خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 04 آذر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

زندگی‌نامه‌نویسی در ایران، یکی از دشوارترین کارهای پژوهشی است

مهر | فرهنگی و هنری | سه شنبه، 04 آذر 1404 - 07:41
یک نویسنده گفت: زندگی‌نامه‌نویسی با محافظه‌کاری که ما ایرانی‌ها داریم در رابطه با اینکه هر چیزی را بروز ندهیم، به کسی چیزی برنخورد؛ قابل مقایسه با خاطره‌نویسی در غرب نیست.
حائري،روايت،زندگي،مجلس،كتابخانه،منابع،مثلاً،ايران،دوستان،پژوه ...

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: سیاوش شوهانی متولد ۱۳۶۴ است و دانش‌آموخته تاریخ از دانشگاه شهید بهشتی تهران، و دکترای همین رشته از پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی را دارد.
او که سابقه کار بر اسناد کتابخانه مجلس شورای اسلامی را در کارنامه خود دارد کتاب عبدالحسین حائری را در مجموعه شخصیت‌های مانا تدوین کرده است.
همچنین مقالاتی از او درباره تاریخ‌نگاری معاصر ایران در مجلات پژوهشی منتشر شده است.
به مناسبت کتاب عبدالحسین حائری با او به گفتگو نشستیم:
شخصیت عبدالحسین حائری را خودتان انتخاب کردید یا دوستان سفارش داده بودند؟
ابتدا انتخاب من نبود.
پایان‌نامه ارشد من در رابطه با تاریخ‌نگاری فریدون آدمیت بود و در تمام این ده، پانزده سال اخیر هم در رابطه با تاریخ‌نگاری کار کرده بودم و مقالاتی درباره ژانرهای تاریخ‌نگاری معاصر و مورخان برجسته آن همچون عبدالحسین زرین‌کوب، باستانی پاریزی و دیگران نوشته بودم.
همزمان با رساله دکتری درباره تاریخ‌نگاری آکادمیک در ایران بود که یکی از دوستان، مجموعه شخصیت‌های مانا را برای نوشتن یکی از مورخان معرفی کرد.
پیشنهاد خود من کسانی بود که درباره آن‌ها مطالعه و پژوهش داشتم مثل زرین‌کوب، آدمیت و یا کسانی در رابطه با رساله‌ام مثل عباس اقبال یا حسن پیرنیا و نظایر آن‌ها؛ اما دوستان در سوره مهر این پیشنهادها را به دلایل خود نپذیرفتند.
از آنجا که سابقه دو سال کار در کتابخانه مجلس را در رزومه‌ام دیده بودند و عبدالحسین حائری نیز در فهرست‌شان بود نوشتن زندگی و کارنامه ایشان را پیشنهاد دادند.
زمانی که در سال‌های ۸۷ تا ۸۹ کتابخانه مجلس کار می‌کردم، استاد حائری را چندین بار در یکی دو همایش و جلسه دیده بودم و شخصیت و جایگاهشان در نسخه‌پژوهی در ایران برای نسل ما الگو بود و از این رو من هم از پیشنهاد نوشتن درباره استاد حائری استقبال کردم.
ولی خب پیشنهاد اول من نبود که بگویم من از قبل درگیر زندگی و کار ایشان بودم یا قبلش زمینه‌ای داشتم.
وقتی حوزه هنری به من ایشان را پیشنهاد داد، من درباره‌شان مقداری خواندم چون همان زمان هم چند مجموعه و یادنامه درباره او منتشر شده بود و بعد پذیرفتم و کار را شروع کردم.
ولی اینکه بگویم انتخاب خودم بود، نه، حقیقتش ابتدا انتخاب خودم نبود.
پس از این جهت که اهمیت و جایگاه ایشان را می‌شناختید، زمینه لازم را داشتید.
بله.
اهمیتشان را آن زمان کاملاً واقف بودم.
حتی برادر عبدالحسین حائری، عبدالهادی را به واسطه کارم بیشتر می‌شناختم چرا که عبدالهادی از چهره‌های برجسته تاریخ‌نگاری معاصر در ایران بودند که متاسفانه خیلی زود در سال ۱۳۷۲ فوت کردند.
و اگر مثلاً عبدالهادی حائری پیشنهاد می‌شد، به فضای کاری من که درباره تاریخ‌نگاری کار می‌کردم بسیار نزدیکتر بود.
اما اساساً آن تجربه در کتابخانه مجلس سبب شد که چنین کاری رقم بخورد.
زمان پژوهش چقدر طول کشید؟
زمانی که داشتم پژوهش را انجام می‌دادم، همزمان بود با پژوهش رساله دکترایم و واقعاً یک بخشی از کار را مدیون زحمت دوستم، فریبا کاظم‌نیا، هستم.
یعنی یک مدتی روی این کار کردم، منابع را جمع کردم و فیش‌ها را نوشتم اما به خاطر درگیری رساله یک جایی نیمه‌کاره ماند و اگر کمک ایشان در برهه‌ای نبود، این کار به سرانجام نمی‌رسید.
در مقدمه کتاب هم این نکته را متذکر شده‌ام.
اما اینکه چقدر زمان برد: شاید اگر بخواهم مرحله به مرحله بگویم، دو سه مرحله کار شد.
ولی در مجموع فکر می‌کنم با ویرایش و اصلاحات و حواشی، در مجموع حدود یک سال زمان برد.
درباره منابع این پژوهش هم توضیح می‌دهید؟
منابع که متنوع بود.
بک بخش خاطرات ایشان بود که ضبط شده یا منتشر شده بود که شاید مهمترین روایت درباره حائری روایت خودشان بود و البته پیچیدگی‌هایی داشت که اگر فرصت شد عرض می‌کنم.
یک بخش هم اسناد رسمی بود، مثل اسناد کارگزینی ایشان که توانستم در کتابخانه مجلس به آن دسترسی پیدا کنم از جمله نسخه‌ای از اجتهاد ایشان که در منابع و پژوهش‌های دیگر قابل دسترس نبود.
یک منبع بسیار مهم هم که درباره کودکی و خانواده به ویژه پدر عبدالحسین حائری اطلاعات خوبی در اختیار قرار می‌داد، خاطرات برادر عبدالحسین، یعنی همان عبدالهادی حائری بود که دستیابی به این اطلاعات از منبعی دیگر ناممکن بود یا خاطرات مهدی حائری یزدی، دایی ایشان که برخی بدفهمی‌ها را از بین برد.
بخشی از فیش‌ها و دست‌نوشته‌های استاد حائری نیز در کتابخانه مجلس قابل دسترس بود و آنها نیز به ویژه در روش کار فهرست‌نویسی بسیار کمک کرد.
تمامی آثار فهرست‌نویسی‌شده ایشان و نیز پژوهش‌ها، مقالات و مقدمات بخش مهم دیگری از منابع این کار بود.
همچنین مقالات و خاطراتی که درباره ایشان یا کار فهرست‌نویسی توسط دیگران در یادنامه‌ها و مجلات منتشر شده بود بخشی از منابع این پژوهش به شمار می‌رفت.
آیا تنها از منابع مکتوب و پژوهش‌ها استفاده کردید یا با افرادِ خانواده و شاگردان و… هم گفتگو داشتید؟
بله.
با خانواده‌شان هم صحبت کردم؛ از یک طرف افراد نزدیک خانواده‌شان.
اول، خواهرزاده ایشان را پیدا کردیم، آقای محمود حائری.
بعد، تنها فرزندشان، آقای نادر حائری بود.
عروسشان، خانم فرشته حاج حسینی، که خیلی هم نقش داشتند در نگهداری ایشان در سال‌های پایانی عمرشان.
مهم‌تر از همه آن‌ها پسرخاله‌شان، که در واقع خودشان شخصیت برجسته‌ای هستند، آقای دکتر مصطفی محقق داماد؛ که هم پسرخاله ایشان بود، هم از دوستان نزدیکشان بود، و هم خیلی نقش مهمی در زندگی ایشان مثل پیدا کردن نسخه‌ای از اجازه اجتهاد در زمانی که به آن نیاز داشتند ایفا کرده بود و ایشان هم با روی باز ما را پذیرفت و کمک زیادی کرد که کار با اشکال کمتری به نتیجه برسد.
این را باید عرض کنم که بر اساس منابع مکتوب و نوشته‌ها قطعاً ما خلاهایی داشتیم و بدون این تاریخ شفاهی نمی‌توانستیم آن‌ها را تکمیل کنیم.
یا ذهن ما خالی بود یا منابع درباره‌شان سکوت کرده بود.
به‌اضافه اینکه این گفتگوها را با برخی شاگردان و همکارانشان هم پیش بردیم.
پنج مجموعه همچون یادنامه و ارج‌نامه در رابطه با ایشان منتشر شده بود و در آن‌ها شاگردان و همکارانشان مقالاتی نوشته بودند.
هرآنچه می‌بایست بگویند آن‌جا گفته بودند.
حالا ماهیت این یادنامه‌ها بیشتر تعریف و تمجید و ذکر خاطره است، ولی در رابطه با روش کار و جنبه‌های فنی کارِ فهرست‌نویسی، دوستانشان و شاگردانشان در آن‌ها نکاتی آورده بودند که خیلی استفاده شد.
اما باز به‌رغم آن، با چند نفر از شاگردان و همکارانشان هم صحبت کردم.
مثل خانم فریبا افکاری یا آقای احسان شکرالهی و یا همکاران دیگرشان در بخش نسخ خطی کتابخانه مجلس کار می‌کردند صحبت کردم.
حتی مثلاً یکی از همکارانشان در لغتنامه دهخدا مثل آقای دکتر دیباج را پیدا کردم و سوالاتی را درباره ابهامات کار آنجا پرسیدم.
روی هم رفته به قدری که زمان و حجم این کار اجازه می‌داد سعی شد هم از طریق خانواده و نزدیکان و هم از طریق دوستان و شاگردان، خلأهای پژوهش و سؤال‌ها و ابهامات پاسخ داده شود.
درباره روش کارتان بفرمایید؟
کار زندگی‌نامه‌نویسی یک دشواری بزرگ در ایران دارد.
شما درباره آدم‌های مشهور یا حتی غیرمشهور و معمولی، وقتی در غرب زندگی‌نامه‌ای منتشر می‌شود، متوجه می‌شوید از خصوصی‌ترین لحظه‌های زندگیشان سند و مدرک وجود داشته است.
حالا حتی ممکن است شخصیت مهمی هم نباشد.
مثلاً در رابطه با یک کارگر معمولی در قرن هجدهم دفترچه خاطرات پیدا می‌شود و همین منابع اساس کارهای برجسته قرار می‌گیرد.
کتاب تبعیدیان سودائیِ ادوارد هالت کار را ببینید که چه آناتی از زندگی خصوصی شخصیت‌هایش در اختیار دارد.
یا تراژدی مردم اورلاندو فایجس را ملاحظه کنید که حتی دست‌نوشته‌ها و خاطرات افراد فرودست مثل کشاورزان را دست‌مایه پژوهش سترگش درباره تاریخ انقلاب روسیه قرار داده است.
در تاریخ ایران مطلقاً به چنین اطلاعاتی دسترسی ندارید.
حتی درباره شخصیت‌های بزرگ هم این نقص وجود دارد؛ یعنی هم اطلاعات درباره آن شخص کم است، هم اگر هم خاطراتی نوشته شده با محافظه‌کاری هرچه تمام عرضه شده.
به ندرت خاطره‌نویسانی صریح و رک‌گو داریم که بدون ملاحظات شخصی یا سیاسی خود را عیان روایت کرده باشند.
شاید نمونه‌های این‌چنینی در ایران کمتر از انگشتان یک دست باشد.
مثلاً خاطرات شادروان شاهرخ مسکوب را ملاحظه کنید.
در زمان انتشار یک‌سوم آن را خود سانسور می‌کند بقیه را هم اغلب با اسم مستعار و حروف اول نامشان و گاه به عمد اشتباه می‌آورد.
با این حال روزها در راهِ مسکوب شاهکار تلقی می‌شود و به واقع هم همین‌طور است چرا که از نمونه‌های کم‌نظیر خاطره‌نویسی به آن شکل است اما نمی‌توان این محافظه‌کاری را نیز انکار کرد.
در هر حال این دست منابع معدود اصلاً قابل مقایسه با سنت سترگ خاطره‌نویسی در غرب نیست.
از این جهت زندگی‌نامه‌نویسی در ایران شاید یکی از دشوارترین کارهای پژوهشی باشد.
به‌رغم اینکه خیلی دمِ‌دستی به‌نظر می‌رسد؛ یعنی ابتدا می‌گوییم زندگی‌نامه است دیگر، کاری ندارد: شخصیت ما کی و در کجا به دنیا آمده، کجاها درس خوانده، چه کارهایی کرده و کی مرده.
تمام.
ولی حقیقتش این است که با توجه به محدودیت‌هایی که داریم و آن سبک محافظه‌کاری که ما ایرانی‌ها داریم در رابطه با اینکه هر چیزی را بروز ندهیم، به کسی چیزی برنخورد؛ به حکومت، به ایدئولوژی، به گذشتگان؛ به آیندگان.
اساساً اگر خاطره‌نویسی هم داریم مملو از سانسورهای ذهنی و زبانی است و قابل مقایسه با خاطره‌نویسی در غرب نیست.
درباره آقای حائری اتقاقا این هم بخشی از دشواری بود و هم روشی که پرسیدید در واقع مربوط می‌شود به همین موضوع.
حائری با آنکه خاطراتش را خود به صورت کتاب خاطرات ثبت نکرده بود اما چندبار تن به مصاحبه داده بود.
یکی دو بار در دهه شصت و چندباری در دهه هشتاد.
این مصاحبه‌ها در روایت‌های مختلفی از آقای حائری دچار تناقض‌های عجیبی بود.
یعنی مثلاً در رابطه با اینکه اصلاً چرا مثلاً طلبگی را ترک کردند خوب می‌دانید ایشان نوه عبدالکریم حائری، موسس حوزه علمیه قم، بودند و خودشان نیز ملبس بودند، اما به یکباره در اواسط دهه سی طلبگی را ترک می‌کنند روایت متناقضی دارند.
حداقل در چهار لحظه زندگی خود یعنی کسب اجازه اجتهاد، مهاجرتش به تهران، مشغول شدنش در کتابخانه مجلس و ترک طلبگی، در روایت‌های ایشان، تناقض جدی وجود داشت.
یعنی ایشان در دهه شصت یک روایتی داشت، بعد در دهه هشتاد روایت دیگری داشت.
حالا اینکه چرا این اتفاق افتاد… آدم می‌تواند متوجه بشود: یک بخشش به هر حال به فضای دهه شصت بازمی‌گردد که یک ساختی می‌داد به روایت کسی مثل حائری در مقامی که داشت و شاید مجبور بود چیزهایی را بگوید و چیزهایی را نه و یا روایت خود را تغییر دهد.
یک اتفاق دیگر هم در دهه هشتاد به‌واسطه سن بالا شاید ملاحظاتی داشت که در مورد استادانش روایت محافظه‌کارانه‌تری پیش بگیرد.
گاهی دربارة یک موضوع درگیر سه روایت متفاوت بودیم.
خیلی به این فکر کردیم که خب با این‌ها چه کنیم؟
چون معمولاً زندگی‌نامه، اصطلاحاً، یک روایت خطی دارد: اینکه شما مثلاً از نقطه «الف» بروید به نقطه «ب».
دیگر درگیرِ روایت نیستید: اما بر مبنای همین گفتگوها گاه تا سه روایت متفاوت داشتیم.
روایت اول چیزی می‌گوید، روایت دوم و گاه سوم چیز دیگری می‌گوید.
شاید این چنین تناقض‌هایی را بتوان در پژوهش‌هایی که به ساختمان یک پدیدار می‌پردازد به کار بست.
مثلاً اگر موضوع پژوهش من حیات اقتصادی طبقه کارگر در ایران باشد می‌توان زوایای دید را حتی دسته‌بندی کرد و این از قضا به فهم بیشتر مسئله می‌انجامد.
برای مثال ذی‌نفعان، کارگران، کارفرمایان، دولت، سندیکاها، مطبوعات و … اما در زندگی‌نامه چنین روایت‌هایی از زبان خود آن شخص معمولاً نه تنها به کار نمی‌آید که اختلال هم ایجاد می‌کند.
اما از آنجا که سنت تفسیری را مطلوب و کارآمد در خوانش تاریخ‌نگاری ایران می‌دانستم، سعی کردم فارغ از اینکه چه اتفاقی واقعاً رخ داده، بفهمم چرا «این روایت‌ها» رخ داده است.
چرا روایت اول اینگونه بازنمایی شده و روایت دوم گونه‌ای دیگر.
بر خلاف رویکرد پوزیتیویستی خود این روایت‌ها برای فهم آن آدم مهم می‌شود.
روایت خود نه بخشی از زندگی آن شخصیت که خود زندگی آن فرد است.
اتفاقاً دوستان کارفرمای سوره هم با اینکه لطف داشتند، ابتدا برایشان عجیب بود و نمی‌پذیرفتند.
می‌گفتند خب تو در روایت خود حکم بده؛ یعنی حکم خودت را بر مبنای شواهد و قرائن بدون پرداختن به روایت‌های متناقض بنویس؛ مثلاً بگو این درست است و روایات دیگر را ذکر نکن.
من می‌گفتم هیچ‌کدام از این روایت‌ها بر دیگری برای من ارجحیت و حقانیت ندارد.
چون یک زمانی هست شما می‌گویید این روایت از لحاظ زمانی «نزدیک‌تر» به رویداد است؛ من اتفاقاً گاهی وقت‌ها می‌گویم ممکن است دچار ملاحظاتی باشد که همان روایتِ «نزدیک‌تر» زمانی اتفاقاً از صدق «دورتر» باشد.
خود این مسئله روش‌شناختی محل اختلافی شده بود که بیشتر ناشی از فهم متفاوت ما از زندگی‌نامه برمی‌آمد.
اما خوشبختانه دوستان پذیرفتند و نکته جالب اینکه همان محل اختلاف به نظر همین دوستان بعدها در بازخوردهایی که داشتند گویا نقطه قوت کار محسوب شده بود.
درباره فصل‌بندی کتاب هم توضیح می‌دهید؟
کار در مجموع در دو بخش کلی تدوین شد؛ بخش اول به رخدادهای زندگی حائری می‌پرداخت و بخش دوم به آثار پژوهشی و فهرست‌نویسی‌ها و کارها و نظریات و رویکرهای ایشان.
در بخش اول، خوب، فصل‌بندی زندگی‌نامه بر مبنای منطق کرنولوژیک پیش رفت.
یعنی هر برهه‌ای از زندگیشان یک فصل شد: مثلاً در مورد خاندان‌شان قبل از تولد، در مورد تحصیلاتشان، مهاجرتشان به تهران، اشتغالشان در کتابخانه مجلس، زمانی که تغییر لباس می‌دهند، زمانی که با لغت‌نامه دهخدا همکاری می‌کنند؛ ریاست کتابخانه مجلس تا زمان بازنشستگی‌شان و رخدادهای این دوره مثل تاسیس مرکز اسناد کتابخانة مجلس و نظایر آن … هر کدام یک فصل شد.
یعنی هر برهه مهم زندگی ایشان در یک فصل تدوین شد.
و بخش دوم کاملاً به اندیشه و آثارشان اختصاص پیدا کرد.
آراء و افکار، روش فهرست‌نویسی و نسخه‌پژوهی، تربیت فهرست‌نویس، «نظریه بازنویسی تاریخ علم بر مبنای فهرست نسخ خطی» که مهم‌ترین نظریه‌شان بود، اما به قول خودشان محقق نشد؛ بعد، در نهایت، تمام فهرست‌هایی که انجام داده بودند و تصحیح‌ها و مقدمات نسخ خطی به شکل مفصل و توصیفی شرح داده شد.
درباره شخصیت خود آقای حائری هم صحبت می‌کنید؟
ابتدا این را عرض کنم که وقتی ایشان را با اهل فرهنگ در دهه سی تا پنجاه مقایسه می‌کنید که اغلب به رغم اینکه چهره‌های برجسته علمی و دانشگاهی بودند اما سر پرشوری در سیاست نیز داشتند اما حائری عامدانه از این فضا دوری می‌کرد و حتی این را به زبان می‌آورد.
از این جهت زندگی ایشان لحظات هیجان‌انگیزی برای یک مورخ ندارد.
گاه به شوخی به دوستان می‌گفتم حائری جز راه خانه و کتابخانه مجلس راه دیگری نمی‌شناخته.
زندگی شخصی‌شان هم جز آن تلاطم مهاجرت به تهران و ترک طلبگی جست و خیز زیادی نداشت و حتی وقتی هم ازدواج کردند، به فاصله چهار سال بعد همسرشان فوت کرد و به سبب مشغله کار در مجلس فرزندشان را نیز بیشتر خواهرشان رتق و فتق می‌کردند.
از این جهات به ظاهر زندگی چنین شخصی برای نگارش و پرداختن کسالت‌بار به نظر می‌رسد اما از سوی دیگر شخصیت ایشان از جهاتی منحصر به فرد است.
برای مثال وقتی در این نکته تامل کنیم که ایشان از سال ۱۳۵۴ تا سال ۱۳۷۴ به مدت بیست سال ریاست کتابخانه مجلس را بر عهده داشتند و در این میان یک انقلاب رخ داد قطعاً تعجب خواهیم کرد.
پستی که ایشان داشت با توجه به اهمیتش به نظر باید در سال ۱۳۵۷ پایان می‌یافت اما تداوم آن بعد از انقلاب نشان از احترام هر دو سیستم سیاسی هم پهلوی و هم جمهوری اسلامی به دانش و تخصص او دارد.
البته که ارتباطاتی که پیش از انقلاب با «اصحاب چهارشنبه» داشتند در این تداوم نقش داشت اما همین ارتباط نیز تداوم بیست ساله را ممکن نمی‌کرد.
یا محافظت از کتابخانه مجلس به‌عنوان یک نهاد دولتی در مقابل خشم انقلابی سال ۵۷ از لحظات قابل توجه زندگی ایشان بود.
به هر روی خیلی محتمل بود که این کتابخانه در آن سال مورد هجوم انقلابیون واقع و اسناد مهم مجلس نابود شود.
اتفاقی که یکبار در انقلاب مشروطه رخ داد.
اما با درایت حائری این اتفاق تکرار نشد.
این هم باید عرض کنم وقتی ایشان کار فهرست‌نویسی نسخ خطی را آغاز کرد این کار رشته دانشگاهی نبود.
سنتی از فهرست‌برداری وجود داشت که با مقتضیات زمان همساز نبود.
کار حائری از این جهت اهمیت داشت که او به شکل خودآموز روش جدید فهرست‌نویسی را با ممارست و تلاش بسیار آموخت و به کار بست.
یک چیزِ دردناک هم باید درباره زندگی ایشان عرض کنم؛ با اینکه خیلی از عمرشان در کتابخانه مجلس گذراند، همیشه از سختی معیشت گلایه داشت.
حالا دلایل خاصی هم داشت؛ چون طبق قانون، قبل از انقلاب، باید اجتهاد ایشان معادل دکتری حساب می‌شد، ولی به دلایل اداری حساب نکردند.
از این رو حقوق چندانی نمی‌گرفت.
زندگی مرفهی نداشت.
زندگی ایشان اصلاً شبیه زندگی فردی که بیست سال رئیس یک بخش مهم در این مملکت بوده، نبود.
زندگی‌اش همواره با سختی و تنگ‌دستی همراه بوده که این را در روایت‌شان می‌توان به وضوح دید، چه پیش از مهاجرت به تهران و چه پس از آن و این برای نوه عبدالکریم حائری در این زمانه شاید بسیار عجیب و البته غم‌انگیز بود.
شخصی که تمام عمرش را به معنای واقعی کلمه صرف معرفی نسخ خطی و اعتلای علم و خدمت به فرهنگ این سرزمین کرده همواره درگیر مسائل مالی در حد گذران زندگی روزمره است، چون سلامت نفس عجیبی داشت و از این جهت شخصیت منحصر به فردی بود.