چند روایت از تصادفات مرگبار در جادههای ناایمن سیستانوبلوچستان؛ نان ستاندن به قیمت جان
روزنامه اعتماد نوشت: چهارده مرگ در یک فقره تصادف سوختبر با دو خودروی عبوری در مسیر قلعهگنج به رمشک و ایرانشهر، 27 کشته و زخمی در پی واژگونی اتوبوسی در مسیر ایرانشهر به راسک و نیز 8 کشته و زخمی در جاده به اصطلاح ترانزیتی چابهار به نیکشهر. وووو. اینها همه طی همین مدتِ کوتاه اتفاق افتادهاند البته فقط همان یک فقره برخورد دو خودرو با سوختبر بوده و مابقی غیر از اینند! این مرگها را چاره نیست مگر؟! این مرگهایی که همه روزه جریان دارند در جادههای ناایمن سیستان وبلوچستان.
کد خبر: 747809 | ۱۴۰۴/۰۸/۲۷ ۱۱:۵۴:۲۷
«چنان میدود و ما نیز هم در پیاش دوان!» عنوان یادداشت محمد بلوچزهی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده؛ هرگاه روزگار بلوچان را به ستوه بیاورد برای کسب نان یا در مواقعی که دست بشویند از زمین و زمان یا که نه اصلا ناامید بگردند از این و آن، در این میان پناه میبرند به واژگان، متوسل میشوند به زبان، به کنایه سخن گفتن، به کلمات را معنا بخشیدن، به درد را ملموس ساختن، به استیصال را عینی کردن، به رنج را از تصور به تصویر در آوردن.
بنابراین در اینچنین موقعیتی و هنگامی کلمات از ضمیر و زبانِ انسانِ بلوچ معجزهوار بیرون میتراود و میچکد چون دُر گران تا به اختصار عمق معنا را بیان کند درست چون این مثلِ «نان میدود و ما نیز هم در پیاش دوان»، حالا حکایت این روزهای همه ماست.
این مثل درست در هنگامه استیصال استعمال میشود یا برای کسانی است که خود را به آب و آتش میزنند و جان را بر کف دست گرفته تا به نانی برسند، اما همواره ناکام میمانند برای کسب آن.
یعنی بلوچان برای بیان منظور خویش و در واقع اینگونه هر آنچه را بر سرشان آمده به زبان میآورند و در عین حال هیچ را!
هیچ؛ هیچِ هیچ!
برادر دست بردار از اینچنین به کنایه سخن گفتن، از در لفافه و سطور به سطور منظور را بیان کردن، از پیچیده مفاهیم را انتقال دادن، از لقمه را به دور گردن گرداندن؛ احیانا اگر همه اینها را در دل یا زیر لب در حین مطالعه این چند سطر بر منِ نگارنده روا میدارید حقتان میدهم.
میدانم در روزگاری که فشارها از هر سوی گریبان آدمی را گرفتهاند و گرفتاریها به جبر و اجبار پیشِ پای همه شدهاند تلنبار، انتظار کنایهوار کلمات را ردیف کردن و سخن را به درازا کشاندن شاید امری باشد بس عبث.
شاید هم چنین نباشد!
ولی چارهای نیست.
بر من ببخشایید اما مراد از این شیوه نوشتن بیشتر کلمات را از خشونت عاری ساختن است؛ عیار زمختی و نیش کلام را در زمانهای که به هر سویش بنگریم بر وحشتمان خواهد افزود، کم کردن است و بر برندگی کلمات کاستن است.
به هر روی حال برویم سرِ اصل مطلب؛ البته این را نیز بگویم اصل نیست این مطلب.
اگر میبود واقعا که مقامی را به خود میآورد تا اندیشه کند چارهای از بیچارگان.
در شبکه اجتماعی اینستاگرام نوشتم: «مرگ چون سگِ هاری همواره در جادهها به کمین نشسته و میگیرد پاچه بلوچان را» که کسی به گمان نفسش نیز از جای گرمی بلند میشد یا چه میدانم و اصلا هم قضاوت چرا؟!
شاید زخم خورده بوده از جادهها که البته این روزها تعدادشان نیز پرشمار شده است، جوابِ مرا اینچنین داد: «ما خود به استقبال مرگ میرویم و اینگونه جادهها را ناایمن کردهایم.
بسیار بسیار.» مرادش از این جمله را گرفتم.
سخن از سوختبران بود که بمبهای متحرک مینامندشان و همواره شب و روز روانند در جادهها سیستانوبلوچستان.
همین چند روز پیش یا اگر که دقیقتر گفته باشم اواخر همان هفته گذشته واقعهای در جادههای بلوچستان رخ داد بس تلخ و تراژدیک و تکاندهنده که دل مردمان این پهنه را لرزاند و بسیاری از خانوادهها را به عزا نشاند در چند شهر و دیار کوچک و بزرگ!
از همان حادثهای سخن به میان میآورم که طی یک فقره تصادف 14 جانِ عزیز هموطنانمان زندهزنده در آتش سوختند و پرپر شدند و داغ گذاشتند بر دل چندین و چند خانواده بازماندگان خویش و چنان سنگین بود آنگونه دلخراش جان سپردن که روح و روان هر آن که را دیده و شنیده بود از آن حادثه به گمان تا مدتهای مدید آشفته خواهد ماند و پریشان.
آه.
چه آسان هستند و همواره در دسترس این مردنهای ما مردم در جهانِ سوم!
در واقع اینجا مرگ به مویی بند است و به چون باز شدن گره در پس ابرویی!
به همین سهلی و همین و سادگی و میسری!
چهارده مرگ در یک فقره تصادف سوختبر با دو خودروی عبوری در مسیر قلعهگنج به رمشک و ایرانشهر، 27 کشته و زخمی در پی واژگونی اتوبوسی در مسیر ایرانشهر به راسک و نیز 8 کشته و زخمی در جاده به اصطلاح ترانزیتی چابهار به نیکشهر.
وووو.
اینها همه طی همین مدتِ کوتاه اتفاق افتادهاند البته فقط همان یک فقره برخورد دو خودرو با سوختبر بوده و مابقی غیر از اینند!
این مرگها را چاره نیست مگر؟!
این مرگهایی که همه روزه جریان دارند در جادههای ناایمن سیستان وبلوچستان.
از چابهار تا زاهدانِ مرکز.
از سیستان تا بلوچستان.
فقط در همان یک فقره تصادف با سوختبری یک مادر باردار، چند کودک و نوجوان و جوان و زن و مرد دردناک و تکاندهنده دستشان کوتاه شد از زیستن؛ کوتاه شد!
کوتاهِ کوتاه.
جادههای تک بانده و تک لاین، مسیرهای پرپیچ وخم و ناایمن، راههای شلوغ و پرتردد و نیز گرویدن سیل بیکارانِ این روزها به سوختبری و حتی کفاف نکردن مخارج شاغلان همه را راهی جادهها کرده و مرزها تا با حمل و فروش سوخت نان بستانند به قیمت جان!
و نان بدود و همه در پیاش اینگونه دوان!
امان و صد امان از سهل رفتن این همه جان!