خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 25 آذر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

«خواب لیلی» به بازار نشر رسید

مهر | فرهنگی و هنری | سه شنبه، 25 آذر 1404 - 13:24
رمان «خواب لیلی» به قلم محدثه اصلانی و با همت انتشارات کتاب جمکران، به چاپ رسید.
ليلي،قادر،محدثه،اصلاني،دلش،بلرزد،آبان،خواب،روزي،لبنان،بهمن

به گزارش خبرگزاری مهر، محدثه اصلانی که پیش از این با رمان‌های «ملکه یمن»، «صخره مقدس» و «صدای فرشتگان» شناخته می‌شد، در تازه‌ترین رمانش دست روی ایده‌ای نو گذاشته و ثابت کرده است هربار کلیشه‌ها را کنار می‌زند تا مخاطب سخت پسند امروزی‌اش را غافلگیر کند.
قادر زنده رودی جوانی است که با اندیشه‌های شهید چمران آشنا شده، و در کشورهای لبنان و مصر و...
آموزش‌های چریکی دیده است تا علاوه بر تلاش برای ثمردادن انقلاب ایران، به شیعیان فلسطین و لبنان نیز تسلیحات برساند.
داستان «خواب لیلی» داستان عشق قادر و لیلی است در میان همه این درگیری‌ها و تلاش برای مبارزه.
قادر که دانشجو و مدرس دانشگاه است، در واقع اشراف‌زاده‌ایست که پدرش در سازمان اطلاعات مقام مهمی دارد و روزی اگر بفهمد پسرش چه‌ها کرده، بی‌شک با چشم‌های نیمه‌باز به دیدار خدا می‌رود.
اما قادر و لیلی تنها شخصیت‌های سریال کاغذی محدثه اصلانی نیستند.
بهمن و آبان پسران اربابی هستند که لیلی در عمارتشان کار می‌کند و امید دارد روزی سه‌جلدش را بردارد و پیش قادر برود تا از این زندگی پرواهمه در عمارت خلاص شود.
بهمن، دل در گرو آرمان‌های انقلاب دارد اما آبان مرد تندی است که در موساد آموزش دیده و جز شاه به آمریکا و اسرائیل هم خدمت می‌کند.
این رمان پرشخصیت، با فراز و نشیب‌های جذاب، مسیر طولانی را برای مخاطبش تدارک دیده تا بتواند سر از زمانه پهلوی دربیاورد و اینبار مبارزه را در گروهی که کمتر میشناسیم دنبال کند.
کتاب «خواب لیلی» به قلم محدثه اصلانی در ۳۹۲ صفحه و با قیمت ۳۹۵هزارتومان اخیرا وارد بازار نشر شده است.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
سابقه نداشت در هیچ‌یک از مأموریت‌هایش دلش بلرزد.
اما حالا چشم‌های لیلی داشت او را از خودش دور می‌کرد.
مثل یک نقطه‌ضعف که می‌توانست تمام این سال‌ها را که برای رسیدن به هدفش تاب آورده بود دود کند و به هوا بفرستد.
می‌دانست نمی‌تواند آن چشم‌ها را نادیده بگیرد.
دلش دیگر به حرفش نبود.
و این او را می‌ترساند.
اینکه یک جایی؛ در یک لحظه که قرار است انتخاب کند؛ بین آن چشم‌ها و آنچه بهشان عقیده داشت؛ دست و دلش بلرزد.