل‌دوست هر از چندی برای آموزش رایگان جذب نیرو از زنان سرپرست خانوار بدسرپرست یا بی‌سرپرست، معلولان، افراد ناشنوا، نابینا یا کم‌بینا و کودکان و نوجوانانی که دارای معلولیت‌های ذهنی و جسمی مانند سندروم داون و اوتیسم هستند به روستاها و شهرهای مختلف می‌رود.« مخاطبان من افرادی هستند که جویای کارند و با مشکلات معیشتی یا اجتماعی مواجه‌اند، طیف‌های مختلفی از مددجویان کمیته امداد، زنان دارای آسیب‌های اجتماعی، زنان مطلقه، جوانان جویای کار.
من برای این افراد کلاس‌های آموزشی برگزار می‌کنم؛ برخی رایگان و برخی نیمه‌رایگان.
بسیاری از این افراد به‌راحتی وارد بازار کار شده‌اند و در حال فعالیت حرفه‌ای هستند.»
این فعالیت‌ها البته محدود به یک شهرستان نیست و او به‌تازگی در شهر ارومیه نیز به عنوان مربی برای آموزش زنان دارای نیازهای ویژه و همچنین دارای اختلالات روانی مزمن به کار گرفته شده است و حالا این افراد پس از آموزش وارد مرحله تولید شده‌اند.« افرادی که دچار اختلالات روانی مزمن هستند اما در وضعیت حاد قرار ندارند، قابلیت یادگیری و تولید دارند و بسیاری از آنها از نظر هنری و مهارتی استعداد بالایی دارند.
تفاوت اصلی آنها با افراد عادی، نه در توانایی، بلکه در نیاز به همراهی و پشتیبانی مستمر است.»
به‌طور کلی افراد با نیازهای ویژه می‌توانند کارهای تولیدی را به‌خوبی انجام بدهند، به شرط آنکه آموزش‌ها مرحله‌به‌مرحله و تکرارشونده باشد، محیط کار آرام و بدون تنش طراحی شود و یک مربی یا همراه در کنار آنها حضور داشته باشد تا در صورت فراموشی، اضطراب یا بازگشت فشارهای روانی، مسیر کار را یادآوری و اصلاح کند.
تجربه او در فرآیند استانداردسازی فنی‌وحرفه‌ای نشان داده است که این افراد قادرند استانداردهای تولید را رعایت کنند و در صورت حمایت درست، به نیروی کار مولد تبدیل شوند.
بنابراین مشکل این افراد «ناتوانی» نیست؛ مشکل، نبود ساختار حمایتی و مربی همراه است.
زنانی که بال و پر گرفتند
توصیف زنانی که در این مدت با او کار کرده‌‌اند سخت نیست مثلا زن خودسرپرستی که پس از یادگیری در مدت کمی به تولید رسیده است یا زن دیگری که در قالب «طرح کرامت» در مناطق کم‌برخوردار با او آشنا شده و حالا پس از آموزش به یکی از بافندگان فعال گروه تبدیل شده است: « این زن دچار افسردگی شدید بود و نگاه کاملا منفی به زندگی داشت.
تقریبا هر اتفاقی را نشانه بدشانسی خود می‌دانست؛ حتی وقتی اطرافیانش، مانند عروس یا خواهرش وام دریافت ‌کردند، او این موضوع را دلیلی بر ناکامی و بی‌اقبالی خود تلقی می‌کرد و باور داشت که در این دنیا هیچ شانسی ندارد.
در فرآیند آموزش و بافت، به‌تدریج تغییرات آشکاری در روحیه و نگاه او ایجاد شد.
به مرور، اعتمادبه‌نفسش افزایش پیدا کرد، دیدگاهش نسبت به خودش و زندگی تغییر کرد و از فضای منفی فاصله گرفت.
این تغییر نگرش و بهبود روحیه، برای من از هر نتیجه‌ای مهم‌تر بود.
دیدن اینکه یک مهارت می‌تواند نه‌تنها منبع درآمد، بلکه عاملی برای بازسازی روانی و اجتماعی یک انسان باشد، ارزشمندترین بخش این مسیر برای من است.» گل‌دوست از زن دیگری یاد می‌کند که در مادر دو فرزند بود و پس از طلاق به‌شدت دچار آسیب‌های اقتصادی شده بود: « همسرش خانواده را ترک کرده بود و این زن در شرایط روحی و اقتصادی بسیار دشواری قرار داشت.
در قالب همان طرح، آموزش را با این گروه آغاز کردم.
مسیر برایشان آسان نبود، اما به‌تدریج تغییراتی شکل گرفت.
سال گذشته، از مدرسه دخترش با من تماس گرفتند و پرس و جو کردند که آیا این زن از شاگردان من بوده؟
او حالا توانسته در مدرسه فرزندانش یک کارگاه آموزشی و ورک‌شاپ در زمینه بافندگی برگزار کند.
این اتفاق نشان می‌داد که اعتمادبه‌نفس، مهارت و نگاه او به خودش و جایگاهش در جامعه به‌طور جدی تغییر کرده است.
امروز شرایط زندگی و نگرش این خانواده با گذشته قابل مقایسه نیست.
دختری که مهندس بود و نتوانسته بود شغل مناسب پیدا کند، با طراحی خلاقانه وارد بازار شد.
او توانسته است محصولات متنوعی تولید کند؛ از گلیم زیربشقابی گرفته تا کمربند زنانه و مردانه، ست عینک و دستبند، جاکلیدی و کیف.
من هیچ ‌وقت قصد ندارم رویا‌فروشی کنم یا وعده‌های غیرواقعی بدهم.
هدف این مسیر، تبدیل افراد به ثروتمندان بزرگ نیست، بلکه ایجاد توانمندی واقعی است؛ اینکه افراد بتوانند حتی در مقیاس کوچک، کارگاه خانگی راه‌اندازی کنند، روی پای خود بایستند و احساس مفید بودن و استقلال داشته باشند.
»
اثرات اجتماعی یک مسیر
در همین مسیر، زنان سرپرست خانوار دیگری هم از شهرهای دیگر با او در ارتباط بوده‌اند.
همین چند وقت پیش یکی از زنان سرپرست خانوار پس از آشنایی از طریق یک برنامه زنده تلویزیونی که در آن حضور داشت، با گل‌دوست تماس گرفت و خواستار شروع آموزش شد.
تماسی که از تهران بود و این یعنی نیاز به چنین آموزش‌هایی محدود به یک منطقه یا یک قشر خاص نیست و اگر بستر فراهم شود، توانمندسازی زنان می‌تواند اثرات اجتماعی عمیقی داشته باشد.«به او هم تأکید کردم که نباید انتظار درآمدهای میلیاردی داشته باشد، اما اگر بتواند با سرمایه‌ای اندک شروع کند و از همین مسیر به یک درآمد پایدار برسد، قدم بزرگی برداشته است.
به او گفتم من در یک شهرستان کوچک فعالیت می‌کنم، اما شما که در تهران هستید، اگر بتوانید فضا و بستر کار را برای خودتان و برای هم‌نوعان‌تان فراهم کنید، به‌ویژه برای افرادی که با آسیب‌های اجتماعی مواجه‌اند، این بهترین و موثرترین کار ممکن است.
بعضی‌ها مدام می‌گویند این کارها آینده ندارد یا بی‌فایده است، اغلب بدون شناخت و تجربه قضاوت می‌کنند در حالی که تجربه عملی نشان داده است این مسیر، اگرچه ساده و سریع نیست، اما می‌تواند برای بسیاری از افراد به یک راه واقعی برای توانمندسازی، استقلال نسبی و بازسازی امید تبدیل شود.»
دشواری‌های کار و توانمندسازی
مسیر توانمندسازی و کارآفرینی واقعی هم جذابیت دارد و هم دشواری و کسی که می‌خواهد وارد این مسیر شود باید با واقعیت‌ها آشنا باشد.
مسیری که این زن هم به عنوان یک بافنده و زن کارآفرین در پیش گرفته، آسان نبوده و نیست و سختی‌های خود را داشته و دارد.«یکی از چالش‌های اصلی برای کسی که به عنوان تولیدکننده فعالیت می‌کند، حضور در بازار و عرضه محصول است.
وقتی فردی دعوت می‌شود تا آثارش را در نمایشگاهی عرضه کند، جابه‌جایی محصولات و حمل‌ونقل، به‌خصوص اگر مثلا ۱۰۰ کیلو بار باشد، دشواری‌های خاص خود را دارد.علاوه بر این، نبود بستر ایده‌آل برای حمایت از تولیدکنندگان، محدودیت‌های مالی و مدیریتی، و مسائل اجرایی نیز مشکل‌ساز است.
هدف ما این نیست که رویا‌فروشی کنیم و بگوییم همه‌چیز بدون مشکل است؛ واقعیت این است که یک خانم یا یک هنرمند کوچک، وقتی می‌خواهد در نمایشگاه شرکت کند، باید هزینه‌های بالایی را پرداخت کند و این برای او، به ویژه در شرایط اقتصادی فعلی، چالش بزرگی محسوب می‌شود.»
اگر بخواهید روی یک محصول مثلا گلیم یا قالی کار کنید، آن‌طور که مژگان گل‌دوست می‌گوید به‌طور متوسط، با نشستن روزی دو تا سه ساعت، تقریبا10 روز طول می‌کشد تا کار کامل شود.
این زمان‌بندی به این معنا نیست که باید به‌صورت مداوم و طولانی پشت ‌دار بنشینید، مثل فرش که نیازمند جلسات طولانی است، بلکه می‌توانید کارهایتان را با برنامه‌ریزی روزانه انجام بدهید.
مزیت اصلی کارگاه خانگی هم همین است و به گفته او زنان می‌توانند همزمان با رسیدگی به امور خانه و مراقبت از فرزندان، به بافت مشغول شوند و روند پیشرفت کارشان را مشاهده کنند.
سرعت بافت نیز بسته به مهارت و تجربه فرد متفاوت است؛ برخی سریع و روان بافندگی می‌کنند و برخی با سرعت کمتر.
این انعطاف‌پذیری کارگاه خانگی، آن را به گزینه‌ای مناسب و واقع‌گرایانه برای تولید و اشتغال خانگی تبدیل کرده است.
افرادی که آموزش دیده‌اند اغلب محصولات خود را هم به‌صورت مستقل به فروش می‌رسانند و بخش مهمی از مسیر آموزشی به آنها، کمک به ورود به بازار کار و ایجاد خلاقیت است تا بتوانند خود را مطرح کنند.
برخی از آنها هم ممکن است امکانات مالی محدودی داشته باشند و ترجیح ‌بدهند در کنار مربی یا استادشان فعالیت کنند، در حالی که بخشی از کارهای بازار و ارزش افزوده را خود مربی انجام می‌دهد و دستمزدشان همان لحظه پرداخت می‌شود و نیازی نیست منتظر فروش نهایی محصول باشند.
در مورد گلیم‌ها، طرح‌ها و بافت‌ها اغلب ریشه در همان منطقه و زادگاه این زن کارآفرین در شهر نمین دارند و بومی هستند، هرچند برخی طرح‌ها و ایده‌ها هم از پلتفرم‌ها یا منابع دیگر الهام گرفته شده‌اند: «شخصا علاوه بر حفظ اصالت طرح‌های سنتی، از طرح‌های نوآورانه و تلفیقی استفاده می‌کنم.
برای مثال، اگر 10 گلیم با طرح سنتی تولید شود، پنج مدل آنها با نوآوری و تغییرات خلاقانه طراحی می‌شود تا هم بازارپسندی افزایش پیدا کند و هم هویت فرهنگی حفظ شود.»
پیشنهاد مهاجرت و کار در کشور ترکیه
یکی دیگر از مسائل گل‌دوست در سال‌های گذشته پیشنهاد مهاجرت و کار در کشور ترکیه بود که به علت مخالف همسرش نتوانست آن را قبول کند: «سال ۹۴ با آقایی که واسطه ایران و ترکیه بود آشنا شدم.
او نمونه کارهایم را در پیج و کانال دید و پیشنهاد داد به ترکیه بروم و در مکانی که برایم تدارک دیده بود مستقر شوم.
در قراردادی پنج ساله به هنرجویان گلیم‌بافی آموزش بدهم و به نام برندشان گلیم ببافم.
اما همسرم موافق به مهاجرت به ترکیه نبود.
هر چه اصرار کردم راضی به این کار نشد.
پس از ۶ ماه مذاکره توانستم آنها را راضی کنم تا در شهر خودمان و با فراهم آوردن کارگاه و تجهیزات به نام برند تجاری‌شان گلیم‌ها را تولید و به ترکیه صادر کنیم.
ما از این راه ۹۹ درصد از تولیدات‌مان را به ترکیه صادر و یک درصد آن را نیز در داخل ایران و برای مشتریان خودمان ارسال می‌کردیم.
کم‌کم تعداد چرخ‌ها و خیاط‌مان را افزایش دادیم.» او بعدها هم توانست با کمک کانال تلگرام و پیج اینستاگرام این محصولات سنتی را علاوه بر ترکیه به ژاپن و عراق صادر کند.
گل‌دوست از همان ابتدای آغاز آموزش گلیم‌بافی تا فروردین امسال در شهرستان نمین دست کم به ۴۰ تا ۵۰ هنرجو در این زمینه آموزش داده به‌طور کلی به ۵۰۰ تا ۶۰۰ نفر.
می‌گوید از همان ابتدا با خود عهد بسته است تا با تک‌به تک افرادی که جزو اقشار آسیب‌پذیر جامعه هستند ملاقات و از آنها برای آموزش و جذب نیرو دعوت کند: «خودم هم از جنس آنها هستم و به خوبی درک‌شان می‌کنم.
در جامعه هیچ نوع حمایتی از معلولان صورت نمی‌گیرد به همین خاطر قصد دارم با فرد به فرد آنها صحبت کنم و اگر اعلام آمادگی کردند در این راه از آنها حمایت کنم.»
فعالیت مژگان گل‌دوست که حالا ۴۴ سال دارد، در این سال‌ها نه تنها باعث توانمندسازی افراد آسیب‌پذیر شده، بلکه اثبات می‌کند که آموزش، مهارت و حمایت هدفمند می‌تواند تغییرات واقعی و پایدار در زندگی انسان‌ها ایجاد کند.