زبانهایی که رو به انقراضاند؛ حافظه زنده انسان در آستانه خاموشی
زبان فقط وسیلهای برای حرف زدن نیست. زبان راهی است برای دیدن جهان، برای نامگذاری تجربهها، برای انتقال خاطره و دانش از نسلی به نسل دیگر. هر زبان، حتی اگر فقط چند صد گویشور داشته باشد، حامل شیوهای یگانه از اندیشیدن، روایت کردن و معنا بخشیدن به زندگی است
زبان فقط وسیلهای برای حرف زدن نیست.
زبان راهی است برای دیدن جهان، برای نامگذاری تجربهها، برای انتقال خاطره و دانش از نسلی به نسل دیگر.
هر زبان، حتی اگر فقط چند صد گویشور داشته باشد، حامل شیوهای یگانه از اندیشیدن، روایت کردن و معنا بخشیدن به زندگی است
کد خبر: 752679 | ۱۴۰۴/۰۹/۲۶ ۱۳:۵۹:۲۵
زهرا تجویدی- زبان فقط وسیلهای برای حرف زدن نیست.
زبان راهی است برای دیدن جهان، برای نامگذاری تجربهها، برای انتقال خاطره و دانش از نسلی به نسل دیگر.
هر زبان، حتی اگر فقط چند صد گویشور داشته باشد، حامل شیوهای یگانه از اندیشیدن، روایت کردن و معنا بخشیدن به زندگی است.
با این حال، در سکوتی تدریجی و اغلب نادیده گرفتهشده، صدها زبان در جهان امروز در حال ناپدید شدناند.
مرگ یک زبان نه با انفجار و نه با اعلام رسمی رخ میدهد، بلکه زمانی اتفاق میافتد که آخرین کودک دیگر آن را یاد نمیگیرد.
این نوشته تلاش میکند تصویری از وضعیت زبانهای در معرض انقراض ارائه دهد؛ اینکه چرا چنین اتفاقی رخ میدهد، پیامدهای آن چیست، وضعیت کنونی جهان و ایران چگونه است و آیا هنوز میتوان کاری برای نجات این میراث زنده انجام داد یا نه.
ابعاد بحران: چند زبان در خطرند
بر اساس برآوردهای زبانشناسان، در حال حاضر حدود هفت هزار زبان زنده در جهان وجود دارد.
این عدد در نگاه اول شاید زیاد به نظر برسد، اما واقعیت نگرانکننده این است که نزدیک به نیمی از این زبانها در خطر نابودی قرار دارند.
بسیاری از آنها کمتر از ده هزار گویشور دارند و بعضی حتی به چند ده نفر محدود شدهاند.
زبانشناسان هشدار میدهند که اگر روند کنونی ادامه یابد، تا پایان قرن بیستویکم ممکن است بیش از نیمی از زبانهای جهان از بین بروند.
نکته مهم اینجاست که انقراض زبانی پدیدهای تدریجی است.
زبانی که امروز فقط در خانه و میان سالمندان استفاده میشود، در واقع وارد مرحله پایانی حیات خود شده است.
وقتی نسل جوان به زبان مسلط نمیشود و آن را برای آموزش، کار، رسانه یا ارتباطات اجتماعی به کار نمیگیرد، زبان عملاً از چرخه زندگی خارج میشود، حتی اگر هنوز چند گویشور سالخورده داشته باشد.
دلایل اصلی انقراض زبانها
انقراض زبانها معمولاً یک علت واحد ندارد، بلکه نتیجه ترکیب پیچیدهای از عوامل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است.
یکی از مهمترین دلایل، فشار زبانهای غالب است.
زبانهایی که قدرت اقتصادی، رسانهای و آموزشی دارند، بهتدریج جای زبانهای محلی و اقلیت را میگیرند.
والدین، از سر دلسوزی و با امید به آینده بهتر، ترجیح میدهند فرزندانشان زبان رسمی یا بینالمللی را بیاموزند و زبان مادری را کنار بگذارند.
شهرنشینی نیز نقش مهمی دارد.
مهاجرت از روستاها و مناطق بومی به شهرها باعث میشود افراد در محیطهایی قرار بگیرند که زبان محلی کاربردی ندارد.
در چنین شرایطی، استفاده از زبان مادری به خانه محدود میشود و در نسل بعدی حتی همان کاربرد محدود هم از بین میرود.
عامل دیگر، سیاستهای زبانی دولتهاست.
در بسیاری از کشورها، بهویژه در گذشته، آموزش رسمی فقط به یک زبان انجام میشد و استفاده از زبانهای دیگر در مدرسه یا ادارهها تشویق نمیشد یا حتی ممنوع بود.
این سیاستها، آگاهانه یا ناآگاهانه، به تضعیف زبانهای اقلیت انجامیدهاند.
پیامدهای فرهنگی و انسانی انقراض زبانها
از دست رفتن یک زبان، فقط از بین رفتن مجموعهای از واژهها و قواعد دستوری نیست.
هر زبان حامل تاریخ، اسطورهها، شعرها، ضربالمثلها و دانش بومی خاص خود است.
بسیاری از زبانهای در حال انقراض، اطلاعات ارزشمندی درباره محیط زیست، گیاهان دارویی، شیوههای کشاورزی سنتی و روابط انسان با طبیعت در خود دارند؛ دانشی که اغلب به زبانهای غالب ترجمه نشده و با مرگ زبان از بین میرود.
از منظر هویتی نیز، زبان نقش اساسی در شکلگیری احساس تعلق دارد.
برای بسیاری از جوامع بومی، زبان مادری بخشی جداییناپذیر از هویت جمعی است.
وقتی زبان از دست میرود، پیوند میان نسلها سست میشود و احساس بیریشگی فرهنگی افزایش مییابد.
این مسئله میتواند پیامدهای روانی و اجتماعی عمیقی داشته باشد، از کاهش اعتمادبهنفس گرفته تا احساس حذفشدگی از تاریخ.
نمونههایی از زبانهای در معرض خطر در جهان
در گوشهوکنار جهان، مثالهای متعددی از زبانهایی وجود دارد که در آستانه خاموشیاند.
در استرالیا، بسیاری از زبانهای بومیان که قدمتی هزارانساله دارند، امروز فقط توسط چند سالمند صحبت میشوند.
در آمریکای شمالی نیز وضعیت مشابهی دیده میشود؛ زبانهایی که زمانی در سرزمینهای وسیع رواج داشتند، اکنون به کلاسهای کوچک یا پروژههای احیای دانشگاهی محدود شدهاند.
در مناطق قطبی، برخی زبانهای بومی با تغییرات اقلیمی و دگرگونی سبک زندگی سنتی بیش از پیش تحت فشار قرار گرفتهاند.
در آفریقا و آسیا هم، با وجود تنوع زبانی بالا، زبانهای کوچکتر اغلب در برابر زبانهای ملی یا منطقهای قدرتمندتر تاب نمیآورند.
ایران از نظر تنوع زبانی کشوری غنی است.
در کنار زبان فارسی، زبانها و گویشهای متعددی در مناطق مختلف کشور وجود دارند که بخشی از میراث فرهنگی ایران بهشمار میآیند.
برخی از این زبانها و گویشها، مانند بعضی گویشهای کهن محلی، تعداد گویشوران محدودی دارند و در معرض فراموشی قرار گرفتهاند.
تغییر سبک زندگی، مهاجرت به شهرها، آموزش یکزبانه و نقش پررنگ رسانههای سراسری از عواملی هستند که باعث شدهاند بسیاری از خانوادهها زبان محلی خود را کمتر به فرزندانشان منتقل کنند.
در برخی مناطق، کودکان زبان مادری والدین خود را فقط میفهمند اما قادر به صحبت کردن روان با آن نیستند.
این نشانهای روشن از ورود زبان به مرحله خطر است.
در عین حال، باید توجه داشت که همه زبانها و گویشهای محلی ایران در وضعیت یکسانی نیستند.
برخی هنوز پویا و زندهاند و در زندگی روزمره، موسیقی، ادبیات شفاهی و حتی فضای مجازی حضور دارند.
اما حتی این زبانها نیز اگر از حمایت فرهنگی و آموزشی برخوردار نباشند، ممکن است در بلندمدت با چالش مواجه شوند.
نقش آموزش و رسانه در سرنوشت زبانها
آموزش نقش دوگانهای در سرنوشت زبانها دارد.
از یک سو، آموزش رسمی یکزبانه میتواند به تضعیف زبانهای محلی منجر شود.
از سوی دیگر، اگر نظام آموزشی امکان یادگیری و استفاده از زبان مادری را فراهم کند، میتواند به حفظ و تقویت آن کمک کند.
تجربه کشورهای مختلف نشان داده است که آموزش دوزبانه، بهویژه در سالهای ابتدایی مدرسه، نهتنها به زبان محلی آسیب نمیزند بلکه حتی یادگیری زبان رسمی را نیز بهبود میبخشد.
رسانهها نیز تأثیر قابلتوجهی دارند.
حضور زبانهای محلی در رادیو، تلویزیون، سینما و فضای دیجیتال میتواند به افزایش اعتبار اجتماعی آنها کمک کند.
وقتی یک زبان فقط در فضای خصوصی خانه شنیده میشود، بهتدریج جایگاه خود را از دست میدهد، اما وقتی در رسانهها حضور دارد، بهعنوان زبانی زنده و معاصر شناخته میشود.
در دهههای اخیر، توجه به مسئله انقراض زبانها افزایش یافته است.
زبانشناسان، مردمنگاران و حتی اعضای جوامع بومی پروژههای متعددی برای ثبت و مستندسازی زبانهای در خطر انجام دادهاند.
این کار شامل ضبط گفتار گویشوران، ثبت داستانها و ترانهها، تدوین فرهنگ لغت و دستور زبان است.
با این حال، مستندسازی بهتنهایی کافی نیست.
زبانی که فقط در آرشیوها وجود داشته باشد، در واقع زبانی مرده است.
احیای واقعی زمانی اتفاق میافتد که زبان دوباره وارد زندگی روزمره شود و نسل جدید آن را بیاموزد و به کار ببرد.
برخی پروژههای موفق در جهان نشان دادهاند که با آموزش، تولید محتوای فرهنگی و ایجاد انگیزه اجتماعی میتوان حتی زبانهایی را که تقریباً منقرض شدهاند، دوباره زنده کرد.
احیای زبانها مسئولیت کیست و چه چالشهایی دارد؟
احیای یک زبان کار سادهای نیست.
یکی از چالشهای اصلی، کمبود گویشوران مسلط است.
وقتی تعداد افرادی که زبان را روان صحبت میکنند بسیار کم باشد، انتقال آن به نسل جدید دشوار میشود.
چالش دیگر، نبود منابع مالی و حمایتی است.
بسیاری از پروژههای احیا به تلاشهای داوطلبانه متکیاند و پایداری آنها تضمینشده نیست.
همچنین، نگرش اجتماعی نقش مهمی دارد.
اگر اعضای یک جامعه زبان خود را کمارزش یا بیفایده بدانند، حتی بهترین برنامههای آموزشی هم موفق نخواهند شد.
تغییر این نگرش نیازمند زمان، گفتوگو و نشان دادن ارزش فرهنگی و هویتی زبان است.
تنوع زبانی، همانند تنوع زیستی، بخشی از سرمایه جهانی بشر است.
هر زبان راهحلی متفاوت برای بیان تجربه انسانی ارائه میدهد.
از منظر علمی، مطالعه زبانهای متنوع به درک بهتر تواناییهای شناختی انسان کمک میکند.
از منظر فرهنگی، این تنوع باعث غنای هنر، ادبیات و شیوههای زندگی میشود.
در جهانی که بهسرعت به سمت یکسانسازی فرهنگی پیش میرود، حفظ زبانهای مختلف نوعی مقاومت در برابر یکنواختی است.
این کار نه به معنای مخالفت با زبانهای جهانی، بلکه به معنای همزیستی و احترام متقابل میان زبانهاست.
حفظ زبانها فقط وظیفه زبانشناسان یا دولتها نیست.
خانوادهها، معلمان، هنرمندان، رسانهها و خود گویشوران نقش اساسی دارند.
انتقال زبان از والدین به فرزندان، سادهترین و در عین حال مهمترین گام است.
استفاده از زبان در هنر، موسیقی و ادبیات معاصر میتواند آن را زنده و جذاب نگه دارد.
دولتها نیز میتوانند با سیاستگذاریهای هوشمندانه، حمایت از آموزش دوزبانه و به رسمیت شناختن تنوع زبانی، شرایط را برای بقای زبانها فراهم کنند.
این حمایت نهتنها تهدیدی برای وحدت ملی نیست، بلکه میتواند احساس تعلق و مشارکت را تقویت کند.
آیندهای که هنوز قابل تغییر است
زبانهایی که امروز رو به انقراضاند، هنوز کاملاً از دست نرفتهاند.
تا زمانی که حتی یک نفر آنها را به یاد دارد و تا زمانی که ارادهای برای انتقال و استفاده دوباره وجود دارد، امید باقی است.
اما این امید به اقدام نیاز دارد، نه فقط به ابراز نگرانی.
جهان آینده میتواند جهانی باشد که در آن چند زبان قدرتمند بر همه چیز حاکماند و صدای دیگران خاموش شده است، یا جهانی که در آن تنوع زبانی بهعنوان بخشی از میراث مشترک بشر حفظ میشود.
انتخاب میان این دو مسیر، به تصمیمها و رفتارهای امروز ما بستگی دارد؛ تصمیمهایی که شاید ساده به نظر برسند، مثل حرف زدن با فرزندان به زبان مادری، اما در مجموع میتوانند سرنوشت یک زبان را تغییر دهند.