او خود را پیش از مهاجر بودن، فرزند انقلاب میدانست
یک نویسنده گفت: شهید محمدجعفرحسینی خودش را پیش از اینکه یک مهاجر افغانستانی بداند، فرزند انقلاب و از نیروهای انقلاب اسلامی میدانست.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: ۷دی ماه سالروز شهادت یکی دیگر از مدافعان حریم اهل بیت(ع) است.
شهیدی از تیپ فاطمیون، از جنس مردمانی که دهههاست طعم تلخ جنگ داخلی و خارجی را چشیدهاند و جبر زمان باعث هجرتشان شده است، اما اینبار پای عقیده و زیر پرچم متحد مقاومت اسلامی و تحت نام لشکر فاطمیون افغانستان، چنان دلاوریهایی کردند که تا تاریخ تاریخ است نامشان درخشان خواهد بود.
شهید محمدجعفرحسینی را با کنیه ابو زینب میشناختند.
در منطقه بوکمال سوریه بود که تنش مهمان ۲۰۰ترکش شد.
مهمان ناخواندهای که دوسال به همراه او بود و با این جراحت ناشی از جنگ زندگی کرد تا بالاخره به آرزوی دیرینه و به دوستان شهیدش پیوست.
کتاب«راه سَفید» زندگی و سیره این شهید را از زبان همسرش به قلم فاطمه ساداتکیایی را روایت میکند.
این اثر با تمرکز بر زندگی خانوادگی، حضور در جبهه نبرد و پیامدهای مجروحیت، تصویری مستند از مسیر زندگی این رزمنده ارائه میدهد.
به بهانه سالروز شهادت محمدجعفرحسینی با نویسنده کتاب«راه سَفید» به گفتوگو پرداختیم تا زندگی و سیره شخصیتی شهید را اینبار از نگاه نویسنده روایت کنیم.
شهید حسینی از اولین نفراتی بود که قبل از رسمی شدن لشکر فاطمیون به سوریه رفت.
به نظر شما چه انگیزههای استراتژیک و اعتقادی باعث شد او این مسیر را پیش از تشکیل نیروهای رسمی انتخاب کند؟
در ابتدا باید نکاتی را درباره شهید مطرح کنم.
شهید حسینی قبل از شروع جنگ سوریه در صحنههای دیگری از مبارزات حضور داشتند که مسئله بیمرزی جبهه حق و اسلام را از نظر این شهید ثابت میکند.
یکی از این دورههای مبارزاتی به بحث اتفاقات سال ۸۸ و اغتشاشات پیش آمده بازمیگردد که در آن سال به عنوان یک انسان دغدغهمند که مواضع انقلاب اسلامی را در خطر میدید در صحنه حضور پیدا میکند.
میتوان گفت ذاتاً این شهید انقلابی یا به اصطلاح خودمان یک بچه بسیجی بودند که در هر کجا احساس میکردند انقلاب اسلامی، دین، مقام معظم رهبری و غیره در خطر هستند و نیاز به حضور او در عرصه میدان است دریغ نمیکردند.
بحث دیگر این است که در حالت کلی باید بررسی کنیم که دلیل اصلی مهاجرت افغانستانیها به ایران چی بوده است.
آنها ایران را پایگاه خودشان میدیدند و فراتر از مرزهای جغرافیایی، به واسطه آن پیوندهای عمیق فرهنگی و به خصوص اینکه ایران یک کشور شیعه با حاکمیت اسلامی و به رهبری امام خمینی(ره) بوده است باعث شده تا به ایران مهاجرت کنند.
این انگارههای ذهنی و تربیت شهید حسینی باعث شد تا به یک جوان انقلابی متدین تبدیل شود.
همین نگاه باعث شد تا بعدها هم در نبرد سوریه شرکت کند و در همان سالهای اوایل جنگ سوریه بود که به واسطه دوستانی ایرانی که داشتند با یک شرایط خیلی خاصی در سوریه حاضر شوند.
بعد از اینکه متوجه تشکیل تیپ فاطمیون شدند به این گروه پیوستند.
در کتاب تاکید شده است که شهید حسینی رهبر انقلاب را فراتر از یک رهبر ایرانی میدانست.
چگونه این نگاه اعتقادی در تصمیمات راهبردی و عملیاتی او نمود پیدا میکرد؟
شهید محمدجعفر حسینی هرکجا که احساس میکرد که انقلاب اسلامی، اسلام، تشیع و باورها و ارزشهایش در خطر است پا به میدان میگذاشت.
اقدامات او در سال ۸۸ و بحث جنگ سوریه و حتی مدت کوتاه حیات او بعد از جنگ این را ثابت میکند.
حتی او بعد از جنگ و جانبازی احساس کرد که نیاز به کار فرهنگی در بین جامعه افغانستانی و جامعه مهاجر وجود دارد و در این عرصه هم حاضر شدند و اقداماتی انجام دادند.
علاقه شدیدی به مقام معظم رهبری داشتند و همیشه این مسئله در ذهنشان بود که افغانستان اگر همچنان با یکسری از مشکلات دست و پنجه نرم میکند و یک حکومت مرکزی واحد ندارد به دلیل نبود یک رهبر با تدبیر همچون حضرت آقا است.
به همین دلیل به حضرت آقا خیلی علاقهمند بودند و ارادت قلبی داشتند.
مثل همه ما که در ایران زندگی میکنیم و اتفاقات پیرامون را مشاهده میکنیم و لزوم وجود رهبری را بیشتر از قبل درک میکنیم.
شاید به واسطه تجربه مهاجرت و مشکلات کشورشان این مسائل را بهتر درک کردهاند.
آیا میتوان گفت نگاه شهید به ولایت فقیه، علاوه بر انگیزه فردی، نقش راهبردی در ارتباط با نیروهای فاطمیون و سیاستهای منطقهای داشت؟
همه مهاجرانی که از افغانستان به ایران آمدند و بخش زیادی از آنها از شیعیانی بودند که در کشور خودشان تحت ظلم و ستم و فقر بودند، ایران را یک پناهی میدیدند برای خودشان که به این کشور مهاجرت کردند.
در واقع ارزشهای انقلاب اسلامی را ارزشهای خودشان میدیدند و همین باعث شد که خودشان را در تحت لوای جمهوری اسلامی ببینند و در هرکجا که جمهوری اسلامی به خاطر اتفاقات حضور پیدا کرد آنها نیز خودشان را حاضر و آماده دیدند.
همچنین حضور گستردهای در اتفاقات منطقه داشتند، علاوه بر این نه تنها در منطقه بلکه حدود ۲۰۰۰شهید افغانستانی در جنگ تحمیلی و دفاع مقدس ما نیز حضور داشتند.
این مسئله نشان از توجه و اهمیت آنها به ولایت فقیه است که به طبع خودِ شهید حسینی نیز بر این مسائل کاملا واقف بودند.
همچنین گروههایی که به سوریه رفته بودند، میدانستند که نقش ایران چیست و سوریه در چه وضعیت وجایگاهی قرار دارد و یک نیاز اساسی است که باید از آن دفاع شود و به همین دلیل در آن برهه زمانی کاری که لازم بود انجام بدهند را انجام دادند.
شهید محمدجعفر حسینی، با وجود اصالت افغانستانی، در مقاطع حساس دفاع از حرم نقش فعال داشت.
به نظر شما چه عوامل فرهنگی، دینی یا اجتماعی باعث شد او چنین انتخابی کند و چگونه این ویژگیها در کتاب «راه سفید» بازتاب یافته است؟
نه تنها در بحث دفاع از حرم بلکه در هرکجایی که شهید حسینی، اسلام و انقلاب را در خطر میدید وارد میدان میشد.
در واقع تمام افغانستانیها و نیروهای ما که به عنوان مدافعان حرم شناخته میشوند نه فقط برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) بلکه با یک هدف والاتری برای دفاع از اسلام، دفاع از مظلومینی که آن زمان به دست داعش گرفتار شده بودند وارد این میدان شدند.
عوامل متعددی وجود داشت که شهید حسینی را به این راه هدایت کرد.
شاید بتوان گفت دوستیاش با دوستان انقلابی یا حتی حضورش در بسیج و پایگاه بسیج و شرکت در هیئتها بر روی شخصیت و بینش شهید بسیار تاثیرگذار بود.
ورود او به این محافل و تربیت فرهنگی که در این جمعها پیدا کرد باعث شد تا از شهید حسینی یک شخصیت فرهنگی فعال و آتش به اختیاری که در صحنههای مختلف حضور دارد بسازد.
چه بخشهایی از شخصیت و زندگی شهید در کتاب میتواند نمونهای از نقش فردی در ترویج فرهنگ مقاومت و دفاع از ارزشها در جامعه باشد؟
ما سعی کردیم که در کتاب به این موضوعات اشاره کنیم.
یعنی هم بُعد شخصیت فرهنگی شهید و کارهای فرهنگی که انجام داده بود را نشان دهیم ، هم به بُعد دیگری که یک مهاجر دغدغهها، مسائل و مشکلاتی که در ایران دارد اشاره کنیم و نیز بینشی که در خصوص مسائل مختلف دارد را به عنوان یک مسلمان مهاجر بهش بپردازیم.
و شکل گیری شخصیتش را هم به نوعی بهش پرداختیم که او بسیار انسان فعال در زمینه بسیج و هیئت بوده است و خوب همه این موارد بر روی شخصیت او تاثیر گذاشته است.
چه عوامل اجتماعی و فرهنگی در افغانستان و ایران باعث شد شهید حسینی مسیر دفاع از حرم را پیش از تشکیل رسمی لشکر فاطمیون انتخاب کند؟
او با همه کمبودها، دغدغهها، مسائل و مشکلاتی که با آنها دست و پنجه نرم میکرد و خب قاعدتاً از یک فرد ایرانی خیلی بیشتر بود و مسائل مربوط به مهاجران را هم به دوش میکشید اما با این وجود هیچ وقت در جایی که لازم بود حضور داشته باشه و در صحنهای که لازم بود به میدان بیاد، از زیر کار شانه خالی نمیکرد و در مقاطع مختلف حضور داشت.
این موضوع که درحال حاضر کجا به من نیاز دارد و من در همانجا باید باشم یه مسئلهای بود که به نظرم شهید حسینی خیلی به آن اهتمام داشت.
اینکه در جبهه فرهنگی یا جبهه نظامی یا حتی به عنوان مدافع انقلاب اسلامی لازم بود که در میدان باشد و به عنوان یک سرباز خودش را نشان بدهد در همه جا حضور پیدا میکرد.
فارغ از اینکه بگوید من ایرانی یا مهاجر هستم فقط به اسلام و انقلاب اسلامی توجه میکرد.
چگونه روحیه همبستگی و تعامل شهید با سایر رزمندگان فاطمیون، حتی با کسانی که ملیت ایرانی داشتند، در موفقیت مأموریتها اثرگذار بود؟
شهید حسینی خیلی خوش صحبت بودند و تعاملات اجتماعی خیلی داشتند.
همچنین به زبان انگلیسی تسلط داشتند و به خوبی ارتباط میگرفتند و همه این موارد باعث شده بود که ارتباطات خیلی خوبی با نیروهای ایرانی و نیروهای مهاجر افغانستانی داشته باشند.
و یکی از دلایلی که باعث شد این شهید زودتر از باقی فاطمیون به سوریه برود به واسطه همین تعاملات خوبی بود که با دیگران داشتند.
کتاب «راه سفید» چه جزئیاتی از همکاری شهید با فرماندهان ایرانی و سایر نیروهای مقاومت ارائه میدهد که میتواند به فهم ساختار نیروهای فاطمیون کمک کند؟
از آنجایی که «راه سَفید» در واقع یک روایت لطیف است و از نگاه همسر او روایت میشود کمتر به آن مناسبات نظامی و ساختار فاطمیون پرداخته شده است.
اما یک نکته خیلی بارز در متن کتاب وجود دارد و آن ارتباط قلبی نیروهایی است که در آن مقطع در سوریه میجنگیدند و با فرماندهان و با نیروهای دیگر بودند.
چه آن فرمانده حاج قاسم بود و چه حالا فرمانده خود تیپ فاطمیون ابوحامد بود که در کتاب هم ذکر میشود که وقتی ابوحامد شهید میشود، شهید حسینی از این موضوع بسیار ناراحت بودند به قدری که لازم دیدند در تشییع جنازه شهید حتی خانوادهاش را ببرد و به این صورت ارادت قلبیاش را به ابوحامد نشان بدهد.
در مورد ساختار فاطمیون در کتاب صحبت نشده است به دلیل اینکه ما چندان با همرزمان شهید هم صحبت نکردیم و در کتاب نیز این موضوع ذکر نشده است.
در کتاب «راه سفید»، همسر شهید محمدجعفر حسینی به بازگویی زندگی مشترکشان پرداخته است.
به نظر شما، چه ویژگیهای شخصیتی و رفتاری شهید از زبان همسر ایشان بیش از همه برجسته شده و میتواند تصویر واقعی و تحلیلی از شخصیت او ارائه دهد؟
در کتاب بیشتر سعی شد تا یک زندگی واقعی به تصویر کشیده شود.نه آنقدر عاشقانه که از زندگی معمولی آدمها به دور باشد و نه آنقدر تلخ که فقط تلخیها و غمها را برجسته کرده باشیم.
در واقع تصویر واقعی از شهید با همه کمبودها، کاستیها و خوب و بدیهایش که در کتاب آمده است و در آخر راهی را انتخاب کرد که او را به مقصد شهادت رساند و تمام آن صبوریها و همدلیها در کتاب آورده شده است.
به هر حال این مسیر را هر دوی آنها انتخاب کردند و فقط انتخاب شهید حسینی نبود و لازمه حرکت در این مسیر این است که یه همراه وجود داشته باشد و چه بهتر که آن فرد همسر آدم باشد.
از نظر شما به عنوان نویسنده کتاب «راه سفید»، کدام ویژگیهای شخصیتی و رفتاری شهید محمدجعفر حسینی بیش از همه برجسته بوده و هنگام نگارش کتاب بیشترین تأثیر را بر روایت و شخصیتپردازی او گذاشته است؟
ابعاد مختلف شخصیتی شهید حسینی که در مقاطع مختلف دست به اقدامات مختلفی زده است برای من خیلی قابل توجه بود.
او خودش را پیش از اینکه یک مهاجر بداند فرزند انقلاب و از نیروهای انقلاب اسلامی میدانست.
در واقع این اشخاص پرورده انقلاب هستند.
امثال شهید حسینی و امثال شهدای دیگری که ما در دفاع از حرم دادهایم مانند شهدای پاکستانی که در ایران بودند و شهدای ملیتهای مختلف همه از فرزندان انقلاب اسلامی بودند و با تفکر انقلاب اسلامی رشد کرده بودند.
اینکه ما ببینیم ما در کجای این مسیر زندگی و این دنیای پرتلاطم چه مسئولیتی بر دوشمان است و چطور باید عمل کنیم همان چیزی است که به نظر من کتاب از زبان شهید حسینی برای ما بازگو میکند.