جنگ جدید اسرائیل و حزبالله در راه است؟
ابراهیم متقی نوشت: امریکا و اسراییل به گونهای مشترک «حزبالله لبنان» را تهدید کردهاند که اگر تا پایان دسامبر 2025 در وضعیت خلع سلاح قرار نگیرد، جنگ دیگری را علیه جبهه مقاومت آغاز میکنند. هماکنون حدود 10 روز به پایان دسامبر باقی است. براساس چنین شواهد و اولتیماتومی، زمینه برای شکلگیری سطح جدیدی از منازعه علیه حزبالله فراهم شده است.
کد خبر: 752976 | ۱۴۰۴/۰۹/۲۹ ۰۹:۰۵:۲۹
ابراهیم متقی در یادداشتی با عنوان «آینده حزبالله و مقاومت در فضای تصاعد بحران» در روزنامه اعتماد نوشت: خاورمیانه از سال 2024 با نشانههایی از بحران و تصاعد تهدیدات امنیتی همراه بوده است.
هر یک از بازیگران منطقهای در یک دوران تاریخی درگیر فضای بحران، ابهام و چالشهای امنیتی شدهاند.
در این فرآیند حتی قطر که در فضای امنیت منطقهای «نقش ملی بازیگر میانجی» را ایفا نموده، در معرض آتش تهدیدات امنیتی اسراییل قرار گرفت.
واقعیتهای موجود خاورمیانه بیانگر آن است که هیچ کشوری قادر به تامین شاخصهای امنیت ملی خود در فضای آنارشی نخواهد بود.
امریکا و اسراییل به گونهای مشترک «حزبالله لبنان» را تهدید کردهاند که اگر تا پایان دسامبر 2025 در وضعیت خلع سلاح قرار نگیرد، جنگ دیگری را علیه جبهه مقاومت آغاز میکنند.
هماکنون حدود 10 روز به پایان دسامبر باقی است.
براساس چنین شواهد و اولتیماتومی، زمینه برای شکلگیری سطح جدیدی از منازعه علیه حزبالله فراهم شده است.
جنگها در شرایطی شکل میگیرند که بازیگر قدرتمند همانند امریکا و اسراییل در تلاش برای غلبه و شکست نهایی بازیگر ضعیفتر باشد، درحالی که گروه رقیب درصدد برمیآید تا از سازوکارهای مقاومت برای بقاء هویتی خود بهرهمند شود.
تهدید حزبالله ازسوی امریکا و اسراییل به خلع سلاح هیچگاه نمیتواند مورد پذیرش گروههای شهروندی لبنان و نهادهای سیاسی امنیتمحور در این کشور باشد.
تجربه نشان داده که هرگاه لبنان دارای دولت ضعیف باشد و پیوند چندانی با ساخت اجتماعی نداشته باشد، در وضعیت اشغال نظامی قرار خواهد گرفت.
تاریخ سیاسی لبنان بیانگر این واقعیت است که اسراییل صرفا در شرایطی از حوزههای سرزمینی و جغرافیای لبنان در سال 1982 عقبنشینی کرد که با نشانههایی از قدرت و مقاومت بازیگران هویتی روبهرو شده و این امر مانع توسعهطلبی آن کشور گردید.
1- ساخت هویتی خاورمیانه و موضوع خلع سلاح حزبالله
کشورهای خاورمیانه در زمره بازیگرانی هستند که بقاء سیاسی آنان نه تنها در چارچوب «ساخت دولت» معنا پیدا میکند، بلکه به دلیل نشانههایی از آنارشی و آشوب، موجودیت و هویت خود را براساس نقشیابی بازیگران فروملی سامان میدهند.
ظهور حزبالله به عنوان بازیگر اصلی جبهه مقاومت تابعی از واقعیتهای ساختاری، هنجاری و اجتماعی خاورمیانه میباشد.
اگرچه امریکا و اسراییل تلاش دارند تا نقشیابی جبهه مقاومت و حزبالله را انعکاس انقلاب ایران تلقی نمایند، اما واقعیت آن است که گروههای سیاسی و هویتی مقاومت در خاورمیانه دارای ریشه اجتماعی، تاریخی و فرهنگی با ساخت سیاسی کشور خود میباشند.
در چنین شرایطی، طبیعی است که هرگونه ظهور و نقشیابی بازیگران هویتی و جبهه مقاومت را میتوان انعکاس متغیر دیگری به ویژه سیاست تهاجمی و الگوی اشغال نظامی کشورهای منطقه ازسوی اسراییل دانست.
واقعیتهای موجود در فضای سیاسی و امنیتی خاورمیانه بیانگر آن است که علت اصلی گسترش تهدید و بحرانهای منطقهای خاورمیانه ناشی از نقشیابی نظامی و امنیتی ائتلاف امریکا و اسراییل بوده است.
در این فرآیند، تداوم نشانههایی از جمله آشوب، بیثباتی و کنش فراساختاری بسیاری از بازیگران اجتماعی در برابر الگوی کنش تهاجمی قدرتهای بزرگ و بازیگران نیابتی آنان اجتنابناپذیر به نظر میرسد.
عبور از بحران بدون درک متغیر اصلی آشوب و بیثباتی خاورمیانه امکانپذیر نخواهد بود.
بحران در خاورمیانه را میتوان انعکاس واقعیت، شرایط و فضایی دانست که نشانههایی از کنش فراساختاری در آن اعمال میشود.
از سال 1948 که اسراییل تاسیس شد، همواره حوادث بحرانساز و رویارویی هنجاری به موازات منازعات ساختاری در حوزه منطقهای ازسوی این بازیگر شکل گرفته و تداوم یافته است.
علت اصلی نقشیابی اسراییل به عنوان بازیگر مهاجم منطقهای را میتوان حمایت نظامی، اقتصادی و امنیتی امریکا از بازیگر نیابتی خود در محیط منطقهای دانست.
2- فرضیههای تداوم مقاومت و امنیتسازی منطقهای خاورمیانه
درباره نشانهها و فرآیند امنیتسازی خاورمیانه، رویکرد و رهیافتهای متفاوتی ارایه شده است.
لابیهای اسراییلمحور همواره تلاش دارند تا ایدئولوژیهای انقلابی خاورمیانه که پیوند درهمتنیدهای با گروههای اجتماعی کشورهای منطقهای دارند را عامل اصلی بحران، بیثباتی و مبارزه با سیاستهای اسراییل در محیط منطقهای تلقی نمایند.
رویکرد دیگری نیز وجود دارد که تداوم بحران در منطقه را ناشی از ائتلاف راهبردی امریکا و اسراییل، نقشیابی لابی اسراییلمحور و کارگزاری گروههایی میدانند که سیاست خارجی و امنیت ملی امریکا را تحتالشعاع سیاست توسعه قدرت اسراییل قرار دادهاند.
این امر نشان میدهد که فرضیههای مختلفی درباره علل تداوم بحران، جنگ و منازعه در خاورمیانه وجود داشته است.
حمایت امریکا از اسراییل و ایفای نقش این کشور به عنوان بازیگر نیابتی امریکا، یکی از دلایل اصلی تداوم بحران بوده است.
امریکا و اسراییل همواره درصدد پیروزی مرحلهای بوده، درحالی که درون هر جنگ و منازعه که منجر به پیروزی امریکا و اسراییل شده، نشانههایی از نفرت در جهان عرب، بازتولید و ادامه یافته است.
هماکنون 6 نسل جهان عرب، جنگ با اسراییل را تجربه کردهاند.
روندهای تاریخی بیانگر این واقعیت است که بازیگران نیابتی به گونه تدریجی قدرت خود را افزایش داده و شکل جدیدی از موازنه را در محیط منطقهای به وجود میآورند.
نظریهپردازانی ازجمله «جان مرشایمر» و «استفان والت» در ایالاتمتحده با انتشار مقاله مشترکی به این موضوع اشاره داشتند که لابیهای اسراییلمحور در ایالاتمتحده، عامل موثری در نادیده گرفتن منافع، ضرورتها و نیازهای راهبردی امریکا در سیاست جهانی بوده و در نتیجه این فرآیند، امنیت ملی امریکا ازسوی اسراییل و لابیهای اسراییلمحور به گروگان گرفته و منجر به نقشیابی ایالاتمتحده در جنگهای بیپایان خاورمیانه شده است.
3- هویتیابی خاورمیانه در فضای سیاسی خلع سلاح حزبالله
موضوع خلع سلاح حزبالله را میتوان یکی از دغدغههای اصلی ایران و بسیاری دیگر از کشورهای منطقهای دانست.
برخی کشورهای خاورمیانه بر این اعتقادند که اسراییل و امریکا در شرایط مازاد قدرت تاکتیکی قرار داشته، درحالی که موازنه قدرت از سال 2024 به گونه تدریجی علیه جبهه مقاومت تغییر یافته است.
در چنین شرایطی، آنان خلع سلاح حزبالله را به عنوان ضرورتی اجتنابناپذیر در سیاست منطقهای میدانند.
براساس چنین انگارهای، موازنه هویتی تغییر یافته و زمینه برای شکلگیری «دوگانه جنگ یا تسلیم» به وجود میآید.
«تام باراک» نماینده ویژه امریکا در مدیریت بحران منطقهای خاورمیانه به این موضوع اشاره دارد که ساخت اجتماعی خاورمیانه به گونهای است که تمایلی به تسلیم ندارد.
جنگ به عنوان واقعیت اجتنابناپذیر نسلهایی محسوب میشود که براساس حقانیت به مبارزهای سیاسی برای بقا و هویت خود مبادرت مینمایند.
مشابه چنین رویکردی نیز ازسوی «ولی نصر» ارایه شده است.
ولی نصر به همراه «ماریا فانتاپه» مقالهای با عنوان «آینده پس از جبهه مقاومت» در نشریه شورای روابط خارجی امریکا منتشر نموده که جبهه مقاومت را انعکاس ساخت اجتماعی، هویت گروههای مردمی و اندیشه مقاومت در برابر توسعهطلبی اسراییل میداند.
آنچه را که ازسوی نظریهپردازان و کارگزاران مختلف امریکایی ارایه شده، بیانگر این واقعیت است که بسیاری از گروههای اجتماعی و جریانهای سیاسی جهان عرب همواره تلاش داشتهاند تا هویت خود را از طریق مسالمتآمیز حفظ نمایند، درحالی که آنان با واقعیتهایی ازجمله فشار سیاسی، نظامی، امنیتی و بینالمللی ازسوی اسراییل و امریکا روبهرو شدهاند.
در چنین شرایطی، گروههای مقاومت نه تنها موجودیت نسلی و هویتی خود را اعاده کرده، بلکه این امر ققنوسوار منجر به تداوم و بازتولید هویت مقاومت شده است، بنابراین میتوان به این نتیجه رسید که علت اصلی شکلگیری و تداوم مبارزه در خاورمیانه هیچگاه ایدئولوژیهای انقلابی نبوده است.
اگرچه ایدئولوژیهای انقلابی همانند ناسیونالیسم عربی دهه 1960 یا آرمانهای اسلامی ناشی از «انتفاضه فلسطین» نقش موثری در بازتولید مقاومت ایفا نموده، اما تداوم مبارزه و بازتولید هویت مقاومت را میتوان ناشی از سیاستهای حمایتی امریکا و نقش نیابتی اسراییل به عنوان بازیگری با کنش تهاجمی در محیط منطقهای دانست.
این بازیگران همواره تلاش داشتهاند تا به دلیل برتری نظامی و قابلیتهای تاکتیکی خود، بر گروههای اجتماعی و هویتی حاشیهای شده خاورمیانه غلبه نمایند.
تاریخ خاورمیانه بیانگر این واقعیت است که پیروزی نظامی امریکا و اسراییل به منزله پایان رقابت سیاسی تلقی نمیشود.
علت اصلی آن را باید در ساخت اجتماعی خاورمیانه دانست.
در این حوزه جغرافیایی نشانههایی از موازنه هویتی وجود داشته است.
تاریخ خاورمیانه همواره دربرگیرنده شکل خاصی از موازنه هویتی بوده است.
قدرتیابی امریکا در سیاست جهانی و شکلگیری ساختار دوقطبی در زمره عواملی محسوب میشود که ایالاتمتحده هدف خود را کسب پیروزی و تسلط بر گروه رقیب قرار داده است.
گروههای اجتماعی، مجموعههای هویتی و تاریخ سیاسی خاورمیانه هیچگاه شکست را به منزله تسلیم تلقی نمیکنند.
جنگهای منطقهای اسراییل که همواره مورد حمایت امریکا قرار داشته، نشانههایی از پیروزی مرحلهای را برای آنان
به وجود آورده است.
واقعیت آن است که پیروزی نظامی، نشانه برتری ابزاری و تاکتیکی امریکا و اسراییل محسوب میشود، به همین دلیل است که پس از هر مرحله از منازعات نظامی؛ شکل جدیدی از جنگ و ستیزش برای اعاده هویت و موجودیت گروههای هویتی شکست خورده ازسوی گروههای نسلی آینده در دستور کار قرار میگیرد.
نتیجه
واقعیت خاورمیانه و آینده سیاسی حزبالله بیانگر نشانههایی از «تراژدی و معمای امنیت» میباشد.
ساخت واقعیت در معادله قدرت شکل گرفته و بیانگر این امر است که گروههای شکست خورده در هر دوران تاریخی تلاش دارند تا شکل جدیدی از قدرت، ساختار و ابزارهای تاکتیکی برای تحقق حقانیت هویتی و تاریخی خود را به کار گیرند.
به همین دلیل است که زمینه برای ظهور و بازتولید فضای مبتنی بر «جنگ دایمی» در خاورمیانه وجود داشته و ادامه خواهد یافت.
ضرورتهای امنیتسازی در خاورمیانه قرن 21 با این واقعیت پیوند یافته که امریکا و اسراییل باید از تجارب جنگهای گذشته عبرت گیرند.
کشورهای منطقه، ائتلاف امریکا و اسراییل را به عنوان بازیگران قدرتمندی تلقی مینمایند که از ابزار قدرت و زور برای غلبه بر گروههای اجتماعی بهره میگیرند.
الگوی کنش تاکتیکی امریکا و اسراییل علیه ایران و جهان عرب در محیط منطقهای خاورمیانه همواره مبتنی بر غافلگیری و پیروزی تاکتیکی مرحلهای بوده است.
طبیعی است که انگارههای فرهنگی و قالبهای هویتی ایران و بسیاری از کشورهای منطقهای معطوف به پذیرش شکست یا غلبه نظامی چنین بازیگرانی نمیباشد.
گروههای هویت در هر دوره تاریخی تلاش میکنند تا خود را بازسازی کرده و موقعیت جدیدی برای مقابله با تهدیدات پایانناپذیر ایجاد کنند.