آینده تقابل پارادایمهای جهانی؛ برای تغییر فازهای جدید چه باید کرد؟
قطبهای آینده قدرت در عرصه بینالملل، فقط حول قدرتگرفتن اقتصادی شکل نمیگیرند، بلکه قدرت فرهنگی یکی از عناصر مهم شکل دادن به قطبهای قدرت خواهد بود.
خبرگزاری مهر، گروه بینالملل: در مقاله «جنگ پارادایمها، روندهای کلی جهان به چه سمتی حرکت میکنند؟» به تقابل پارادایمهای مختلف (سیاسی، اقتصادی، نظامی، منطقهای، حقوقی) جامعه جهانی توحیدی یا امت واحده با نظم کنونی غرب پرداخته شد.
اما مهمترین مولفه نظم غرب، قدرت اقتصادی است.
تحولات اخیر از تغییر معنایی شگرفی در نظام معنایی نظم آینده صحبت میکند که فقط به جابهجایی قطبهای قدرت بسنده نمیکند.
یعنی قطبهای آینده قدرت، فقط حول قدرت گرفتن اقتصادی شکل نمیگیرند، بلکه قدرت فرهنگی یکی از عناصر مهم شکل دادن به قطبهای قدرت خواهد بود.
بنابراین برای شکل دادن به این نوع قدرت (قدرت فرهنگی) باید از هم اکنون تمهیداتی اندیشید.
مقدمه: افول پارادایم اقتصادمحور و طلوع عصر فرهنگ
نظم جهانی پساجنگ سرد که بر پایه برتری اقتصادی و ابزارهای سختافزاری غرب استوار بود، امروزه با نشانههای آشکار فروپاشی مواجه است.
بحرانهای مالی پیاپی، چندقطبیشدن نظام پولی، و کاهش وابستگی به دلار، تنها بخشی از این تحول هستند.
اما آنچه این تغییر را به یک «گذار پارادایمی» عمیق تبدیل کرده، انتقال کانون قدرت از عرصه اقتصاد به عرصه فرهنگ، معنا و روایتسازی است.
در این یادداشت، با بررسی ابعاد این گذار، به نقش حقوق بینالملل در تثبیت نظم فرهنگی نوین، رابطه دیالکتیکی فرهنگ و حقوق پرداخته خواهد شد.
۱.
پارادایم شیفت؛ از برتری اقتصادی به هژمونی فرهنگی
نظم لیبرال غربی دههها مشروعیت خود را از توانایی در ایجاد رفاه اقتصادی و امنیت سختافزاری میگرفت.
اما جهانیشدن، توسعه ارتباطات و بیداری هویتهای جمعی، این انحصار را شکسته است.
اکنون، قدرت فرهنگی به عنوان عامل تعیینکننده در شکلدهی به قطبهای جدید قدرت ظهور یافته است.
نمونه عینی: جهانیشدن حمایت از فلسطین تنها یک حرکت اعتراضی نیست؛ بلکه یک «پارادایم شیفت فرهنگی ضداستعماری» است که روایت مسلط تاریخی را به چالش کشیده و هویت جدیدی مبتنی بر عدالت و مقاومت ساخته است.
داده کلیدی: تظاهرات همزمان در بیش از ۸۰ کشور، از جمله در قلب جوامع غربی، نشان میدهد که میدان نبرد امروز، میدان گفتمان، نماد و معنا است.
۲.
حقوق بینالملل؛ قالب نهادینهساز نظم فرهنگی نوین
فرهنگ بدون قالب نهادی، ناپایدار و در معرض تحریف است.
حقوق بینالملل میتواند با تبدیل گفتمان فرهنگی به هنجارها و قواعد الزامآور، اسکلت سخت نظم فرهنگی جدید را بسازد.
مکانیسم عمل:
۱.
حقوق به مثابه بازتاب فرهنگ: قواعد بینالمللی غالباً برساخته ارزشهای فرهنگی مسلط هستند (مانند حقوق بشر لیبرال).
۲.
حقوق به مثابه سازنده فرهنگ: هنگامی که یک گفتمان جایگزین (مانند گفتمان مقاومت یا عدالتخواهی) در قالب قوانین و احکام بینالمللی تجسم یابد، میتواند رفتارها و روابط جهانی را بازتعریف کند.
مثال راهبردی: حق تعیین سرنوشت ملتها که از دل مبارزات ضداستعماری برآمد، امروزه به یکی از پایههای حقوق بینالملل تبدیل شده و به ابزاری برای مشروعیتزدایی از اشغال تبدیل گشته است.
۳.
رابطه فرهنگ و حقوق؛ پیوندی دیالکتیکی و قدرتساز
رابطه فرهنگ و حقوق یکسویه نیست؛ بلکه پیوندی دوسویه و تقویتکننده است:
از فرهنگ به حقوق: ارزشها، باورها و روایتهای یک تمدن، در قالب قواعد حقوقی متبلور میشوند.
از حقوق به فرهنگ: قوانین و نهادهای حقوقی، به نوبه خود، به ترویج، تثبیت و حتی تغییر فرهنگ کمک میکنند.
نقطه اوج این رابطه: تشکیل «جنبش حقوقی بینالمللی» با جنبشهای فرهنگی است که بتواند زبان حقوقی غرب را برای پیشبرد گفتمانهای عدالتخواهانه و ضداستعماری به خدمت گیرد.
این همان «جنگ حقوقی-گفتمانی» تعیینکننده عصر حاضر است.
سخن پایانی
دولتها و جنبشهایی که به عمق این تحول پارادایمیک و نقش محوری مردم در آن واقف نباشند، محکوم به حاشیهنشینی در نظم در حال ظهور خواهند بود.
آینده از آن کسانی است که بتوانند سرمایه نمادین فرهنگ را از طریق چارچوب نهادی حقوق تثبیت کنند، و کلید این موفقیت، در به رسمیت شناختن مردم نه به عنوان تماشاگر، بلکه به عنوان بازیگران اصلی صحنه تاریخ است.
در عصر حاضر، بزرگترین قدرت، قدرت تعریف واقعیت، شکلدهی به هویت و تدوین روایت آینده است.
این قدرت نه در انحصار زرادخانههای هستهای است و نه در اختیار انحصارهای اقتصادی؛ بلکه ریشه در اراده جمعی مردمی دارد که فرهنگ میآفرینند، حقوق را جهت میدهند و سرنوشت نظم جهانی را رقم میزنند.
سمیه چیتی، پژوهشگر مسائل بینالملل