دختر نوجوان گرفتار سنگصبورهای هوسران شد
دختری نوجوان که به دام پسران هوسران افتاده است، داستان زندگیاش را بازگو کرد.
کد خبر: 750112 | ۱۴۰۴/۰۹/۱۱ ۰۹:۰۲:۲۰
با آن که پدر و مادرم با یکدیگر فامیل بودند و با نظر بزرگترهای خانواده با هم ازدواج کرده بودند، اما اختلافات آن ها از زمانی که من به دنیا آمدم، شدت گرفت تا حدی که بالاخره وقتی من به ۵سالگی رسیدم، مادرم تقاضای طلاق داد و یک سال بعد هم آنها از یکدیگر جدا شدند و من نزد پدرم ماندم ....
به گزارش روزنامه خراسان، دختر ۱۶ ساله ای که با حالتی مضطرب و نگران برای شکایت از ناپدری خود وارد مرکز انتظامی شده بود، در ادامه سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری شهرک فراجای مشهد گفت: اگرچه همواره کمبود محبت های مادر را با همه وجودم احساس می کردم اما گاهی پنهانی با مادرم تماس می گرفتم .
دوران سختی را می گذراندم تا این که پدرم با دختری جوان ازدواج کرد که در دوران نامزدی از همسرش طلاق گرفته بود.
در این شرایط که تازه معنای طلاق و جدایی را فهمیده بودم، نمی توانستم «دریا» را به جای مادرم بپذیرم؛ به همین خاطر سر ناسازگاری گذاشتم و سعی می کردم نامادری ام را با رفتارهایم عصبانی کنم.
او هم مدام مرا کتک می زد و من وقتی موضوع را با پدرم درمیان می گذاشتم، او مرا سرزنش می کرد که نامادری ام را اذیت کرده ام.
این بود که احساس می کردم پدرم مرا دوست ندارد و بیشتر به لجبازی هایم ادامه می دادم.
از سوی دیگر نامادری ام نیز صاحب فرزند شده بود و من دیگر آن خانه را پر از کینه و نفرت می دیدم.از سوی دیگر تصورم بر این بود که مادرم تنهاست و به وجود من نیاز دارد؛ اما نمی دانستم که در همین شرایط مادرم در فضای مجازی با پسرجوانی آشنا شده و قصد ازدواج با یکدیگر را دارند.
زمانی که فهمیدم مادرم ازدواج کرده است دیگر همه کاخ آرزوهایم فروریخت و احساس ناامیدی و بیکسی به سراغم آمد.
با وجود این، یک روز پنهانی از خانه پدرم فرارکردم و نزد مادرم رفتم.
او و ناپدری ام مرا در خانه پنهان کردند تا مادرم از این طریق بتواند انتقام گذشته خود را از پدرم بگیرد.
از طرف دیگر همه مدارک شناسایی و شناسنامه ام نزد پدرم بود و من نمی توانستم در سال تحصیلی جدید در مدرسه ثبت نام کنم.
اما سرگذشت تلخ من زمانی بدتر شد که متوجه شدم ناپدری ام سوءظن شدیدی به مادرم دارد و مدام او را تحت نظر می گیرد تا با فرد دیگری ارتباط نداشته باشد.
حالا خیلی تنها بودم و خودم را با پرسه زنی در فضاهای مجازی سرگرم می کردم.
در حالی که به ۱۵سالگی رسیده بودم با پسر جوانی در یکی از شبکه های اجتماعی آشنا شدم و با او به درددل پرداختم.
او که خودش را سنگ صبور من نشان می داد، خیلی زود خودش را با کشاندن من به مکان های خلوت لو داد و فهمیدم که او قصدی جز هوسرانی ندارد.
بعد از این ماجرا در حالی ارتباطم را با او قطع کردم که پسر دیگری خودش را دلسوز و شیفته من معرفی می کرد؛ اما بعد از گذشت دو هفته از ارتباط غیراخلاقی با او نیز دریافتم که این سنگ صبور دلسوز هم هدفی جز هوسرانی ندارد .بعد از آن با چند نفر دیگر هم ارتباط تلفنی و پیامکی برقرارکردم اما همان ماجرا باز هم تکرارشد .
وقتی ناپدری ام به من هم مشکوک شد، دیگر سختگیری هایش شدت یافت و مدام مرا کتک می زد تا حدی که گوشم خونریزی کرد و راهی درمانگاه شدم.
حالا هم به کلانتری آمده ام تا از او شکایت کنم ولی نمی دانم اگر ماجرای شکایت مرا بفهمد چه بلایی به سرم می آورد؛ ای کاش پدر و مادرم هرگز از هم جدا نمی شدند و روزگار من به این جا نمی کشید...
با توجه به اهمیت این پرونده و دختری که قربانی سنگ صبورهای هوس آلود شده بود، بررسی های کارشناسی و اقدامات مشاوره ای با دستورهای ویژه سرهنگ آرش ایرانمنش (رئیس کلانتری شهرک فراجا)توسط کارشناسان زبده دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
براساس ماجراهای واقعی در زیرپوست شهر