جولانی و رژیم صهیونیستی در سوریه پسااسد چه وضعیتی دارند؟ / آیا ایران میتواند با همکاری منطقهای ترویج تروریسم را کنترل کند؟
ایران، پاکستان و عربستان سه بازیگر تأثیرگذار منطقه هستند که با اتکا به توان ژئوپولتیک و ژئواکونومیک خود میتوانند با ائتلاف راهبردی، سطح بازیگری خود را ارتقا دهند.
سرویس سیاست مشرق- یک سال از سقوط رژیم بشار اسد در دسامبر ۲۰۲۴ میگذرد و سوریه اکنون به صحنهای برای تضعیف امنیت منطقه تبدیل شده است.
قدرتگیری هیئت تحریر الشام به رهبری محمد الجولانی، نه تنها پایان عصر اسد را رقم زد، بلکه زمینهساز یک «تلاقی استراتژیک» با اسرائیل گردید که مستقیماً منافع کشورهای مختلف در منطقه را تهدید کرده و البته برای برخی فرصت محسوب میشود.
از دیدگاه تهران، این تحولات ـ که با دیپلماسی عملگرایانه جولانی و مذاکرات امنیتی با تلآویو همراه است، بخشی از پروژه بزرگتر غرب و اسرائیل برای قطع شریانهای مقاومت خواهد بود.
سقوط اسد، در نتیجه هجوم هیئت تحریر الشام و فروپاشی ارتش سوریه، هرچند ضربهای به محور مقاومت وارد کرد، اما ناظران معتقدند که امنیت و ایستادگی در مقابل تجاوزات رژیم صهیونیستی هم در سوریه دچار آسیب جدی شده است.
از سویی جولانی، که هیئت تحریر الشام را از جبهه النصره جدا کرد، ایدئولوژی جهادی خود را تعدیل نمود تا مشروعیت بینالمللی کسب کند، اما از دیدگاه عدهای، این بازسازی برند صرفاً پوششی برای همکاری با اسرائیل است.
گزارش تأکید میکند که علیرغم راهبرد ضدایرانی هیئت تحریر الشام، تهران میتواند از شکافهای درونی سوریه برای حفظ «نفوذ نامتقارن» بهره ببرد.
سوریه از درون نیز وارد مرحلهای انتقالی پرمخاطره شده که در آن، جولانی از یک رهبر جهادی به چهرهای سیاسی تبدیل شد اما در آن سو و در آستانه اولین سالگرد این تغییر در نوامبر ۲۰۲۵، درگیریهای مرزی در بیتجن (شهرکی در جنوب غربی سوریه نزدیک بلندیهای جولان) توجهات را به روابط پرتنش دمشق و تلآویو جلب کرد.
این درگیریها، که منجر به کشته شدن دستکم ۱۳ غیرنظامی سوری شد، بازتابی از استراتژی جولانی در برابر مطالبات اسرائیلی برای الحاق اراضی و تضمینات امنیتی است.
وضعیت کنونی حاکمیت در سوریه پس از گذشت یک سال، نه تنها فرصتی برای ارزیابی دستاوردها بوده، بلکه زمینهای برای بروز تنشهای خارجی، به ویژه با اسرائیل، فراهم آورده است.
رژیم صهیونیستی، که بلافاصله پس از سقوط اسد، منطقه حائل در جنوب غربی سوریه را اشغال کرد، از این خلأ برای گسترش نفوذ خود استفاده نمود.
در واقع سکوت و بیعملی حکومت جولانی در مقابل تجاوزات روزافزون رژیم صهیونی (که به پشتوانه آمریکا صورت گرفت) باعث شده تا معادلات امنیتی و یکپارچگی سوریه مورد خدشه قرار گیرد.
رویکرد جولانی به رژیم صهیونی، ترکیبی از مقاومت ایدئولوژیک همراه با پراگماتیسم سیاسی برای حفظ مشروعیت داخلی است.
پیش از درگیریهای اخیر در بیتجن، اسرائیل فشارهایی برای الحاق رسمی اراضی سوری وارد میکرد و خواستار تضمین عدم حضور نیروها در جنوب دمشق شده بوده است.
البته ایستادگی مردمی باعث شده تا ارتش جولانی بر سر دو راهی سرکوب اعتراضات داخلی به تجاوز خارجی و یا همکاری با صهیونیستها باقی بماند، اسرائیل در آن سو در تلاش است با سوریه ضعیف تحت حاکمیت نوپای جولانی که فاقد تجربه حکومتداری و سیاستورزی است به تصرفات خود دامن بزند.
چشمانداز معادله پیوستن سوریه به طرح ابراهیم
طرح آبراهام که در ۲۰۲۰ بین امارات، بحرین، سودان و مراکش با رژیم صهیونی امضا شد، نمادی از عادیسازی عربی-اسرائیلی است.
با توجه به تفاوتهای ذاتی سوریه با سایر کشورهای عربی، پیوستن این کشور به این طرح با چالشهای عمیقی روبرو است.
در سفر سپتامبر ۲۰۲۵ جولانی به نیویورک، وی تلویحی پیوستن به ابراهیم را رد کرد و آن را مخالف با اصول سوری خواند.
با این حال، فشارهای آمریکایی (به ویژه از سوی دولت ترامپ) برای الحاق سوریه به عنوان گام بعدی ادامه دارد، که علیرغم موانع بسیار، میبایست نیت حاکمان فعلی این کشور را مورد ارزیابی و در بوته آزمایش مشاهده کرد.
عوامل کلیدی در این معادله عوامل کلیدی در این معادله عبارتند از:
موانع ایدئولوژیک: هیئت تحریر الشام با سابقه جهادی، نمیتواند عادیسازی را بدون از دست دادن پایگاه مردمی بپذیرد.
جولانی بر صلح عادلانه با اسرائیل تأکید دارد، نه صلح، که به نظر بیشتر برای جلب توجه افکار عمومی داخلی در سوریه بیان میشود.
فرصتهای اقتصادی: رفع تحریمهای آمریکا در ژوئیه ۲۰۲۵، سوریه را به سمت سرمایهگذاریهای منطقهای سوق داد، اما پیوستن به طرح ابراهیم نیازمند تعهدات نظامی است.
به بیان دیگر، عدم تهدیدآفرینی و خطرآفرینی برای رژیم صهیونی توسط سوریه مهمترین رکن پیوستن به طرح ابراهیم است.
همزمان هموار کردن کریدور داود و ساختن محورهای مواصلاتی برای اتصال رژیم صهیونی از طریق سوریه هم یکی از اهدافی است که طرح ابراهیم بدنبال آن است.
پویایی منطقهای: توافقهای امنیتی پیشنهادی تا پایان ۲۰۲۵ میتواند پلی به تسهیل طرح ابراهیم باشد، البته وجود بازیگران قدرتمندی چون ایران و حزبالله، و همچنین تهدیدات انصارالله، معادله را پیچیده کرده است و نظام محاسباتی صهیونیستها را دچار سرگردانی کرده است.
همچنین گزارشها از توافقهای امنیتی متعدد تا پایان سال حکایت دارند، که میتواند مقدمهای برای عادیسازی باشد.
در خصوص معادله روابط سوریه با رژیم صهیونی، محتملترین سناریو، صلح سرد با توافقهای امنیتی بدون پیوستن رسمی به ابراهیم است.
این امر شاید سوریه را از انزوا خارج کند، اما بدون حل مسئله جولان، پایدار نخواهد بود.
در صورت موفقیت، سوریه میتواند به مدلی سوری برای دیگر کشورها هم تبدیل شود.
تقابل جولانی و رژیم صهیونیستی، یک درگیری وجودی برای نابودی یکدیگر نیست، بلکه بیشتر یک «رقابت کنترلشده» و «نمایش قدرت» با اهداف استراتژیک متفاوت است.
جولانی از این تقابل برای مشروعیتسازی داخلی و منطقهای بهره میبرد، در حالی که رژیم صهیونیستی در پی تضمین امنیت مرزهای خود و تضعیف محور ایران است.
در چشمانداز کوتاه و میانمدت، تداوم تنشهای دورهای و کنترلشده محتملترین سناریو است، چرا که این وضعیت به اهداف حداقلی هر دو طرف خدمت میکند.
ثبات پایدار در سوریه تنها زمانی قابل تصور است که یک راهحل سیاسی جامع برای کل کشور پیدا شود، امری که در شرایط فعلی به دلیل تعدد بازیگران و تعارض منافع آنان، دور از دسترس به نظر میرسد.
شرایط موجود نشان میدهد که هستههای مقاومت در مقابل رژیم صهیونی در درون حکومت جولانی نه به خواست آنها، بلکه به حکم مقتضیات و تجارب گذشته در حال شکلگیری و تقویت است.
حاکمیت چندگانه در سوریه برای بقای جولانی ناچار به ایستادگی در مقابل رژیم صهیونی است.
هر چند نقش آمریکا و مداخله بعضاً پنهان در امور سوریه باعث عقبنشینی در مقابله با رژیم صهیونی میشود.
در واقع حاکمان فعلی سوریه بدنبال نوعی توازن در میان بازیگران فعال در این کشور هستند که در پارهای از اوقات بدلیل تعارض منافع مجبور به واکنش خواهند شد.
سوریه در صحنه داخلی درگیر گروهها و جریانهای متعددی است که هر از گاهی به درگیری و آشوب کشیده میشود.
نقش آمریکا و رژیم صهیونی از یک طرف و حمایت برخی از بازیگران منطقهای از طرف دیگر باعث شده تا راهبرد تجزیه سوریه تسهیل شود.
تله ترامپ برای جولانی از تعلیق تحریمها تا دعوت به کاخ سفید بخشی از جنگ شناختی است که در منطقه پیگیری میشود.
بنابراین جمهوری اسلامی ایران هم مانند سایر بازیگران علاوه بر صبر راهبردی میبایست فعالانه در حوزه سوریه به ایفای نقش بپردازد تا نقشههای رژیم صهیونی در منطقه به نتیجه نرسد.
ایران، پاکستان و عربستان؛ از تعارض منافع تا ائتلاف استراتژیک
ائتلاف استراتژیک نوظهور میان ایران، عربستان سعودی و پاکستان، که بر پایه پیمان دفاعی دوجانبه عربستان و پاکستان در سپتامبر ۲۰۲۵ و تمایل ایران به پیوستن به آن استوار است، پتانسیل تحولآفرینی در ژئوپلیتیک غرب و جنوب آسیا را دارد.
ترسیم نقش این ائتلاف در دو سطح منطقهای (امنیت جمعی، تعارضات مرزی و اقتصادی) و بینالمللی (روابط با قدرتهای بزرگ و رژیم منع گسترش سلاحهای هستهای) بسیار با اهمیت و ضروری است.
بر اساس ارزیابیها و تحلیلهای کارشناسی میتوان نتیجه گرفت که این ائتلاف خواهد توانست به ثبات منطقهای کمک کند، اما نیازمند مدیریت دقیق تنشها برای جلوگیری از تشدید رقابتهای جهانی است.
در دنیای چندقطبی امروز، ائتلافهای استراتژیک نه تنها ابزار حفظ امنیت ملی، بلکه اهرمی برای تعادلبخشی به قدرتهای منطقهای و جهانی هستند.
پیمان دفاعی جامع عربستان سعودی و پاکستان، امضا شده در ۱۷ سپتامبر ۲۰۲۵، که شامل تعهدات متقابل دفاعی، همکاری در تولید تسلیحات و حتی جنبههای هستهای است، نقطه عطفی در روابط این دو کشور محسوب میشود.
این پیمان، که به عنوان «پیمان دفاعی استراتژیک» شناخته میشود، هدف آن تقویت بازدارندگی مشترک در برابر تهدیدات منطقهای است.
در حالی که تجارت دوجانبه را به بیش از ۴۱ میلیارد دلار در سالهای ۲۰۲۵-۲۰۲۴ سوق داده است.
بدین واسطه ایران، با سابقه رقابت طولانی با عربستان، اخیراً (نوامبر ۲۰۲۵) آمادگی خود را برای پیوستن به این پیمان اعلام کرده و پیشنهاد تشکیل نیروی نظامی مشترک سازمان همکاری اسلامی را مطرح نموده است.
این تحول، ریشه در توافق ایران و عربستان در مارس ۲۰۲۳ (با میانجیگری چین) دارد و میتواند به ائتلاف سهجانبهای منجر شود.
با این حال، تعارضات عمیق مانند درگیریهای مرزی ایران-پاکستان در بلوچستان (ژانویه ۲۰۲۴) و کنشگریهای محور مقاومت در یمن، چالشهایی هستند که میبایست در خلال این مراودات به سرانجام برسند.
تعارضات و منافع مشترک روابط ایران، عربستان و پاکستان، ترکیبی از همگرایی و واگرایی است.
پاکستان، به عنوان پلی ژئوپلیتیک میان خاورمیانه و جنوب آسیا، روابط اقتصادی عمیقی با عربستان (سرمایهگذاریهای ۲.۸ میلیارد دلاری در ۲۰۲۴) و مرز مشترک ۹۰۹ کیلومتری با ایران دارد.
منافع مشترک شامل تجارت انرژی (خط لوله گاز ایران-پاکستان-هند، IP) و مقابله با نفوذ هند در افغانستان است.
تعارضات کلیدی عبارتند از:
مرزی و امنیتی: حملات گروهکهای تروریستی در مرز ایران-پاکستان، که منجر به تنشهایی در ۲۰۲۴ شد.
هستهای: نگرانی عربستان از برنامه هستهای ایران، در حالی که پاکستان (قدرت هستهای) میتواند انتقال فناوری به عربستان را تسهیل کند، اما این امر روابط با ایران را تحت تأثیر خواهد گذاشت.
با این حال، منافع اقتصادی (تجارت ۳.۴ میلیارد دلاری ایران-پاکستان در ۲۰۲۵) و امنیتی (مقابله با داعش و القاعده) زمینهای برای ائتلاف فراهم میکند که قابل تعمیم به سایر بازیگران است.
نقش ائتلاف در سطح منطقهایدر سطح منطقهای، ائتلافها میتوانند به عنوان یک چارچوب امنیتی جمعی عمل کنند، اما تعارضات آنها را شکننده میسازند.
منافع منطقهای و امنیت جمعی: پیمان عربستان-پاکستان، با تمرکز بر بازدارندگی، میتواند به ایران کمک کند تا از حملات مرزی (مانند بلوچستان) جلوگیری کند.
ایران، با پیشنهاد نیروی سازمان همکاری اسلامی، به دنبال تعمیم این پیمان به کل خلیج فارس است، که ثبات حتی سوریه را تقویت میکند.
اقتصادی: ائتلاف میتواند خط لوله IP را احیا کند، که سالانه ۲۱ میلیارد مترمکعب گاز به پاکستان و هند صادر میکند و عربستان را از وابستگی به قطر رها میسازد.
این امر تجارت منطقهای را به ۱۰۰ میلیارد دلار افزایش میدهد.
مقابله با رقبا: پاکستان از این ائتلاف برای تعادلبخشی به نفوذ هند در افغانستان بهره میبرد، در حالی که ایران و عربستان میتوانند بر سر مسئله فلسطین (حمایت از غزه) همگرا شوند.
در سطح منطقهای، منافع اقتصادی و امنیتی غالبه هستند، اما بدون مکانیسمهای حل تعارض (مانند کمیسیون سهجانبه مرزی)، خطر فروپاشی وجود دارد.
تشکیل شورای امنیتی سهجانبه با نظارت سازمان همکاری اسلامی برای مدیریت بحرانها قطعاً میتواند به پایداری ائتلاف احتمالی کمک کند.
نقش ائتلاف در سطح بینالمللی در سطح جهانی، این ائتلاف میتواند تعادل قدرت میان بلوکهای شرقی (چین-روسیه) و غربی (آمریکا-هند) را تغییر دهد.
چین، به عنوان میانجی آشتی ایران-عربستان، از این ائتلاف برای گسترش کمربند اقتصادی (BRI) بهره میبرد؛ پاکستان (دروازه BRI) و عربستان (سرمایهگذار) کلیدی هستند.
روسیه میتواند از طریق همکاریهای تسلیحاتی با ایران و پاکستان، نفوذ خود را افزایش دهد.
رژیم هستهای: پیمان عربستان-پاکستان جنبههایی هستهای دارد (انتقال دانش)، که میتواند ایران را به همکاری با این بازیگران ترغیب کند و چه بسا بخش بزرگی از پرونده هستهای ایران حل گردد.
مقابله با غرب: ائتلاف میتواند وابستگی به دلار را کاهش دهد (از طریق تجارت با یوان) و بر سر مسئله فلسطین، فشار بر آمریکا و رژیم صهیونی وارد کند.
آمریکا، متحد عربستان و هند، این پیمان را تهدیدی برای پیمان ابراهیم میداند و ممکن است تحریمهای جدیدی علیه ایران اعمال کند و از جانب دیگر هند، رقیب پاکستان، از ائتلاف برای تشدید تنشهای کشمیر استفاده میکند.
همچنین انتقال فناوری هستهای پاکستان به عربستان، ممکن است روابط با ایران را تیره کند و خطر مسابقه تسلیحاتی را افزایش دهد.
در حالی که دکترین پشدستانه رژیم صهیونی با حمله به ایران، قطر، لبنان، سوریه و یمن موجی از ناامنی و آشوب در سطح منطقه ایجاد کرده است، ائتلاف استراتژیک ایران-عربستان-پاکستان، با وجود تعارضات ایدئولوژیک و ژئوپلیتیک، پتانسیل تبدیل شدن به یک بلوک قدرتمند منطقهای را دارد که ثبات خاورمیانه و جنوب آسیا را تقویت کند.
منافع اقتصادی و امنیتی، بر تعارضات غلبه میکنند، اما موفقیت آن نیازمند اعتمادسازی است.
برای به سرانجام رسیدن ائتلاف احتمالی بین ایران، پاکستان و عربستان لازم است با تشکیل کمیته سهجانبه برای حل تعارضات مرزی (با میانجیگری چین) و نیز ادغام ائتلاف در چارچوب سازمان همکاری اسلامی برای مشروعیتبخشی برای این موضوع باشد.
ایران، پاکستان و عربستان سه بازیگر تأثیرگذار منطقه هستند که با اتکا به توان ژئوپولتیک و ژئواکونومیک خود میتوانند با ائتلاف راهبردی، سطح بازیگری خود را ارتقا دهند و در مقابل اهداف تجاوزکارانه رژیم صهیونی همکاری گستردهای شکل دهند.
اولین هدف چنین ائتلافی، تضمین امنیت ملی سه کشور است که در سایه تقویت همکاریها به سایر عرصهها قابلیت الگوشدن و تعمیم یافتن به سایر حوزهها و بازیگران را دارد.
با شکلگیری چنین ائتلافی میتوان نوعی توازن بینالمللی شکل داد که علاوه بر رهایی از تهدید تحریمهای آمریکایی، به شکلگیری همکاریهای گسترده جهانی بر اساس مدل چینی اتکا کرد.
همچنین شکلگیری ائتلاف سهگانه کمک بزرگی به روند صلح منطقهای باشد.