خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

چهارشنبه، 28 آبان 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

گفت‌وگو با آزارگر پسران نوجوان: ورشکست شدم، زنم زیاده‌خواه بود، افسرده بودم

اعتماد | همه | چهارشنبه، 28 آبان 1404 - 08:40
اعترافات تکان‌دهنده مرد ۴۵ ساله‌ای که با شگرد پیشنهاد کار و آبمیوه مسموم پسران را قربانی آزار جنسی کرده است باعث بازداشت این مرد سابقه‌دار شد.
افسردگي،جرايم،مرد،آبميوه،مسموم،دزدي،ورشكستگي،همسرم،فروشنده،خ ...

کد خبر: 748006 | ۱۴۰۴/۰۸/۲۸ ۰۸:۲۹:۲۴
اعترافات تکان‌دهنده مرد ۴۵ ساله‌ای که با شگرد پیشنهاد کار و آبمیوه مسموم پسران را قربانی آزار جنسی کرده است باعث بازداشت این مرد سابقه‌دار شد.
به گزارش سایت جنایی، این مرد ورشکستگی، خیانت و زیاده‌خواهی را دلیل جرایم خود دانست.
در ادامه گفت‌وگو با او را بخوانید.
*چی شد که یک دفعه تصمیم گرفتی دست به این جرایم بزنی؟
افسردگی خیلی شدیدی گرفته بودم.
همین افسردگی باعث شد چنین کاری بکنم.
*چه شد که افسرده شدی؟
من پیمانکار ساختمان بودم، درآمد خیلی خوبی داشتم، زندگی‌ام روال خودش را داشت.
تا اینکه برادرم که شریکم بود، یک روز گفت نمی‌خواهد ادامه بدهد و سهمش را جدا کرد.
همین شد که کارم خوابید.
از آن طرف هم قیمت ارز رفت بالا که باعث شد قیمت مصالح ساختمانی چند برابر شود.
تاریخ چک‌هایم رسید و من دیگر نتوانستم دخل و خرجم را جور کنم.
ورشکست شدم، همان ورشکستگی من را نابود کرد.
* فقط مشکلات مالی بود؟
نه.
همسرم هم خیلی زیاده‌خواه شده بود.
وقتی پول داشتم هر چیزی می‌خواست همان لحظه برایش می‌خریدم.
اما وقتی وضع خراب شد دیگر نمی‌توانستم خواسته‌هایش را تامین کنم.
*این چه ربطی به جرم تو دارد؟
وقتی اوضاع خراب شد نه تنها درک نمی‌کرد، بلکه مدام غر می‌زد.
از همه طرف فشار بود، واقعاً کم آورده بودم.
* ایده آزار نوجوانان از کجا به ذهنت رسید؟
یک روز همسرم داشت تعریف می‌کرد که یکی از دوستانش به عنوان خدمتکار می‌رود خانه مردهای پولدار، با آبمیوه مسموم آن‌ها را بیهوش می‌کند و بعد دزدی می‌کند.
همان لحظه این ایده در ذهنم جرقه خورد.
گفتم من هم از همین روش استفاده می‌کنم، ولی نه برای دزدی.
*چطور اعتماد قربانی‌ها را جلب می‌کردی؟
به آنها می‌گفتم من آدم شناخته‌شده‌ای هستم، دوستانم مغازه‌ و کارخانه دارند و به کارگر و فروشنده نیاز دارند.
*این باعث جلب اعتمادشان می‌شد؟
آره.
*به همه آنها یک چیز می‌گفتی؟
نه
* چه چیز‌های متفاوتی می‌گفتی؟
مثلاً می‌گفتم دوست من در منیریه مغازه کابینت‌سازی دارد، یا در مصالح‌فروشی کارگر می‌خواهد، یا «مغازه لوازم آشپزخانه به فروشنده نیاز دارد.
*چند شاکی داری؟
تا الان ۹ نفر شکایت کرده‌اند.
* گفتی افسردگی باعث این جرایم شد، ولی تو قبلاً هم سابقه داشتی.
آن ماجرا یک سوءتفاهم بود
* بیشتر توضیح بده؟
پرونده رفت دادگاه کیفری و بعد از مدتی بسته شد.