خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 11 آذر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

داستان پیدایش موسیقی کلاسیک از کجا شروع شد؟

اعتماد | همه | سه شنبه، 11 آذر 1404 - 22:06
موسیقی کلاسیک در نگاه نخست همچون بنایی باشکوه به نظر می‌رسد که بر شانه‌های چند سده تاریخ استوار است
موسيقي،كلاسيك،دوران،دوره،باروك،مذهبي،اروپا،آغاز،چندصدايي،رنس ...

کد خبر: 750254 | ۱۴۰۴/۰۹/۱۱ ۲۲:۰۰:۲۵
زهرا تجویدی_موسیقی کلاسیک در نگاه نخست همچون بنایی باشکوه به نظر می‌رسد که بر شانه‌های چند سده تاریخ استوار است.
شنیدن نام آن ذهن بسیاری را به سوی سالن‌های بزرگ اپرا، نوازندگانی با لباس رسمی، سازهای زهی منظم و چهره‌هایی متمرکز در همایش‌های بزرگ هنری می‌برد.
اما پشت این تصویری که امروز از موسیقی کلاسیک می‌شناسیم، راهی طولانی و پرپیچ‌وخم قرار دارد؛ راهی که از معابد و آیین‌های مذهبی آغاز شد و در طول زمان همراه با دگرگونی‌های فرهنگی، اجتماعی و فلسفی، به ساختاری منسجم و هنری فراگیر تبدیل شد.
اگر بخواهیم این داستان را با دقت روایت کنیم، باید به گذشته‌ای دور بازگردیم، عصری که در آن هنوز مفاهیمی چون ارکستر سمفونیک یا فرم سونات مطرح نبود و موسیقی بیشتر در خدمت آیین‌ها، نیایش‌ها و اعلام هویت جمعی به کار می‌رفت.
موسیقی در جهان باستان و ریشه‌های نخستین ساختارهای ملودیک
پیدایش موسیقی کلاسیک به‌معنای دقیق امروزی، نقطه‌ای مشخص و واحد ندارد، اما ریشه‌های آن را می‌توان در سنت‌های موسیقایی یونان باستان، امپراتوری روم و نیز فرهنگ‌های مدیترانه‌ای جست‌وجو کرد.
در یونان باستان، موسیقی بخشی جدایی‌ناپذیر از آموزش، فلسفه و حتی ریاضیات بود.
فیثاغورس و پیروانش به رابطه میان تناسبات عددی و فواصل صوتی پرداختند؛ کاری که یکی از نخستین گام‌های جدی در جهت فهم علمی موسیقی به‌شمار می‌آید.
در همین دوران بود که مفهوم مُدها یا مقام‌ها شکل گرفت؛ ساختارهایی که بعدها از طریق کلیساهای اولیه مسیحی وارد سیستم موسیقی مذهبی شدند و در آینده به چارچوب‌های اولیه موسیقی کلاسیک اروپا تبدیل گشتند.
رومی‌ها نیز با وجود تأکید کمتر بر نظریه‌پردازی، موسیقی را بخشی ضروری از زندگی اجتماعی و سیاسی می‌دانستند.
آنان گرچه دستاورد نظری بزرگی در موسیقی نداشتند، اما نقش مهمی در انتقال فرهنگ موسیقایی یونانی به اروپا ایفا کردند.
در این دوره، آنچه بعدها در قالب موسیقی کلیسایی شکل گرفت، در حال جوانه زدن بود؛ جوانه‌هایی که چند قرن بعد به گلستانی گسترده از فرم‌ها و سبک‌های گوناگون تبدیل شد.
نقش کلیسای قرون وسطی و شکل‌گیری موسیقی مقدس
ورود مسیحیت به اروپا و گسترش قدرت کلیسا، نقطه عطفی در مسیر تاریخ موسیقی بود.
طی قرون وسطی، موسیقی نه‌تنها ابزار نیایش و مناسک مذهبی به شمار می‌رفت، بلکه به یکی از ابزارهای حفظ و تداوم فرهنگ نیز تبدیل شد.
در این دوران، آواز گریگوری به‌عنوان یکی از نخستین شکل‌های ثبت‌شده موسیقی اروپا شناخته می‌شود.
این نوع آواز که تک‌صدایی و بدون همراهی ساز بود، پایه مهمی برای رشد موسیقی کلاسیک محسوب می‌شود، زیرا ساختارهایی مانند فواصل، الگوهای ریتمیک و شیوه‌های اجرا را برای نخستین‌بار استاندارد کرد.
یکی از دستاوردهای مهم کلیسا، ابداع شیوه‌های اولیه نت‌نویسی بود.
زمانی که راهبان برای ثبت آوازهای مذهبی به روشی دقیق نیاز پیدا کردند، نمودارهای ساده‌ای روی دست‌نوشته‌ها ایجاد شد که بعدها به سیستم نت‌نویسی امروزی تبدیل گردید.
بدون این تحول بنیادین، نه تنها موسیقی قرون وسطی قابل حفظ و انتقال نبود، بلکه شکل‌گیری موسیقی چندصدایی در دوران بعد نیز ممکن نمی‌شد.
ظهور چندصدایی و آغاز پیچیدگی موسیقایی
قرون وسطای متأخر شاهد پیدایش پدیده‌ای بود که مسیر موسیقی اروپا را برای همیشه تغییر داد: چندصدایی.
آهنگسازان نخستین تلاش‌ها را برای افزودن صدای دوم، سوم و حتی چهارم به ملودی اصلی آغاز کردند.
این تجربه‌ها ابتدا بسیار ساده بودند، اما قدم‌به‌قدم به ساختارهایی پیچیده‌تر تبدیل شدند و سرانجام به پایه‌های موسیقی کلاسیک چندصدایی منجر گشتند.
گروه‌هایی مانند مکتب نوتردام در پاریس، نقشی کلیدی در این تحول ایفا کردند.
آهنگسازانی همچون لئونین و پروتنین با ابداع الگوهای ریتمیک منظم، فواصل هماهنگ و ساختارهای صوتی جدید، یکی از نخستین جهش‌های بزرگ موسیقی را رقم زدند.
این پیشرفت‌ها زمینه را برای ورود به دوران رنسانس آماده کرد؛ عصری که در آن هنر از قالب‌گرایی مذهبی فاصله گرفت و به سمت زیبایی‌شناسی انسانی و عقلانی حرکت کرد.
رنسانس و اوج‌گیری موسیقی چندصدایی
در دوران رنسانس، اروپا دستخوش تغییرات فرهنگی و فکری گسترده‌ای شد.
کشف مجدد هنر و علم یونان باستان، رشد شهرنشینی، رونق چاپ و افزایش آگاهی عمومی، همگی دست به دست هم دادند تا هنرها از جمله موسیقی عصر جدیدی را آغاز کنند.
موسیقی رنسانس از لحاظ پیچیدگی، هماهنگی و ظرافت صوتی، گامی مهم نسبت به قرون گذشته به شمار می‌رفت.
آهنگسازان این دوره مانند پالسترینا، اورلاندو دی لاسو و ویلیام برد، مهارت خارق‌العاده‌ای در ترکیب خطوط صوتی مستقل داشتند و اثراتی آفریدند که هنوز هم به‌عنوان نقطه کمال موسیقی آوازی چندصدایی شناخته می‌شود.
یکی از مهم‌ترین دستاوردهای رنسانس، توجه به بیان احساس و معنای متن در موسیقی بود.
آهنگسازان تلاش می‌کردند ساختار ملودی را با مفهوم کلمات هماهنگ کنند، به‌گونه‌ای که موسیقی و شعر به یکدیگر پاسخ دهند.
این شیوه زمینه‌ای برای تحول‌های بزرگ عصر باروک فراهم کرد؛ عصری که در آن موسیقی نه‌تنها احساسات، بلکه قدرت‌نمایی و شکوه درباری را نیز بازتاب می‌داد.
باروک و شکل‌گیری فرم‌های بزرگ موسیقی کلاسیک
اگر بخواهیم دوره‌ای را به‌عنوان نقطه آغاز موسیقی کلاسیک با معنای امروزی معرفی کنیم، باید به دوران باروک اشاره کنیم؛ دورانی که از اوایل سده هفدهم آغاز شد و تا نیمه سده هجدهم ادامه یافت.
در این دوره، مفهوم تونالیته یا مرکزیت آوایی شکل گرفت؛ ساختاری که موسیقی کلاسیک سه قرن بعدی بر آن استوار شد.
باروک همچنین شاهد ابداع فرم‌ها و سازبندی‌های جدید بود.
اپرا، اوراتوریو، کنسرتو، سوئیت و فوگ، همه در این دوران پدید آمدند.
آهنگسازانی مانند باخ، ویوالدی و هندل با بهره‌گیری از این فرم‌ها، موسیقی را وارد مرحله‌ای از بلوغ کردند که پیش از آن سابقه نداشت.
ارگ، هارپسیکورد، ویولن و سازهای بادی در این دوره هویت تازه‌ای یافتند و نقش‌شان در ساختار موسیقی تثبیت شد.
باخ، به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین چهره‌های این عصر، توانست قواعد هارمونی و کنترپوان را به نهایت خود برساند.
آثار او همچنان معیارهای تکنیکی و زیبایی‌شناختی موسیقی کلاسیک به شمار می‌روند.
از سوی دیگر، ویوالدی با الگوهای ریتمیک و ملودیک تازه، کنسرتو را از قالبی ساده به ساختاری گسترده تبدیل کرد.
هندل نیز اپرا و اوراتوریو را به شکوهی بی‌سابقه رساند و موسیقی مذهبی را با قدرت دراماتیک ترکیب کرد.
عصر کلاسیک و تولد ساختارهای منسجم
با ورود به نیمه دوم سده هجدهم، تغییرات اجتماعی و فرهنگی باعث شد موسیقی باروک جای خود را به سبک تازه‌ای بدهد: سبک کلاسیک.
این دوران با نظم، تعادل، شفافیت و عقلانیت شناخته می‌شود.
در این دوره، فرم‌های مهمی مانند سونات، سمفونی و کوارتت زهی شکل گرفتند و موسیقی به ساختاری منظم‌تر و قابل پیش‌بینی‌تر تبدیل شد.
سه چهره بزرگ این عصر یعنی هایدن، موتسارت و بتهوون، محور اصلی تحول موسیقی کلاسیک به شمار می‌روند.
هایدن، که گاه پدر سمفونی و کوارتت زهی خوانده می‌شود، ساختارهای پیچیده موسیقی باروک را ساده و شفاف کرد و آثاری آفرید که پایه‌گذار فرم‌های کلاسیک شدند.
موتسارت با ملودی‌های انسانی، هماهنگی‌های ظریف و درک بی‌نظیر از درام، موسیقی را به سطحی از لطافت و عمق رساند که هنوز هم برای شنوندگان معاصر بی‌همتا محسوب می‌شود.
بتهوون اما نقطه گذار میان کلاسیک و رمانتیک است.
او نه‌تنها محدوده‌های تکنیکی موسیقی را گسترش داد، بلکه احساسات فردی، بحران‌های انسانی و مفاهیم فلسفی را وارد موسیقی کرد.
سمفونی‌های او به‌ویژه سمفونی شماره ۳ و ۹، جلوه‌هایی از آزادی، شورش و امید را به نمایش می‌گذارند.
رمانتیسم و گسترش مرزهای بیان موسیقایی
اگر موسیقی کلاسیک تا پیش از بتهوون بیشتر بر نظم، تعادل و عقلانیت استوار بود، در دوران رمانتیسم، احساسات فردی، طبیعت‌گرایی، خیال‌پردازی و درون‌کاوی انسان محوریت پیدا کرد.
آهنگسازانی مانند شوبرت، شوپن، شومان، واگنر و برامس موسیقی را به عرصه تجربه‌های عاطفی و ذهنی کشاندند.
در این دوره، ارکسترها بزرگ‌تر شدند، سازهای جدید اضافه شد و توانایی بیان موسیقی گسترش یافت.
رمانتیسم همچنین شاهد ظهور موسیقی‌ای بود که داستان، تصویر یا رویدادی را روایت می‌کند.
لیست، بربیو و چایکوفسکی از جمله آهنگسازانی بودند که این شیوه را به اوج رساندند.
در همین زمان، اپرا نیز دگرگون شد؛ واگنر با ساختارهای عظیم و ایده «اثر هنری کامل» انقلابی در اپرا ایجاد کرد و بر نسلی از آهنگسازان پس از خود تأثیر گذاشت.
اواخر رمانتیسم تا مدرنیسم؛ از شکستن قواعد تا خلق صداهای تازه
با نزدیک شدن به پایان سده نوزدهم، موسیقی کلاسیک بار دیگر در مسیر تحول قرار گرفت.
آهنگسازانی مانند مالر، دبوسی، ریچارد اشتراوس و راول به سوی رنگ‌آمیزی صوتی تازه، هارمونی‌های آزاد و بافت‌های پیچیده حرکت کردند.
در این دوره، تلاش‌هایی برای رهایی از محدودیت تونالیته صورت گرفت؛ حرکتی که در نهایت در سده بیستم با آتونالیته و سیستم دوازده‌تنی شوئنبرگ به نتیجه رسید.
مدرنیسم در موسیقی، همانند دیگر هنرها، به دنبال کشف زبان تازه‌ای بود.
صدای سازها، ساختار ریتمیک، فرم و حتی سکوت، همگی به‌عنوان عناصر هنری مستقل در نظر گرفته شدند.
این دوره، با وجود فاصله‌ای که با سلیقه عمومی پیدا کرد، نقش مهمی در گسترش مرزهای موسیقی داشت و راه را برای موسیقی معاصر گشود.
موسیقی کلاسیک، پلی میان گذشته و آینده
داستان پیدایش موسیقی کلاسیک، داستانی ساده نیست؛ راهی طولانی است که از سرودهای مذهبی یونان باستان آغاز شد، در کلیساهای قرون وسطی مسیر خود را یافت، در رنسانس شکوفا شد، در باروک به پیچیدگی رسید، در عصر کلاسیک نظم و تعادل گرفت، در رمانتیسم احساسات و تخیل را به نمایش گذاشت و در مدرنیسم مرزهای خود را شکست.
هر دوره، هر آهنگساز و هر تحول، آجر دیگری بر بنای عظیمی افزود که امروز آن را موسیقی کلاسیک می‌نامیم.
این موسیقی نه‌فقط میراث فرهنگی اروپا، بلکه گنجینه‌ای جهانی است که فراتر از مرزها، زبان‌ها و زمان‌ها عمل می‌کند.
شنیدنش همچنان می‌تواند انسان را به تأمل، احساس، آرامش و حتی پرسش‌های عمیق وجودی دعوت کند.
آنچه این هنر را زنده نگه می‌دارد، نه فقط بزرگی تاریخش، بلکه توانایی آن در گفت‌وگو با انسان امروز است؛ انسانی که همچنان در صداها، ریتم‌ها و هارمونی‌ها به دنبال معنا و زیبایی می‌گردد.