خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

چهارشنبه، 12 آذر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

روایت حضور خانواده‌ها در نزدیکی میدان جنگ

مهر | فرهنگی و هنری | چهارشنبه، 12 آذر 1404 - 11:00
کتاب «ساختمان کیانپارس» که روایتی از میدان جنگ در سوریه است، به چاپ چهارم رسید.
ساختمان،كيانپارس،كليد،فرماندهان،خانم،جنگ،طايي،ثارالله،همسران ...

به گزارش خبرگزاری مهر، مکان‌ها در بعضی داستان‌ها نقش کلیدی دارند و ماجرا سازند.
ساختمان کیانپارس یکی از این مکان‌ها است.
کتاب ساختمان کیانپارس روایت زندگی در جنگ را از نگاه همسران فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله بیان می‌کند.
در روزهای جنگ تعدادی از فرماندهان لشگر ۴۱ ثارالله، به دلیل حضور مدامشان در میدان جنگ، به این فکر افتادند که مکانی اجاره کنند و خانواده‌هایشان را از شهرهای دور به اهواز بیاورند.
ساختمان به سپاه اجاره داده می‌شود و خانواده‌ها در آنجا ساکن می‌شوند.
ساختمان کیانپارس روایت روزگار زنانی است که قسمتی از جوانی خود را در این ساختمان زیسته‌اند و طی سال‌های ۱۳۶۴ تا ۱۳۶۷ هولناکی حنگ و انتظار را از پشت پنجره‌های آن زیر بمب و موشک تجربه می‌کنند.
این اثر با نگاهی زنانه و متفاوت از سال‌هایی می‌گوید که برای همسران فرماندهان حنگ، فقط صدای گلوله نبود، بلکه دوره‌ای از اضطراب و دوری، و آزمونی مداوم از ایمان و فداکاری و استقامت بود.
در برشی از کتاب ساختمان کیانپارس می‌خوانیم:
اولین بار که به کیانپارس رفتیم، در طبقه اول ساکن شدیم و با خانواده حاج علی محمدی‌پور در یک واحد بودیم.
آنها هم مانند ما بچه ای نداشتند.
در طبقه دوم خانم طایی و خانمی اهل اصفهان بودند.
خانم محمدی‌پور اهل یکی از روستاهای نوق بود.
لهجه خاصی داشت و بسیار کم‌حرف و خجالتی بود من روحیه شوخی داشتم و فعال بودم.
به طبقات بالا هم سر می‌کشیدم و با خانم طایی و دیگران رفت‌وآمد می‌کردم.
در ورودی ساختمان کیانپارس، کلید داشت؛ اما واحدها کلید نداشتند.
اگر هم کسی کلید داشت با کلید وارد نمی‌شد.
چون چندین خانواده در یک واحد زندگی می‌کردند قبل از ورود در می‌زدند و وارد می‌شدند.
اگر نصفه‌شب هم می‌آمدند، مقید بودند حتماً در بزنند.
حسن همیشه با روی خوش می‌آمد؛ حتی بعد از عملیاتی سخت اغلب لباس بسیجی یا سپاه تنش بود.
لباس‌هایش را می‌شستم، اتو نداشتیم.
خشک می‌کردم و همان‌ها را می‌پوشید.
کمتر با لباس شخصی بود.
سه چهار ساعت بیشتر پیش هم نبودیم.
می‌خوابید و فردا صبح زود به خط برمی‌گشت.
از عملیات و نکات نظامی، چیزی برایم نمی‌گفت و از مسئولیت‌هایش هم چیزی نمیدانستم.
هر وقت می‌پرسیدم توی لشکر چکاره‌ای؟» می‌گفت: «بسیجی‌ام.» یا می‌گفت: «غذا توزیع می‌کنم.»
ساختمان کیانپارس توسط زهرا حیدری به نگارش درآمده و انتشارات خط مقدم آن را منتشر کرده است.