جنگ امروز، نبرد بر سر معنا و تسخیر ذهن انسان؛ معنای زندگی چیست؟
در دنیای امروز، پیروزی و شکست پیش از آنکه در میدان نبرد یا عرصه سیاست رقم بخورد، در ذهن انسان شکل میگیرد؛ جایی که معنا ساخته میشود و احساس، اراده و رفتار از آن زاده میشود.
خبرگزاری مهر، یادداشت مهمان_ محمدتقی جلایرسرنقی، پژوهشگر اندیشکده مطالعات حسینی: انسان در ساحت ذهن خویش با جهان هستی ارتباط میگیرد و مفاهیم برای او در همین ساحت به معنا متصل میشوند.
ذهن است که پیروزیها و شکستها و امیدها و ناامیدیها و… را با مصادیقی که در عالم و جهان هستی میبیند تطبیق میدهد.
به بیان دیگر این ذهن انسانی است که وقایع جهان هستی را با حواس پنجگانه خود ادراک میکند و سپس با بررسی این وقایع با مفاهیمی آنها را ارزشگذاری میکند.
به طور مثال ممکن است شخصی در مترو کسی را ببیند که به او اخم کرده است؛ در این حال برداشتی که از این واقعه میکند ممکن است این باشد که آن شخص انسانی حسود است.
ممکن است همین اتفاق برای یک شخص دیگر تکرار شود ولی اینبار برداشت ذهن انسان از اخم یک شخص در مترو این باشد که آن شخص گرفتار مشکلاتی در زندگی خویش است و اینگونه دچار ناراحتی و نارضایتی است.
برداشت اول به حس نفرت میانجامد و برداشت دوم به حس ترحم و همدردی، در حالی که یک اتفاق و واقعه مشابه در جهان هستی رقم خورده است.
گرچه جزئیات محیطی میتواند دقت تحلیل اذهان انسانی را افزایش دهد و این مفهومبخشی ذهن به حوادث از روی حساب دقیق است؛ اما باید توجه داشت که باز این ذهن است که نقش اصلی در روحبخشی و معنادهی به حوادث عالم هستی را دارد.
به بیان دقیقتر این ساحت اندیشه و تحلیل انسان است که معنای زندگی او را میسازد.
این معنا حالات و احساسات بعدی را باعث میشود.
ممکن است این معانی پردازششده در ذهن سبب امیدواری و یا ناامیدی انسان شود؛ سبب خوشحالی یا غم او گردد.
حقیقت این است که ساختار ذهنی در فهم از جهان هستی بسیار مهم است.
در گذشته شاید فهم عموم بر این بوده که فتوحات و کشورگشاییها با فتح اراضی و زمین اتفاق میافتد ولی در جهان امروز فتوحات با تسلط بر اذهان و معانی درونی شخص محقق میشود.
بهطور مثال کشور ایالات متحده با اینکه سالها در افغانستان حضور داشت و غلبه نظامی و نیروی انسانی نیز داشت اما نتوانست تغییری در اذهان چند هزار نیروی موسوم به طالبان شود و باعث حذف آنها شود.
طالبان وقتی حذف میشود که فکر طالبان حذف شود.
حذف هر چیزی به معنای حذف آن شیء در ساحت معنا و اندیشه است.
این مثال صرفاً یک مثال تاریخی بود که بدون نگاه ارزشی به آن پرداخته شد.
باطل چون حقیقتی غیر از معانی توخالی در ساحت ذهن در عالم هستی ندارد بیشترین قدرت خود را بر همین تسلط بر احساسات حاصله از ذهن قرار میدهد.
حق و حقیقت در جهان هستی از بین نمیرود؛ چه ذهنی آن را درک بکند، چه آن را درک نکند، ثابت است و پایدار چون به خداوند متعال وصل است ولی باطل اینگونه نیست.
باطل و مفاهیم آن مثل ترس و حقارت و ناامیدی و… در عالم ذهن و با فریب شناختی ایجاد میشود.
ذهن برتر آن ساختاری است که هر ورودی از وقایع جهان هستی دریافت کند بتواند آن ورودیها را با مفاهیم توحیدی و حقانی بسنجد و تحلیل نماید تا عین واقعیت را درک کند.
نقش شیطان در ساختار ذهن نیز مشخص میشود آنجایی که باید ذهن بشر دچار فریب اطلاعاتی شود.
ابتدا باید جهان هستی را آنجور که هست نبیند و دچار فریب در ادراک شود؛ سپس در ساحت ذهن نتواند این دادهها را بهخوبی تحلیل نماید و به معانی توحیدی و اصیل مرتبط سازد و دچار فریب شناختی شود.
در نهایت نیز از معنای شیطانی که از جهان هستی دریافت میکند اعمال و رفتارهای خویش را سامان دهد و به هبوط و بیچارگی خویش بیفزاید.
شاید آیه شریفه «وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ» در یک سطح معنایی به همین موضوع اشاره میکند که یکی از شاخههایی که شیطان برای نفوذ به انسان از آن استفاده میکند همین ساحت ذهن باشد زیرا تزئین اعمال و حوادث و وقایع عالم هستی، درحالیکه ذات و واقعیتی پست و پلید دارند، در ذهن ممکن است.
ذهن شیطانی ذهنی است پر از ناامیدی و ترس و شهوات و… و جهانی غیر از این معانی نمیشناسد.
حال که ذهن فتح شد؛ اراده و اختیار و علم و قدرت نیز فتح میشود زیراکه اراده هر انسانی به اعمالی تعلق میگیرد که در ذهن خویش آنها را زیبا میبیند.
امکان ندارد آدمی به فعلی رو بیاورد که آن را زیبا و شایسته نداند، حتی اگر بعداً از انجام آن کار پشیمان شود.
اگر ذهن یک دزد را در حال دزدی مشاهده کنیم میبینیم که عمل و رفتار دزدی را زیبا و درست میداند و با اراده خویش به آن میپردازد حتی اگر بعداً از کار خود ابراز ندامت کند.
ملتی که شکست را در ذهن خود قبول کرده است دیگر ارادهای برای پیروزی ندارد و حتی اگر قدرت کافی نیز برای پیشرفت داشته باشد نمیتواند از آن قدرت استفاده کند زیرا ابتدا باید اراده بر انجام کاری تعلق بگیرد و سپس با قدرت و توان، آن فعل و کار توسط شخص انجام شود.
ولی اگر در ساحت ذهن، شخصی نتواند برای پیروزی اراده کند هیچگاه از قدرت خویش نیز استفاده نخواهد کرد.
شاید برای مخاطب جالب باشد که در هیپنوتیزم و علوم روانشناسی جدید نیز برای درمان بسیاری از بیماریهای روانی، سعی میشود با راههایی ساختار ذهنی و ادراکی شخص را تغییر دهند تا مشکلات عدیده از جمله افسردگی و احساسات منفی با این تغییر نگاه و فهم از بین رود.
قرآن کریم در خصوص فرعون اینگونه میفرماید: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ» یعنی فرعون ابتدا قوم خویش را تحقیر کرد، سپس این تحقیر و احساس ذلت سبب شد که افسار خویش را به دست فرعون بسپارند و تابع او شوند.
قومی که احساس حقارت میکند نمیتواند مقاومت داشته باشد.
همه چیز به احساسات انسانی باز میگردد.
مداحی؛ ظرفیتی برای فتح اذهان و قلوب
«ما در جنگ تبلیغاتی قرار داریم، در جنگ معنوی قرار داریم.
دشمن فهمید که تصرّف این مُلک و این خاک و این سرزمین الهی و معنوی با ابزار فشار و ابزار نظامی امکان ندارد.
فهمید که اگر بخواهد تصرّفی بکند، دخالتی بکند، موفّقیتی پیدا کند باید دلها را تغییر بدهد، باید مغزها و فکرها را عوض کند؛ رفتند در این خط».
رهبری در دیدار با مداحان یک وظیفه اصلی در هیأت را جهتدهی محتوایی به سمت فتح دلها میدانند.
در جنگ پیچیده جهان کنونی کسی که بتواند مرزهای ناپیدای درون انسانیت را فتح نماید پیروز است.
مداحی یکی از این فرصتها است.
گرچه به ساختار ذهن به اجمال اشاره شد ولی باید دانست که ذهن یک ساختار چندبعدی است که عوامل زیادی بر آن اثرگذار است.
گرچه در این یادداشت فرصت برای بررسی آن نیست ولی میتوان ادعا کرد که مداحی و بهطور کلی ساختار هیأت یک مجموعه کامل برای اثر بر این ساختار است.
هم محتوا دارد هم احساس، هم هنر دارد هم فکر، حتی انتقال این مفاهیم نیز صرفاً با سخن و منبر نیست و میتوان با دکور هیأت نیز بر ذهن و روان مخاطب اثر گذاشت.
در واقع هیأت و علیالخصوص مداحی باید یک مجموعه کامل از عواملی باشد که میتواند معانی اصیل توحیدی را به روشهای گوناگون به مخاطب منتقل کند.
به عنوان مثال هر معنایی را نمیتوان به هر حادثهای در ذهن مرتبط کرد.
وجدانیات و احساسات شخص بر این معانی مؤثر است.
به عنوان مثال کسی که دستش در حادثهای زخمی شده است چون به صورت وجدانی درد را چشیده است نمیتوان به سادگی در ذهن او نفوذ کرد و احساس شادی و معنای لذت را به او منتقل کرد.
احساسات بسیار در ساختار معانی مؤثر هستند.
در هیأت و مجالس اهل بیت احساسات و وجدان شخص بیدار میشود به حدی که به وجد میآید، اشک از او جاری میشود؛ در این حالت مداح یا سخنران و بهطور کلی سازمان و تشکیلات هیأت بهراحتی میتواند دستگاه ذهنی مخاطب را تحت تأثیر قرار دهد.
این تحت تأثیر قرار دادن اصولی دارد که در یادداشتهای بعدی به آنها پرداخته میشود ولی اگر بدون فهم اصول تأثیر بر ذهن، به سراغ مخاطب برویم، شاید اثر منفی نیز به همراه داشته باشد.
جمعبندی
آنچه در این یادداشت مرور شد نشان میدهد که مسئله اصلی در نبردهای امروز، نه تصرف جغرافیا بلکه تصرف معناست؛ و میدان اصلی این نبرد، ذهن انسان است.
ذهن جایی است که وقایع عالم به معنا تبدیل میشوند، معنا به احساس جهت میدهد، احساس اراده میسازد و اراده در نهایت به کنش بیرونی منتهی میگردد.
از همین رو هر جریانی که بتواند در این زنجیره اختلال ایجاد کند یا آن را به نفع خود بازآرایی نماید، عملاً رفتار فردی و اجتماعی انسانها را بدون اجبار ظاهری در اختیار میگیرد.
باطل از آنجا که حقیقتی عینی و پایدار در عالم ندارد، تمام توان خود را بر دستکاری ذهن و احساس متمرکز میکند؛ ایجاد ترس، یأس، حقارت و ناامیدی نه واقعیتهای خارجی بلکه معانی القاییاند که در ساحت ادراک شکل میگیرند.
در مقابل، حق وابسته به ادراک انسان نیست و ثبات خود را از اتصال به حقیقت متعال میگیرد؛ اما حضور اجتماعی و جریانسازی آن، بدون ساماندهی درست ذهنها محقق نخواهد شد.
از این منظر، نقش شیطان نه در خلق واقعیت، بلکه در تزئین باطل و تحریف ادراک انسان آشکار میشود؛ جایی که زشتی، زیبا جلوه میکند و شکست، تقدیر محتوم معرفی میشود.
در چنین میدانی، هیأت و بهویژه مداحی صرفاً محلی برای تخلیه عاطفی یا تولید احساسات مقطعی نیست، بلکه میتواند به یک ساختار کامل اثرگذار بر ذهن تبدیل شود؛ ساختاری که همزمان از معنا، احساس، هنر، زبان، صدا، فضا و حتی عناصر بصری برای جهتدهی به ادراک مخاطب بهره میبرد.
لحظهای که وجدان انسانی در هیأت بیدار میشود و احساسات به اوج میرسد، همان نقطهای است که ذهن آمادگی بیشینه برای پیوند خوردن با معنا را دارد.
اگر این پیوند آگاهانه و صحیح برقرار شود، احساسات به ارادهای مقاوم و کنشی الهی منتهی میشود؛ و اگر بدون فهم سازوکار ذهن رها گردد، حتی میتواند به تولید یأس، انفعال یا معناهای ناخواسته بینجامد.
از این رو مداحی مؤثر آن است که نه بر تهییج احساس بهتنهایی، بلکه بر هدایت احساس به سوی معانی اصیل توحیدی متمرکز باشد؛ معانیای که عزت، امید، مسئولیت و امکان تغییر را در ذهن مخاطب تثبیت میکند.
فتح دلها زمانی به فتح ارادهها میانجامد که دستگاه ذهنی انسان، حسن و قبح، پیروزی و شکست، و نسبت خود با عالم را در چارچوبی حقانی بازتعریف کرده باشد.