فلسفه برای کودکان راهی برای آموزش تفکر؛ به دنبال «عادت به تفکر» هستیم
هدف اصلی برنامههای فلسفی برای کودکان، پرورش عادت به تفکر است، نه انتقال مفاهیم فلسفی. چرا که تفکر، بستری است که ایمانِ پایدار بر آن میروید.
به گزارش خبرنگار مهر، «فبک» یا همان فلسفه برای کودکان نام طرح درسی که سالهای اخیر در میان محافل تربیتی ویژه کودکان و نوجوانان مطرح شده است و کمک میکند تا پرسشگری کودک به سمت تفکر در مسائل مهم انسانی متمرکز شود.
فبک در حقیقت به دنبال این است تا مسیر رسیدن به پاسخ را روشن کرده و در دنیای کودکان مفاهیم فلسفی را به زبان کودکان نزدیک کند.
دانشمندان ثابت کرده اند که رسانههای امروز به ویژه ویدئوهای یک دقیقهای، سرگرم کننده و بی کیفیت به «فاسد شدن مغز» میانجامد، این یک اصطلاح محاورهای است که به آثار محتوای رسانهای بر روی مغز اشاره دارد و در نتیجه آن تمرکز، حافظه و توانایی تفکر عمیق او کاهش مییابد.
این اتفاق میتواند به طور جدی بر کودکان و تمرکز آنان نیز اثرگذار باشد.
کاری که فبک میکند به دنبال پرورش و تقویت قدرت ذهن و تفکر کودک است تا از طریق اندیشیدن درست ذهن خود را فعال و آماده یادگیری نگه دارد.
محمد خیاط زنجانی دکترای الهیات و حکمت اسلامی و تعلیم و تربیت اسلامی و مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه در سلسله صحبتهایی به برخی پرسشهای مطرح شده درباره فبک و چگونگی کارکرد آن برای کودک پاسخ داده است.
او در پاسخ به این مطلب که برخی معتقدند در سنت اسلامی، دوران کودکی زمان تعبد و تقلید است، نه تعقل فلسفی و طرح پرسشهای عمیق فلسفی، چرا که ممکن است به تزلزل ایمان در کودک بیانجامد، در نتیجه فبک میتواند چه تأثیری داشته باشد توضیحاتی ارائه کرده است.
پاسخ به این پرسش نیازمند بررسی چهار سوال کلیدی است که در صورت تحلیل صحیحِ آنها، راه به روشنی برای پاسخگویی هموار میشود.
این چهار سوال عبارتند از:
اول، آیا میشود کودک را بدون تفکر و تعقل تصور کرد؟
دوم، در برنامه «فلسفه برای کودکان» آیا هدف انتقال مفاهیم فلسفی است، یا پرورش روش تفکر، یا هر دو؟
سوم، آیا در ایمانی که بهصورت تقلیدی شکل میگیرد که گاهی اشتباه به آن «ایمان تعبدی» میگویند استدلال و تفکری نهفته نیست؟
و چهارم، چه تفاوتی میان «تقلید کورکورانه» و «تقلید آگاهانه»، یا میان «تعقل دفعی» و «تعقل تدریجی» وجود دارد؟
در پاسخ به سوال اول میگوئیم نه، نمیشود کودک را بدون تفکر و تعقل تصور کرد.
انسان به ذات یک موجود متفکر است؛ همانگونه که حکماً میگویند، انسان «حیوان ناطق» یا «حیوان عاقل» است.
این قدرت عقل و تعقل، ذاتیِ انسان است و هیچ انسانی از جمله کودک را نمیتوان بدون آن در نظر گرفت.
کودکان بهطور طبیعی سوال میپرسند؛ گاهی پرسشهایی عمیق و بنیادین مطرح میکنند که ریشه در اندیشههای فلسفی دارد: از خدا میپرسند، از رابطه میان موجودات استعلام میکنند، درباره خلقت و مرگ فکر میکنند.
این پرسشها نشانههایی از حضور تعقل و تفکر در ذهن کودکان است.
حتی یکی از فیلسوفان انگلیسی گفته است که الهامبخش بسیاری از تفکرات فلسفی او، سؤالاتی بوده که دختر چندسالهاش سر میز صبحانه از او پرسیده است.
بنابراین، توجه به تفکر و تعقل در واقع توجه به بعد انسانیِ خودِ انسان است.
در مورد سوال دوم، در برنامه «فلسفه برای کودکان» در وهله اول به دنبال پرورشِ عادت به تفکر هستیم، نه انتقال مفاهیم فلسفی بهصورت صرف.
هدف اصلی این است که کودک اهلِ تفکر شود و قدرتِ استدلال و تأمل خود را رشد دهد.
البته، در این فرایند میتوان بهصورت آرام، تدریجی و همسو با سطح درک کودک، برخی از مفاهیم و قواعد فلسفی را نیز به او آموخت؛ اما اساس برنامههای فلسفی بهویژه فلسفه اسلامی برای کودکان و نوجوانان بر پرورش تفکر و رشد قدرت عقلانی استوار است.
سوال سوم این است که آیا در ایمان تقلیدی هم تفکر و استدلالی نهفته نیست؟
پاسخ این است: بله، حتی در ایمان تقلیدی، استدلالی نهفته است.
وقتی به کودکی میگوئیم: «خداوند تو را دوست دارد، پس تو هم باید او را دوست داشته باشی و با او رابطهای محبتآمیز برقرار کنی»، در واقع پیوندی عقلانی میان عشقِ خدا و عشقِ بندگانش ایجاد میکنیم.
این ایمانِ ظاهری تقلیدی، در دل خود استدلالی نهفته دارد.
فرضِ تقلید این است: «اگر میخواهی مانند آن فردِ نیک شوی، باید مانند او رفتار کنی.» بدون قدرت تفکر و تعقل، حتی این نوعِ تقلید هم برای کودک قابل درک نخواهد بود.
بنابراین، تعقل حتی در شکلِ سادهترین ایمان نیز نقشی اساسی ایفا میکند.
در پاسخ به سوال چهارم، باید تفاوتِ روشنی میان «تقلید کورکورانه» و «تقلید آگاهانه» قائل شویم.
تقلید کورکورانه، آن است که هر موجودی حتی غیرانسانی مانند طوطی بتواند آن را انجام دهد، یعنی پیروی بدون آگاهی و بدون تفکر.
در مقابل، تقلید آگاهانه، همراه با تأمل و استدلال است و در دل آن، تعقل نهفته شده است.
این نوع تقلید، زمانی شکل میگیرد که فرد الگو را بهخوبی بشناسد و با آگاهی از دلایل، آن را دنبال کند.
در این چارچوب، «الگو» هم میتواند یکی از ابزارهای تربیتی باشد، زیرا در پس انتخاب آگاهانه الگو، یک نگاه تفکر محور نهفته است.
همچنین، در برنامه «فلسفه برای کودکان» به دنبال یک «تعقل دفعی» نیستیم، بلکه سعی داریم تعقل را بهصورت تدریجی و همسو با مراحل رشدِ روانشناختی و نفسانی کودک شکل دهیم.
این رشدِ تفکر، منطبق با تواناییهای شناختی و عاطفی کودک در هر سن است و بر پایه آن، میتواند مفاهیم را درک کند و یادگیری داشته باشد.
این همزمانیِ رشدِ علم و تعقل، یکی از مبانی اصلی در فلسفه کودکان است؛ یعنی هرچه کودک بیشتر بداند و بیاموزد، تعقلش نیز رشد میکند.
از این رو، علمآموزی نه تنها راهی برای کسب دانش، بلکه ابزاری حیاتی در فرایند تربیت و پرورشِ فکر است.