نیرویی که اسرائیل آن را خطر جدی میداند
۲۷ تیر ۱۳۶۷، تنها یک روز پس از اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، جلسهای ویژه در تلآویو با حضور مقامات ارشد نظامی و امنیتی اسرائیل برگزار شد؛ جلسهای که محور اصلی آن بررسی نیروهای بسیج ایران بود.
به گزارش مشرق، ۲۷ تیر ۱۳۶۷، تنها یک روز پس از اعلام پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، جلسهای ویژه در تلآویو با حضور مقامات ارشد نظامی و امنیتی اسرائیل برگزار شد؛ جلسهای که محور اصلی آن بررسی موقعیت و ظرفیت نیروهای بسیج ایران بود.
در این نشست، وزیر دفاع اسرائیل بسیج را «ظرفیتی بزرگ» توصیف کرد که میتواند با پایان جنگ و آزاد شدن توان آن، برای اسرائیل چالشساز باشد.
خروجی این جلسه، چراغ سبزی بود که به صدام برای آغاز حملهای دوباره و گسترده علیه ایران داده شد.
بهدنبال این تصمیم، ارتش عراق یورش سراسری خود را از شلمچه تا کرمانشاه آغاز کرد؛ حملهای که در جریان آن برخی شهرها دوباره سقوط کردند و نیروهای بعثی تا نزدیکی اهواز پیش آمدند.
این پرسش مطرح میشود که دلیل این نگرانی گسترده چه بود؟
چرا بسیج چنین نیرویی ارزیابی میشد؟
جرقه تشکیل بسیج چگونه زده شد
برای پاسخ باید کمی به عقب بازگردیم.
چند روز پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، جیمی کارتر ایران را به اقدام نظامی تهدید کرد.
در آن مقطع، امام خمینی(ره) بنیه نظامی کشور را برای مقابله با تهدیدات کافی نمیدید.
ارتش در حال بازیابی سازمان خود بود و سپاه نیز نهادی تازهتأسیس محسوب میشد.
در چنین شرایطی، امام تصمیمی گرفت که بعدها مسیر تحولات نظامی و سیاسی منطقه را تغییر داد؛ در پنجم آذر ۱۳۵۸ دستور تشکیل «بسیج مردمی» را صادر کرد؛ نیرویی که قرار بود پشتوانهای گسترده، منعطف و مردمی برای دفاع از کشور باشد.
حجتالاسلام محمدعلی رحمانی، نخستین مسئول بسیج، درباره فلسفه تشکیل این نهاد میگوید: «هدف اصلی و اساسی از ایجاد تشکیلات بسیج دفاع از آرمانهای انقلاب و در صورت نیاز دفاع از تمامیت ارضی کشور بود.
اگر حرکتهای ضدانقلابی، اغتشاش، مسائل قومی یا جنگ شهری از سوی دشمن و مخالفان تدارک دیده میشد، بسیج باید بهگونهای سازمان یابد که بتواند امنیت داخلی را حفظ کند و اجازه آشوب و ناامنی ندهد؛ نیرویی مردمی که حافظ امنیت مردم باشد.»
در همان روزها، پیام امام خمینی(ره) از رادیو پخش شد که فرمودند:«مملکت اسلامی باید همهاش نظامی باشد و نظامی داشته باشد.»
امام نیرویی مردمی و شبهنظامی را طراحی کرد تا همواره آماده پاسداری از انقلاب باشد.
البته پیش از آن نیز گروههای مسلح مردمی مانند سازمان مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق فعالیت داشتند؛ اما امام این گروهها را بهدلیل ریشههای فکری و اعتقادیشان غیرقابل اعتماد میدانست.
در نگاه او، «بسیج مردمی» باید نهادی برخاسته از تعالیم اسلام اصیل باشد؛ همان اسلامی که مردم بر پایه آن انقلاب کرده بودند؛ آن هم در شرایطی که کشور درگیر آشوبهای داخلی بود و دشمنان خارجی تهدید میکردند.
* حجتالاسلام محمدعلی رحمانی، نخستین مسئول بسیج
وقتی امام از ارتش ۲۰ میلیونی ایران سخن گفت
حجتالاسلام احمد سالک کاشانی، از مسئولان پیشین بسیج، درباره آغاز فعالیت این نهاد میگوید: «۵ آذر ۵۸ بسیج تشکیل شد.
امام از ارتش ۲۰ میلیونی سخن گفت.
بنیصدر این حرف را مسخره کرد و گفت ارتشهای دنیا دو، سه میلیون نیرو دارند؛ ایران با جمعیت ۳۰–۳۵ میلیون چطور میخواهد ارتش ۲۰ میلیونی داشته باشد؟
اما، امام یک افق عمیق و آیندهای روشن را میدید.»
پس از صدور فرمان امام، مساجد سراسر کشور تبدیل به پایگاههای ثبتنام شدند.
جوانان با شوق فراوان به مساجد و پایگاهها رفتند تا به پیام امام لبیک بگویند و از انقلاب پاسداری کنند.
سالک درباره انتخاب مساجد بهعنوان پایگاههای بسیج میگوید: «کمیته انقلاب اسلامی ۲۳ بهمن به فرمان حضرت امام و با مسئولیت آیتالله مهدوی شکل گرفت.
پایگاه اصلی آنها مساجد بود.
بنابراین وقتی بحث پایگاه بسیج مطرح شد، بهترین مکان همان مساجد بودند؛ طبیعی بود که بسیج هم از مسجد شروع شود.»
* حجتالاسلام احمد سالک کاشانی، مسئول پیشین بسیج
اما چند ماه بعد، تهدیدها رنگ واقعیت گرفت.
۳۱ شهریور ۱۳۵۹، وعده جیمی کارتر تحقق یافت و جنگ تحمیلی آغاز شد.
امام بسیج را برای چنین روزهایی بنا نهاده بود.
بسیاری از شهرهای مرزی سقوط کردند و ارتش صدام تا میانه پاییز نزدیک به نیمی از خوزستان را اشغال کرد.
در این شرایط سخت، مجلس تصمیمی سرنوشتساز گرفت.
بسیج مستقیماً زیر نظر سپاه پاسداران قرار گرفت و فرماندهی آن به احمد سالک کاشانی سپرده شد تا این نهاد نوپا بتواند تمامقد وارد میدان دفاع از کشور شود.
سالک درباره روزهای آغاز کار خود بسیج روایت میکند: «وقتی مسئولیت را پذیرفتیم، رفتیم ببینیم بسیج کجاست.
ساختمانی ۱۱ طبقه در ابتدای خیابان فلسطین، کنار بلوار کشاورز، متعلق به سازمانی از دوران شاه.
وارد شدیم و با کمک چند نفر از بچههای خوب مانند آقای سلیمانی، آقای اخوان و چند نفر دیگر شورای اولیه را تشکیل دادیم و کار را آغاز کردیم.»
وی میافزاید: «مرحله بعد سازماندهی بسیج در سراسر کشور بود.
نیروهای جذبشده را آموزش میدادیم؛ دو پادگان در اختیار داشتیم، یکی از آنها همین پادگان شهید محلاتی که امروز این همه ساختمان دارد، اما آن روز فقط یک فضای خالی بود.
چادر میزدیم و آموزشها را همانجا برگزار میکردیم.
با کمک شهید صیاد شیرازی و دوستانش در تهران، آموزشها را پیش بردیم.»
مراحل اولیه سازماندهی بسیج در تهران
حسین رجبی، از مسئولان اسبق آموزش بسیج، درباره مراحل اولیه سازماندهی این نیرو در تهران میگوید: «آن زمان تهران هشت منطقه سپاه داشت.
سپاه چند واحد اصلی داشت؛ واحد تبلیغات، واحد آموزش، واحد پرسنلی، اطلاعات عملیات و… اما یک واحد جدید هم اضافه کردیم به نام واحد بسیج.
در هر منطقه تهران یک مسئول بسیج منصوب شد و بهتبع آن، کار سازماندهی، آموزش و راهاندازی آموزشهای اولیه بسیج از همین ساختار آغاز شد.»
*حسین رجبی، از مسئولان اسبق آموزش بسیج
عزل بنیصدر؛ نقطه عطف دفاع از ایران
با عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا توسط امام خمینی(ره)، کارشکنیها در جنگ پایان یافت و روند اعزامها شدت گرفت.
اتحاد ارتش و سپاه انسجامی تازه ایجاد کرد و عملیاتها یکی پس از دیگری در مسیر پیروزی قرار گرفتند.
سردار محمدرضا نقدی، رئیس پیشین سازمان بسیج، درباره اثر این تحول میگوید: «بعد از کنار رفتن بنیصدر و تغییر فرماندهی کل قوا، باور به نیروهای بسیج شکل گرفت.
قبل از آن اجازه نمیدادند؛ میگفتند سلاح ندارید، تجربه نظامی ندارید.
اما وقتی به بسیج اعتماد شد و امکانات در اختیارشان گذاشتند و سپاه شروع کرد به سازماندهی رزمی این نیروها، موفقیتها یکی پس از دیگری رقم خورد.
آغاز پیروزیهای بزرگ جبهههای ما با آغاز تجهیز و سازماندهی بسیج همراه بود.
این پیروزیها محصول بهکارگیری بسیج بود.»
*سردار محمدرضا نقدی، رئیس پیشین سازمان بسیج مستضعفین
با آزادسازی سوسنگرد، امام فرمان تازهای صادر کرد: «حصر آبادان باید شکسته شود.» بسیجیان از سراسر کشور راهی جبهههای جنوب شدند تا فرمان امام را اجرا کنند.
حجتالاسلام محمدعلی رحمانی درباره گستره آموزش و آمادگی بسیجیان میگوید:
«بسیج در سراسر کشور ۴۷ پادگان مستقل داشت.
در این پادگانها آموزش رزم انفرادی، آموزشهای یگانی و سازماندهی گروهانها انجام میشد.
در رستههای مختلف آموزش میدادیم؛ از توپخانه گرفته تا آتشبارهای متعدد.
از خمپاره ۶۰، ۸۰ و ۱۲۰ تا انواع ادوات رزمی.
تیربارچی تربیت میکردیم، آرپیجیزن تربیت میکردیم.
جبهههای ما هیچوقت خالی از نیرو نبود.»
حلاوت پیروزی در عملیات ثامنالائمه و پایان محاصره آبادان، موج تازهای از حضور مردم در بسیج ایجاد کرد.
اعزامها چند برابر شد و گردانهای بسیج تنها یک سال بعد، در آذر ۱۳۶۰، به تیپ ارتقا یافتند.
این تیپها در عملیات طریقالقدس دوشادوش ارتش و سپاه، ستون فقرات ماشین جنگی دشمن را در هم شکستند.
سردار نقدی درباره این مرحله از پیشرفت بسیج روایت میکند: «بسیجیها با همان امکانات اندک وارد عملیات شدند.
مثلاً میدیدند یک تانک جلویشان ایستاده؛ شب که تاریک میشد، آرام از پشت نزدیک میشدند و نارنجک میانداختند داخل آن.
این شبیخونها شروع شد.
فردا میدیدند یک نفربر آمده و چند نفر پیاده کرده، سنگری زده اما مستحکم نیست.
شب حمله میکردند.
کمکم دیدند این کار شدنی است.
یک دسته عملیات انجام داد، مهمات و غنائم گرفت و برگشت.
وقتی دیدند میشود، دستهها گستردهتر شد.
بعد عملیات گروهان تشکیل شد.
یک رشد طبیعی اتفاق افتاد… و این مسیر در نهایت به آزادی دشت آزادگان و پیروزیهای بزرگ انجامید.»
*حضور نیروهای بسیجی در عملیات طریقالقدس
پیروزی در دشت آزادگان، رزمندگان اسلام را مصممتر کرد تا باقی اراضی اشغالی را نیز آزاد کنند؛ از جمله دشتهای شمالی خوزستان.
هزاران بسیجی، آزادی خوزستان را به نشستن بر سر سفره هفتسین ترجیح دادند.
نوروز ۱۳۶۱، در عملیات فتحالمبین، هزاران بعثی به هلاکت رسیدند و صدها کیلومتر مربع از خاک ایران آزاد شد.
سید امیر نانگیر، فرمانده اسبق پایگاه مالک اشتر بسیج، درباره نقش بسیج در این پیروزیها میگوید: «سپاه محمد، سپاه حضرت مهدی… همه اینها از صفر تا صدش بسیج بود.
در صحنههای جنگ، همین بچههایی که در میدانهای مین قدم گذاشتند، در عکسهای معروف عملیات رمضان میبینیم که اکثریت آنها بسیجیاند.
در خطوط مقدم، در ساختار لشکرها، حتی مسئول پشتیبانی و پرسنلی، مسئولان گردانها… همه بسیجی بودند.
اینکه بگوییم سپاه بهتنهایی توانست این مأموریتها را انجام دهد، درست نیست؛ اگر بسیج نبود، این اتفاق نمیافتاد.»
*سید امیر نانگیر، فرمانده اسبق پایگاه بسیج مالک اشتر
سعید صفری، از مسئولان پیشین آموزش نظامی بسیج، با اشاره به سختیهای عملیاتها، بهویژه در عملیات خیبر، میگوید: «آتش دشمن در شب عملیات خیبر بهحدی بود که یکی از شهدا، شهید انصاریپور اگر اشتباه نکنم، میگفت: «هر کس اون شب اونجا بود، عاشورای امام حسین(ع) رو یاری میکرد.
عراقیها میگفتند ما در یک محدوده دو کیلومتر در دو کیلومتر، ۸۰۰ هزار گلوله ریختیم.
اگر تقسیم کنید، ببینید به هر مترمربع چند گلوله میرسد!
اینها با قواعد کلاسیک جنگ جور درنمیآید.
اگر ما موفقیتی داشتیم، بیشترش محصول توکل و توسل بود، نه تجهیزات.»
*سعید صفری، از مسئولان پیشین آموزش نظامی بسیج
سردار محمدرضا نقدی نیز از سختترین صحنهها یاد میکند: «در عملیات بدر، روی یک جادهی ۶ تا ۸ متری، ۲ هزار دهانه آتش، خمپاره و توپ، میریخت.
میگفتند هر چیزی آنجا باشد باید پودر شود.
اما بچهها همانجا ایستادند و خط را نگه داشتند.»
اما آرزوی بزرگ مردم ایران هنوز محقق نشده بود: آزادی خرمشهر.
دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ عملیات بیتالمقدس آغاز شد.
بسیجیان نوجوان و جوان امام، صدام را در نقطهای غافلگیر کردند که هرگز تصورش را نمیکرد: عبور از کارون خروشان.
ساعت ۱۱ صبح سوم خرداد ۱۳۶۱، فریاد پیروزی ملت ایران سراسر جهان را فراگرفت.
آزادی خرمشهر به تیتر اول رسانههای بینالمللی تبدیل شد.
اما آنچه حتی بیش از خبر پیروزی جلب توجه میکرد، پدیدهای نوظهور بود: بسیج مردمی؛ ثمره انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) که بر ایمان، ایثار و شهادت استوار بود.
بسیجیان، قواعد جنگ کلاسیک را به چالش کشیدند و در نبردی نابرابر، خوزستان را آزاد کردند.
محمد حیدری، از مسئولان اسبق بسیج، میگوید: «یکی از ویژگیهای بسیج این بود که به قول مهندسها الگوریتمی نبود؛ یعنی حرکتش قابل پیشبینی نبود.
ارتشهای دنیا ساختار کلاسیک دارند؛ اما اگر بخواهید یک ساختار چریکی را در مقیاس بزرگ طراحی کنید، آن ویژگیهای بسیج است.
در همه عملیاتهای کلاسیک دنیا روز روشن حمله میکنند، با چینش مشخص… اما بسیجیها با کتانی، با حداقل تجهیزات، شبانه نفوذ میکردند؛ ۵۰ یا ۷۰ کیلومتر در عمق دشمن میرفتند، خطوط را دور میزدند.
خطشکنی فقط خط نظامی نبود؛ تفکر دشمن را هم بههم ریخت.
نشان دادند که میشود؛ میتوانیم؛ و شد.»
*محمد حیدری، از مسئولان اسبق بسیج
سعید صفری نیز نمونهای از انعطافپذیری بسیج را چنین توصیف میکند:«گاهی بعضی تجهیزات، استاندارد مشخصی داشت؛ مثلاً یک قبضه خمپاره باید پنج نفر نیرو میداشت.
اما این پنج نفر میشدند سه نفر، میشدند دو نفر.
در عملیات والفجر ۴ سال ۶۵، ما دو قبضه خمپاره داشتیم و سه نفر بودیم!
بسیج تمام آن استانداردهای سازمانی را بر اساس نیاز تغییر میداد.
بااینحال، هرچه جلوتر میرفتیم، آموزشها هم دقیقتر و پیچیدهتر میشد.»
کمک همهجانبه قدرتهای جهانی به ارتش بعث، ادامه عملیاتهای زمینی را دشوار و گاه ناممکن کرد.
همین فشارها موجب شد فرماندهان ایرانی بهسوی عملیاتهای آبیـخاکی روی آورند.
بسیجیان امام در کنار سپاه و ارتش، طی سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۴ جزایر مجنون و شبهجزیره فاو را آزاد کردند.
آنها در زمستان ۱۳۶۵، در عملیات کربلای ۵ تا نزدیکی دروازههای بصره پیش رفتند؛ عملیاتی که در ۲۷ دی ۱۳۶۵ چنان ضربهای به صدام وارد کرد که وی برای چند روز عراق را ترک و به فاس مراکش سفر کرد.
مرحوم سردار علیرضا افشار، رئیس پیشین سازمان بسیج، درباره اهمیت کربلای ۵ میگوید: «کربلای ۵ یکی از نقطههای عطف جنگ است؛ مثل آغاز جنگ یا فتح خرمشهر.
در این عملیات، حدود ۷۰ درصد ارتش عراق منهدم شد.
استحکامات عظیم عراق فرو ریخت و بصره در آستانه سقوط قرار گرفت.
بعد از این بود که کسینجر گفت: "دیگر نمیتوان صدام را حفظ کرد." همان زمان جلسات متعددی برای نجات صدام برگزار شد و حتی قطعنامه ۵۹۸ پس از این عملیات صادر شد تا با دادن امتیازاتی به ایران، آن را از ادامه جنگ منصرف کنند.»
*سردار علیرضا افشار، رئیس پیشین سازمان بسیج
در پی این شکستها، صدام در فاس مراکش درخواست جلسه اضطراری اتحادیه عرب را مطرح کرد.
ملک حسین و حسنی مبارک به او قول کمک دادند و هزاران نیروی چندملیتی طی یک شب به عراق اعزام شدند.
این نیروها بین رزمندگان ایرانی و بصره مستقر شدند تا مانع سقوط این شهر شوند.
اما آنچه بیش از همه روند پیشروی ایران را کند کرد، حضور نیروهای خارجی نبود؛ کارشکنیهای داخلی بود.
امکانات کشور، به دلیل سیاستهای دولت میرحسین موسوی، بهطور کامل در خدمت جنگ قرار نمیگرفت.
سعید صفری، از مسئولان پیشین آموزش بسیج، در این باره میگوید: «شاید این حرفها هیچوقت گفته نشده.
همان زمان افرادی در دولت و بدنه مدیریتی بودند؛ همانهایی که نمونهشان امروز هم هست، اما جرئت ابراز نظر نداشتند، چون میدانستند جو انقلابی نمیپذیرد.
اینها بودند، امروز هم هستند.»
با ماندن بصره در دست بعثیها، صدام غرق در غرور شد؛ اما جهان نیک میدانست که بسیجیان امام را باید جدیتر گرفت.
امام در پیام خود، بسیج را «شجره طیبه» خواند؛ نهالی کوچک در سال ۱۳۵۸ که تا سال هفتم جنگ به درختی تناور تبدیل شده بود.
امام به پشتوانه این نیروی مردمی بود که شعار «جنگ جنگ تا پیروزی» را سر میداد.
صفری درباره کمبود شدید امکانات میگوید: «امکانات نداشتیم.
ماسکی که استفاده میکردیم فقط مناسب دو نوع عامل شیمیایی بود.
صدام از بمبهایی استفاده میکرد که کشفشان برای ما سخت بود.»
*صدام حسین (سمت راست) رئیسجمهور بعثی عراق و ملک حسین (سمت چپ) پادشاه وقت اردن
حجتالاسلام احمد سالک نیز از شرایط سخت میگوید: «در داروین، زیر رگبار توپخانه دشمن بودیم.
گلوله خمپاره ۶۰ نداشتیم؛ جیره ما روزی شش گلوله بود.»
در این شرایط دشوار، شورای امنیت قطعنامه ۵۹۸ را صادر کرد؛ در حالی که هنوز ۲۴۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران در اشغال صدام بود.
امام چنین پایانی برای جنگ نمیپسندید؛ نه اراضی آزاد شده بود، نه غرامتی پرداخت میشد.
اما فشارهای اقتصادی و نظامی که از سوی هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی گزارش میشد، امام را در تنگنا قرار داد.
سید محمد خاتمی، رئیس ستاد تبلیغات جنگ، نیز گزارشی درباره «بیانگیزگی جوانان» به امام داد؛ گزارشی که با واقعیت فاصله داشت.
تنها چند روز پیش از این گزارش، در عملیات بیتالمقدس ۶، هزاران بسیجی ارتش بعث را کیلومترها عقب رانده بودند.
امام اما وقتی سستی مسئولان را دید، قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفت و خود آن را به «نوشیدن جام زهر» تعبیر کرد.
*سید محمد خاتمی وزیر ارشاد دولت موسوی(سمت راست) و میرحسین موسوی ـ نخستوزیر دفاع مقدس (سمت چپ)
صفری آن روز را چنین روایت میکند: «حرف تکراری است، ولی حسش واقعی بود.
بچهها گریه میکردند، چون حس میکردند اتفاق بدی افتاده.
نمیدانستیم چه شده؛ اولین چیزی که به ذهنمان رسید این بود: شاید ما خوب عمل نکردیم و امام مجبور شد بپذیرد.
سختترین روز جنگ همان روز بود.
حتی روزهایی که از عملیات برمیگشتیم و دوستانمان شهید شده بودند، مثل آن روز نبود.
همه ساکت بودند، کسی حرف نمیزد؛ روز بسیار تلخی بود.»
یک روز پس از پذیرش قطعنامه، ۲۷ تیر ۱۳۶۷، تلآویو میزبان جلسهای ویژه شد.
نتیجه جلسه: چراغ سبز برای حمله دوباره صدام به ایران.
روز ۳۱ تیر، در حالی که بسیاری از بسیجیان به مرخصی و شهرهایشان رفته بودند، ارتش بعث تهاجم گستردهای را آغاز کرد و بخشهایی از خوزستان، ایلام و کرمانشاه را دوباره تصرف کرد.
امام خمینی(ره) فوری اعلام کرد: «اینجا نقطه حیاتی تقابل اسلام و کفر است؛ باید متر به متر جنگید.»
پیام هنوز از رادیو تمام نشده بود که مانند روزهای آغاز جنگ، صدها هزار نیروی بسیجی بهسوی جبههها هجوم بردند.
همزمان خبر رسید که نیروهای سازمان منافقین وارد ایران شده و به کشتار مردم پرداختهاند.
هجوم بسیجیان چنان گسترده بود که تجهیزات ترابری کشور توان انتقال آنها را نداشت.
همان بسیجیانی که خاتمی «بیانگیزه» خوانده بود.
سید امیر نانگیر، فرمانده اسبق پایگاه مالک اشتر بسیج، میگوید: اگر انگیزهشان از دست رفته بود، پس عملیات مرصاد را چه کسی انجام داد؟
در پایگاه مالک اشتر، بزرگترین اعزام ما، دو هزار نفر در یک روز، آن هم پس از پذیرش قطعنامه بود.
آنقدر مردم هجوم آورده بودند که شیشههای پایگاه را میشکستند چون ظرفیت پذیرش نداشتیم.
ما مجموعهای داشتیم متعلق به بهزیستی، خوابگاه بچههای یتیم در خیابان انقلاب؛ همانجا حدود ۲۰ شهید داریم.
نوجوانانی که نه پدر داشتند نه مادر.
در منطقه ۱۴ یا ۱۲ و ۱۵، در هر مدرسه ۳۰ تا ۴۰ شهید داشتیم.»
رزمندگان اسلام در نبردی طاقتفرسا، ارتش صدام را تا مرزهای بینالمللی عقب راندند.
بسیجیان، در کنار ارتش و سپاه، در برابر توطئه مشترک همه قدرتهای استکباری ایستادند.
حماسهای که رقم زدند، برگ ماندگاری در تاریخ مبارزات این ملت شد و جنگ ایران و حزب بعث سرانجام به پایان رسید؛ اما پایان جنگ، آغاز مرحلهای تازه بود.
مرحوم سردار علیرضا افشار درباره روزهای پس از آتشبس میگوید: «بعد از آتشبس، یک جریان به دنبال ادغام سپاه و ارتش بود.
طرحی داشتند که نیروهای سهگانه سپاه در نیروهای سهگانه ارتش ادغام بشود.
حتی با من هم جلسه گذاشتند؛ آن زمان مسئول بسیج بودم و حوزه سپاه کشوری و بسیج زیر نظر من اداره میشد.
در جلسه به آنها گفتم: حداقل بسیج را استثنا کنید.
ما که با اصل ادغام مخالف بودیم، اما میگفتیم بسیج باید بهعنوان نیروی مردمی باقی بماند؛ برای کمک به نیروی انتظامی، نیروهای مسلح و هرجا که لازم باشد.»
او ادامه میدهد: «طرح را خدمت امام بردند.
امام فرمودند بروید پیش آقای خامنهای؛ هرچه ایشان گفتند همان اجرا شود.
مقام معظم رهبری با اصل این ادغام مخالف بودند.
واقعیت این است که بقای امروز سپاه و بسیج، نتیجه حمایت ایشان در همان مقطع است.
اگر آن تصمیم اتخاذ نمیشد، سپاه و بسیج امروز شکل و جایگاه کنونی خود را نداشتند.»
کاخ سفید، که پس از فروپاشی شوروی تنها انقلاب اسلامی را سدّ پیش روی خود میدید، کمر به نابودی آن بست.
آمریکا تلاش کرد با ایجاد درگیریهای نظامی در پیرامون ایران، جنگی نیابتی را آغاز کند؛ غافل از اینکه در شمال و جنوب متحدش، اسرائیل، نیروهای مردمیای با الگوگیری از بسیج ایران در حال شکلگیری بودند.
حزبالله لبنان و گروههای مقاومت فلسطین، کیلومترها دورتر از مرزهای ایران، اینبار متحد اصلی آمریکا یعنی اسرائیل را تهدید میکردند.
جمهوری اسلامی اکنون با تفکر بسیجی، واشنگتن را وارد میدان تقابل جدیدی کرده بود.
* صدام حسین رئیس حزب بعث عراق و دونالد رامسفلد وزیر سابق دفاع آمریکا
سردار محمدحسین سپهر، جانشین پیشین سازمان بسیج، میگوید: «بسیج دو اصل دارد؛ تشکل و تفکر.
ما هر دوی این مولفهها یعنی تشکیلات و تفکر بسیج را به کشورهای اسلامی درگیر مبارزه با دشمن استکباری منتقل کردیم.
بسیج رفت و تفکر، تجربه و فرهنگ را برد و نگاه حاکمان آن کشورها را متوجه نقش مردم کرد.
آنها باور کردند که با تکیه بر مردم، میتوانند مقابل دشمنانشان بایستند.»
*سردار محمدحسین سپهر، جانشین پیشین سازمان بسیج
در خرداد ۱۳۷۹ حزبالله لبنان نخستین پیروزی بزرگ خود را رقم زد و جنوب لبنان را از اشغال صهیونیستها آزاد کرد.
آمریکا ناگهان خود را در میانه یک جنگ نیابتی دید.
تیرماه ۱۳۸۵، زمانی که توجه جهان به جام جهانی فوتبال بود، اسرائیل به لبنان حمله کرد.
روش جنگی اسرائیل کلاسیک بود؛ شبیه ارتش بعث.
اما نیروهای مردمی حزبالله با تاکتیکهای بسیجی، عملیاتهای غافلگیرکننده و جنگ نامتقارن، ارتش مجهز اسرائیل را زمینگیر کردند.
شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه، در واقع شکست آمریکا از تفکر بسیجی در یک جنگ نیابتی بود؛ شکستی که دو سال بعد در جنگ ۲۲ روزه غزه تکرار شد.
سردار سپهر در بخش دیگری از سخنان خود ادامه میدهد: «برای صدور این تفکر و تشکل، مستشاران مردمی بسیجی را اعزام کردیم.
این مستشاران در عمل، نه فقط در کلاس، آموزش میدادند؛ در میدان مبارزه نشان میدادند چگونه باید جنگید، مقاومت کرد، سازماندهی کرد.
بسیج در آن کشورها شکل گرفت و ثمر داد؛ ما هم شهدای عزیز بسیاری را در این مسیر تقدیم کردیم.»
سردار محمدرضا نقدی نیز میگوید: «کشورها یکی پس از دیگری برای رهایی از استکبار، دارند بسیج تشکیل میدهند تا خودشان را بیمه کنند.»
حسین قدیانی، مسئول اسبق بسیج دانشجویی، میگوید: «اگر حشدالشعبی نبود، داعش به این سادگی در عراق جمع نمیشد.
همین تفکر بسیجی است که از پاکستان، افغانستان و ایران تا یمن، هستههای مقاومت را شکل داده.
نتیجهاش را امروز در یمن میبینید؛ جایی که مردم با دست خالی، ولی با تفکر مقاومتی، عربستانِ مجهز و مورد حمایت آمریکا و اروپا را زمینگیر کردند.»
نتیجه سه سال جنگ نیابتی آمریکا در عراق و سوریه، پیدایش داعش بود؛ نتیجهای که در نهایت به شکست آمریکا و شکلگیری جلوهای تازه از بسیج امام خمینی انجامید.
امروز، در سرزمین اویس قرنی، انصارالله یمن با اتکا به همان تفکر بسیجی خواب را از چشمان دشمنان ربوده است.
*حشدالشعبی نمونه موفق بسیج در عراق
سردار نقدی میگوید: «آینده بسیج از بسیج ۲۰ میلیونی ملت ایران میرسد به بسیج ۱۰۰ میلیونی جهان اسلام.
این همان چیزی است که امام فرمودند؛ و امروز داریم میبینیم: در عراق حشدالشعبی، در سوریه ارتش مردمی، در لبنان حزبالله، در غزه یک بسیج بزرگ مردمی.»
سردار سپهر نیز گفت: « در ونزوئلا برای مقابله با تهدیدات آمریکا از ما میپرسند راهحل چیست؟
و ما میگوییم تشکیل بسیج.
آنها میفهمند که این تفکر و این تشکل میتواند آنها را در برابر بزرگترین دشمنشان حفظ کند.»
محمد حیدری، از مسئولان اسبق بسیج، در پایان خاطرنشان کرد: «برای همین بود که امام، یکدو سال بعد از تشکیل بسیج، جمله مهمی گفتند: تا وقتی تفکر بسیجی بر مسئولان ما حاکم باشد، ما ترسی از شکست نداریم.»