گاف بزرگ علیزاده طباطبایی درباره مسئولیت قالیباف در ماجرای کوی دانشگاه
بخشی از جریان اصلاحطلب برای تخریب قالیباف از هر ابزار روایی، حتی خلاف واقع، استفاده میکند.تخریبی که نه بر نقد دقیق عملکرد، بلکه بر شائبهسازی،دوگانهسازی کاذب و روایتپردازیهای بیپایه بنا شده است.
به گزارش مشرق به نقل از صبح نو، محمود علیزاده طباطبایی، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران، اخیرا در اظهاراتی مدعی شده که محمدباقر قالیباف دستور حمله به کوی دانشگاه را صادر کرده است؛ ادعایی که نهتنها با هیچ سند تاریخی سازگار نیست، بلکه حتی با ابتداییترین خط زمانی وقایع تیر ۷۸ نیز تعارض دارد.
این سخن، نمونه تازهای از رفتار یک جریان دیرپا در سیاست ایران است: پروژهای که سالهاست بر پایه برچسبزنی، روایتسازی و تحریف واقعیت، قالیباف را هدف گرفته و هر بار در نقطهای جدید بازتولید میشود.
در جریان حوادث کوی دانشگاه در تیرماه ۱۳۷۸، قالیباف اساسا مسئولیتی در نیروی انتظامی نداشت.
او در سال ۱۳۷۹ به فرماندهی ناجا منصوب شد و یک سال بعد از وقایع کوی، سکان این نیرو را به دست گرفت.
مرتضی طلایی، فرمانده اسبق انتظامی تهران بزرگ، در توضیح این موضوع یادآوری کرده است که بحران نخست کوی دانشگاه، یک سال پیش از مسئولیت قالیباف رخ داد.
حتی در بحران دوم کوی در سال ۱۳۸۲، که قالیباف فرمانده ناجا بود، نیروی انتظامی نهتنها وارد کوی نشد، بلکه مانع ورود نیروهای غیررسمی و لباسشخصیها به محیط دانشگاه شد و تلاش کرد بحران را با کمترین تنش ممکن مدیریت کند.
با وجود این حقایق روشن، علیزاده طباطبایی روایت دیگری را به افکار عمومی عرضه کرده است؛ روایتی بیپایه که نشان میدهد چگونه رقابت سیاسی در برخی جریانها، بر مدار تحریف میچرخد.
این اظهارات تنها یک لغزش فردی نیست؛ بلکه نشانه استمرار یک رویکرد استراتژیک در بخشی از جریانی که سالهاست برای تخریب قالیباف از هر ابزار روایی، حتی خلاف واقع، استفاده میکند.
ریشههای یک پروژه سیاسی
حملات جریان اصلاحطلب به قالیباف، ریشه در رخدادهای مقطعی ندارد.
این پروژه از حدود دو دهه پیش آغاز شد؛ زمانی که قالیباف با سابقهای نظامی - اجرایی و رویکردی عملگرا وارد عرصه مدیریت شهری و سپس سیاست ملی شد.
قرار گرفتن او در موقعیتهایی کلیدی از فرماندهی ناجا تا شهرداری تهران و بعد ریاست مجلس، جایگاهی ایجاد کرد که بخشی از جریان اصلاحطلب آن را تهدیدی برای قدرت احتمالی خود تلقی کرد.
ازاینرو، قالیباف به هدف ثابت تخریب تبدیل شد؛ تخریبی که نه بر نقد دقیق عملکرد، بلکه بر شائبهسازی، دوگانهسازی کاذب و روایتپردازیهای بیپایه بنا شده است.
شهرداری تهران؛ نقطه آغاز حملات سازمانیافته
دوران شهرداری تهران یکی از مقاطع مهمی بود که تخریب قالیباف با شدت بیشتری دنبال شد.
در آن سالها، اصلاحطلبان که شهرداری را پایگاه سنتی خود میدانستند، از انتقال مدیریت شهر به قالیباف ناخشنود بودند.
هر اقدام عمرانی، هر طرح توسعه و هر پروژه بزرگ شهری، از سوی برخی رسانهها و چهرههای اصلاحطلب در قالبی مشوش و منفی بازتاب داده میشد.
از مترو گرفته تا توسعه بزرگراهها، از پروژههای محلهمحور تا ساماندهی پایانهها، همه و همه زیر تیترهایی قرار میگرفت که هدف آن، تضعیف کارنامه مدیریتی قالیباف بود.
اما نقطه اوج تخریب در این دوره، تلاش برای متهمسازی شهرداری در پروندههایی بود که بعدها مشخص شد یا جعل رسانهای بودهاند یا با اطلاعات ناقص و تحریفشده منتشر شدهاند.
نمونه بارز آن، استفاده از اظهارات مصطفی میرسلیم درباره رشوه در شهرداری تهران بود؛ ادعایی که بعدها، با درخواست ارائه اسناد از سوی نمایندگان مجلس و حتی برخی چهرههای اصلاحطلب، بیپایه بودنش آشکار شد.
آغاز مجلس یازدهم؛ شکلگیری یک خط حمله جدید
با آغاز مجلس یازدهم و انتخاب قالیباف به ریاست، شیوه حملات اصلاحطلبان وارد مرحله تازهای شد، مرحله «سیاسیسازی کامل عملکرد مجلس» در این دوره، هر اقدام مجلس از اصلاح ساختار بودجه تا نظارت بر دولت، با این روایت همراه شد که قالیباف در حال زمینهچینی برای کاندیداتوری ریاستجمهوری ۱۴۰۰ است.
اصلاح قانون انتخابات بهعنوان اقدامی برای شفافیت بیشتر، به «دوختن لباس ریاستجمهوری» برای قالیباف تعبیر شد.
پیگیری مشکلات معیشتی مردم، به «شوآف انتخاباتی» تقلیل یافت.
حتی سفرهای میدانی قالیباف برای نظارت بر وضعیت معیشت مناطق محروم، در رسانههای اصلاحطلب نقد شد.
اتهامی که بیشتر از تحلیل سیاسی، نشاندهنده دستپاچگی رسانهای بود.
سفر قالیباف به خوزستان در سال ۹۹ و استقبال مردم از او، این جریان را به واکنشهای تندتر واداشت.
برخی رسانهها تلاش کردند از این استقبال چهرهای ساختگی بسازند یا آن را «نمایشی» بخوانند؛ بیآنکه توجهی به واقعیت میدانی و نیاز جدی استانهای محروم به حضور مسئولان سطح بالا داشته باشند.
نقطهای که ماهیت تقابل را آشکار کرد
مواجهه جریان اصلاحطلب با طرحهای معیشتی مجلس یازدهم، یکی از آشکارترین نقاط اختلاف و تخریب است.
طرح تأمین کالاهای اساسی که کمک مستقیم به ۶۰ میلیون نفر از اقشار آسیبپذیر بود، به جای آنکه حمایت شود، از سوی برخی محافل اصلاحطلب مورد حمله قرار گرفت.
آنها با کمک برخی اعضای دولت وقت، طرح را «اعانهمحور» و «مغایر عزت ملی» معرفی کردند؛ گویی حمایت از اقشار کمدرآمد در شرایط تورمی، خلاف کرامت اجتماعی است.
درواقع، مخالفت سیاسی با قالیباف چنان بر این جریان سایه انداخته بود که حتی طرحهایی با اثر مثبت فوری بر زندگی مردم نیز از تیغ تخریب در امان نمیماند.
روایتسازی درباره فضای مجازی؛ از جعل خبر تا عملیات روانی
سقوط اخلاقی در رقابت سیاسی
در اوج همهگیری کرونا، زمانی که خبر ابتلای قالیباف منتشر شد، برخی فعالان رسانهای اصلاحطلب با لحنی طعنهآلود و گاه شادمانه واکنش نشان دادند.
این برخوردها نه نقد سیاسی، بلکه نشانهای از افراطگری رسانهای بود که حتی بیماری یک مقام رسمی را فرصتی برای تسویهحساب میدید.
مشخص شد که در این پروژه تخریب، مرز اخلاق و انصاف مدتهاست کنار گذاشته شده است.
یکی از شگردهای معمول جریان اصلاحطلب، انتشار اخبار جعلی درباره اختلافات درونی مجلس یا نارضایتی نمایندگان از ریاست قالیباف بود.
نمونه مشهور آن، خبر دروغین «جمعآوری صد امضا برای استیضاح هیأترئیسه مجلس» بود که در تیرماه ۹۹ در برخی رسانهها منتشر شد؛ خبری که بلافاصله تکذیب شد، اما هدف آن - یعنی ایجاد شبهه در انسجام داخلی مجلس - محقق نشده باقی نماند.
یک پروژه ادامهدار با هدفی واحد
مرور همه این موارد نشان میدهد که تخریب قالیباف یک واکنش مقطعی یا احساسی نیست؛ بلکه یک پروژه سازمانیافته است که از دوره شهرداری تهران آغاز شده، در انتخاباتها و مقاطع حساس تقویت شده و اکنون نیز با روایتهای جدید - مانند ادعای بیپایه علیزاده طباطبایی - ادامه مییابد.
هدف اصلی این پروژه، جلوگیری از تثبیت چهرهای عملگرا، میدانی و ساختارمند در مدیریت کشور است.
قالیباف به دلیل حضور گسترده در صحنه اجرا و نمایش عملیاتی از کارآمدی، برای جریانهایی که بیشتر بر گفتار تکیه دارند تا عمل، یک چالش جدی محسوب میشود.
ازاینرو است که پروندههای بسته شده دوباره باز میشوند، روایتهای نادرست بازسازی میشوند و حتی خط زمانی تاریخ نیز به دلخواه تغییر میکند.
اما آنچه در نهایت باقی میماند، عملکرد است نه روایتسازی.
کارنامه قالیباف در ناجا، شهرداری تهران و مجلس شورای اسلامی مجموعهای از اقدامات اجرایی و میدانی است که برخلاف بسیاری از ادعاهای رسانهای، قابل مشاهده، ارزیابی و سنجش است.
همین واقعیت است که تلاش برخی جریانها را برای تحریف مداوم تاریخ و حملات سیستماتیک توضیح میدهد.
بخش مهمی از آینده سیاسی ایران، در فهم تفاوت میان «نقد» و «تخریب» رقم میخورد.
تخریب قالیباف اگرچه ممکن است بهطور مقطعی دستاورد رسانهای برای برخی جریانها داشته باشد، اما در بلندمدت، بیش از همه نشاندهنده بحران گفتمانی همان جریانی است که به جای رقابت سالم، به روایتسازی و تحریف اتکا کرده است.