خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 04 آذر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

سرگپذشت دختری که خانواده‌اش نمی‌گذراند ازدواج کند

اعتماد | همه | سه شنبه، 04 آذر 1404 - 09:06
دختری 31 ساله که خانواده‌اش با ازدواج او مخالف هستند داستان زندگی‌اش را بازگو کرد.
پدرم،خانواده،عمه،ازدواج،هايم،خواستگاري،مادرم،كلانتري،مشهد،زن ...

کد خبر: 748966 | ۱۴۰۴/۰۹/۰۴ ۰۸:۵۹:۵۵
در خانواده ای به دنیا آمدم که از نظر موقعیت اجتماعی و اقتصادی در سطح پایین جامعه قرار داریم.
پدرم کارگری ساده است اما متاسفانه اخلاق بسیار تندی دارد و با بدبینی خاصی به اتفاقات و حواشی زندگی ما می نگرد.
در عین حال همه امور زندگی خانواده ما تحت تاثیر و گفتار مادربزرگ و عمه هایم قرارگرفته است؛ به گونه ای که حتی ازدواج من هم به ماجرای ازدواج عمه هایم گره خورده و ....
به گزارش روزنامه خراسان، دختر ۳۱ساله با بیان این که فرزند ارشد خانواده است، در ادامه سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گلشهر مشهد گفت: تندخویی های پدرم پایانی ندارد و او به خاطر عمه ها و مادربزرگم، بارها مادرم را کتک زده است؛ به همین دلیل من و خواهرانم نیز احساس خوبی به خانواده پدرم نداریم.
اگرچه اکنون در منزل ارثیه ای دوطبقه پدربزرگم زندگی می کنیم که عمه ها و مادربزرگم در طبقه پایین آن سکونت دارند ولی آن صمیمیت و عاطفه خانوادگی در بین ما وجود ندارد.خلاصه من در این شرایط رشد کردم و بعد از پایان تحصیلاتم در یکی از مهدهای کودک مشهد مشغول کار شدم.
حالا بخشی از مخارج خانواده ام را تامین می کردم و همه درآمدم را به پدرم می دادم تا مادرم را بیشتر از این اذیت نکند؛ چراکه پدرم مادرم را سرزنش می کند که اگر پسری به دنیا آورده بودی، در این دوران پیری عصای دستمان بود!
ولی مشکلات حاد من و پدرم از آن جا شروع شد که او همه خواستگاران مرا به این بهانه رد می کرد که هنوز عمه هایم ازدواج نکرده اند!
هربار که جوانی از من خواستگاری می کرد، با مخالفت و دخالت مادربزرگ و عمه هایم روبه رو می شد و آن ها پدرم را متقاعد می کردند که با ازدواج من موافقت نکند!
او نیز مدعی بود تا وقتی عمه هایم ازدواج نکرده اند، من نباید حرفی از خواستگاری و ازدواج بزنم!
و این گونه به همه خواستگارانم پاسخ منفی می داد تا این که مدتی قبل مادر یکی از فرزندان مهدکودک مرا برای برادر شوهرش خواستگاری کرد.
من هم چندبار بدون اطلاع خانواده ام با «احمد» گفت وگو کردم .
اوجوانی تحصیل کرده و با وقار است که خانواده خوبی دارد و به تازگی خانه ای در حاشیه شهر خریده است.
نمی گویم او هیچ عیب و نقصی ندارد و پسری کامل است اما من او را با همین شرایط دوست دارم و عاشق شده ام؛ اما باز هم پدرم او و خانواده اش را هنگام خواستگاری با بی احترامی از خانه بیرون کرد ....
حالا چاره ای نداشتم جز آن که به مرکز مشاوره کلانتری بیایم ای کاش ...
با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم عربخانی(رئیس کلانتری گلشهر مشهد) بررسی های مشاوره ای با دعوت از پدر این دختر ۳۱ساله در دایره مددکاری اجتماعی آغاز شد.
براساس ماجراهای واقعی در زیر پوست شهر