خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 27 آبان 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

مکتب شاگردپروری علامه طباطبایی؛ راه عبور از بحران معنا در دانشگاه‌ها

مهر | دین و اندیشه | سه شنبه، 27 آبان 1404 - 10:00
الگوی شاگردپروری علامه طباطبایی، نقشه راهی برای بازگشت معنا و انسان‌سازی در نظام‌های آموزشی مدرن است.
علامه،دانشگاه،فكري،شاگردان،استاد،وجودي،پرورش،سلوك،شاگرد،عملي ...

خبرگزاری مهر، یادداشت مهمان_ حیدر همتی، هیئت علمی دانشگاه فرهنگیان: نظام‌های آموزشی مدرن، به ویژه در سطح دانشگاهی، با یک پارادوکس بزرگ دست به گریبانند: موفقیت در انباشت و انتقال داده‌ها در کنار ناتوانی در «معنابخشی» و «هویت‌سازی».
در این فضا، دانشجو به «مشتری»، استاد به «ارائه‌دهنده خدمات» و معرفت به «کالایی برای مبادله» تقلیل یافته است.
این «بحران معنا» که هم در شرق و هم در غرب قابل ردیابی است، ضرورت بازخوانی الگوهای اصیل تعلیم و تربیت را بیش از پیش آشکار می‌سازد.
در این میان، مکتب شاگردپروری علامه سید محمدحسین طباطبایی، فیلسوف و مفسر بزرگ معاصر، نه به عنوان یک الگوی تاریخی که به مثابه نقشه‌ای راهبردی برای برون‌رفت از این بحران، جلوه می‌کند.
شاگردپروری علامه طباطبایی، برخلاف تصور رایج، صرفاً مجموع‌ای از تکنیک‌های آموزشی موفق نبود، بلکه بر شالوده‌ای استوار از مبانی فلسفی و عرفانی بنا شده بود که آن را به یک «هنر وجودی» بدل می‌ساخت.
این مبانی را می‌توان در چند رکن اصلی خلاصه کرد:
۱.
علم به مثابه تحول وجودی:
در نگاه علامه، بر اساس فلسفه صدرایی، علم، امری وجودی و حاصل «اتحاد عاقل و معقول» است.
بر این اساس، فراگیری حقیقت، به معنای حلول آن در وجود آدمی و دگرگونی اوست.
در این نگاه، استاد تنها یک ناقل اطلاعات نیست، بلکه چونان آهنربایی وجودی، شاگرد را به سمت کمال می‌کشاند و رابطه استاد و شاگرد از حد ارتباطی صنفی به یک «دیالوگ اگزیستانسیال» ارتقا می‌یابد.
۲.
پرورش انسان کامل، نه متخصص تک‌بعدی:
هدف غایی علامه، تربیت متخصصی در یک رشته خاص نبود، بلکه پرورش «انسانِ کامل» بود؛ انسانی که ابعاد مختلف عقلی، عرفانی، اخلاقی و اجتماعی در او به تعادل رسیده باشد.
تجسم عینی این نگاه را می‌توان در چهره‌های شاخص شاگردان او مشاهده کرد: شهید مرتضی مطهری (فیلسوف و مبلغ دینی)، شهید سید محمد بهشتی (حقوقدان، سیاستمدار و مصلح اجتماعی) و علامه حسن‌زاده آملی (فیلسوف، عارف و منجم).
هر یک از اینان، جلوه‌ای از یک بُعد از انسان آرمانی علامه بودند.
۳.
تقدم تهذیب بر تعلیم:
شاید مهم‌ترین درس علامه برای دانشگاه معاصر، تأکید بر اولویت تزکیه نفس بر آموزش صرف است.
او هشدار می‌داد که «علم بدون تهذیب، همچون سلاحی در دست راهزن است».
اگر نفس اماره مهار نشود، علم به ابزاری برای تکبر، قدرت‌طلبی و ثروت‌اندوزی تبدیل می‌شود.
جلسات اخلاق هفتگی او در منزلش، سند زنده این باور بود که «دانشمند بودن» شرط لازم است، اما شرط کافی «انسان بودن» است.
۴.
عقلانیت نقاد و استدلال‌محور:
علامه در برابر جمود فکری و تقلید کورکورانه ایستاد.
فضای درس او، یک «زمینه بازی فکری» امن بود که در آن، هر پرسش و اشکالی با آغوش باز پذیرفته می‌شد.
او به شاگردانش «چگونه اندیشیدن» را می‌آموخت، نه اینکه «به چه بیندیشند».
این روش، قدرت استنباط و نقد را در شاگردان تقویت می‌کرد.
از نظریه تا عمل؛ سلوک عملی یک معلم حقیقی
این مبانی نظری عمیق، در سلوک عملی علامه به شیوه‌هایی بدیع متجلی می‌شد:
شناسایی و پرورش استعدادهای فردی: او به دنبال کپی‌سازی از خود نبود.
با بینشی ژرف، استعداد ذاتی هر شاگرد را می‌شناخت و او را در مسیر خودش هدایت می‌کرد.
توصیه او به شهید مطهری برای حضور در دانشگاه و قلم زدن برای قشر تحصیل‌کرده، و تشویق آیت‌الله بهجت در مسیر سیر و سلوک عرفانی، نمونه‌ای از همین «مربی‌گری شخصی‌شده» است.
ایجاد حلقه اطمینان فکری و عاطفی: منزل ساده او، پناهگاهی امن برای طرح عمیق‌ترین شبهات فکری و اعتقادی بود.
در جلسات غیررسمی، شاگردان بدون ترس از قضاوت، پرسش‌های بنیادین خود را مطرح می‌کردند و علامه با آرامش و استدلال به آنان پاسخ می‌داد.
این امنیت روانی، شرط لازم برای زایش اندیشه‌های ناب است.
تربیت تدریجی و برنامه‌ریزی مرحله‌ای: علامه شاگردان را یک‌شبه در معرض مطالب عمیق قرار نمی‌داد.
برنامه‌ای پلکانی و منظم داشت؛ از منطق و فلسفه مقدماتی تا مباحث سنگین حکمت متعالیه.
این نگاه، باعث استحکام بنیان‌های فکری شاگردان می‌شد.
تربیت مربی، نه مقلد: هدف نهایی او، پرورش استادانی بود که بتوانند خود، پرچمدار تفکر و اصلاح باشند.
شاگردان را به تدریس، تألیف و ورود به عرصه‌های اجتماعی مانند تشکیل نهادهای فرهنگی-سیاسی (همانند نقش شهید بهشتی در هیئت‌های مؤتلفه اسلامی) تشویق می‌کرد.
این «مسئولیت‌پذیری زودهنگام»، آنان را برای رهبری فکری جامعه آماده می‌ساخت.
اخلاق، مجسمهٔ زیست استاد: بزرگ‌ترین درس عملی علامه، خودِ او بود.
تواضع، ساده‌زیستی، وقار و مهربانی‌اش، به تنهایی یک دانشگاه اخلاق بود.
این «آموزش سکوت» و تعلیم از طریق رفتار، اثری ژرف‌تر از هر سخنرانی داشت.
پیام الگو برای دانشگاه امروز
الگوی شاگردپروری علامه طباطبایی، برای دانشگاه معاصر پیام‌های روشنی دارد:
برای اساتید: آیا نقش خود را فراتر از یک متخصص می‌بینیم؟
آیا برای رشد اخلاقی و معنوی دانشجو، هم‌پایه آموزش علمی او دغدغه داریم؟
آیا فضای کلاس ما، جایی است که دانشجو جرأت کند «نمی‌دانم» بگوید؟
برای دانشجویان: آیا دانشگاه را تنها کارخانه تولید مدرک و اشتغال می‌دانیم یا کارگاهی برای «کمال‌یابی» و «معناجویی»؟
آیا استاد را تنها منبعی از اطلاعات می‌بینیم یا راهنمایی برای سلوک فکری و عملی؟
الگوی علامه فریاد می‌زند که دانشگاه باید بار دیگر به «کاشانه انسان‌سازی» بدل شود.
رابطه استاد و شاگرد، یک «پیمان وجودی» برای حرکت جمعی به سمت حقیقت و فضیلت است.
میراث ماندگار علامه، تنها کتاب‌هایش نیست، بلکه «مکتب فکری-اخلاقی» اوست که نشان می‌دهد نظریه و عمل، عقلانیت و عشق، و فرد و جامعه، می‌توانند در اکوسیستمی زنده و بالنده، نسلی را پرورش دهند که هم عالم است، هم عامل، و هم مصلح.