خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

یکشنبه، 25 آبان 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

جامعه در جنگ،چتر اتحاد را برای همه باز کرد؛به بلوغ پذیرش «دیگری»رسیدیم

مهر | دین و اندیشه | یکشنبه، 25 آبان 1404 - 06:06
یک جامعه شناس گفت: پیمایش‌ها نشان می‌دهند که در دهه اخیر جامعه ایرانی به‌طور برجسته‌ای در حال پذیرش تنوع و تکثر است، نه به عنوان یک ایده نظری، بلکه به عنوان واقعیتی که متعلق به خود ماست.
جامعه،جنگ،ايران،فراگير،وطن،مفهوم،عنوان،چتر،گفتمان،رخ،اتفاق،ا ...

خبرگزاری مهر -گروه دین، حوزه و اندیشه-سیده فاطمه سادات کیایی: پدیده جنگ عاملی انسانی است و بیشترین اثرگذاری را بر انسان‌ها می‌گذارد، جدای از میزان تخریب محیط زیست و ابعاد دیگر، جنگ‌ها پدیده‌هایی هستند که «زندگی» و «زیست» را دچار دگرگونی و تغییر می‌کنند.
این تغییرات نه تنها در چگونگی زندگی که محدود به حفظ جان می‌شود، بلکه در افکار و اندیشه‌های هر انسانی در مواجهه با آن اتفاق می‌افتد.
اینکه ما پیش از جنگ چگونه می‌زیستیم و چگونه می‌اندیشیدیم با زمانی که در مواجهه با جنگ قرار می‌گیریم بدون شک تفاوت‌هایی دارد.
تفاوت‌هایی که گاه در جهت مثبت بر تمرکز انسان نسبت به خود، مفاهیم مهم زندگی، عشق ایثار و غیره بروز پیدا می‌کند و گاه در جهت منفی به خشم، تنفر، بی تفاوتی، پوچی و خشونت می‌انجامد.
کنش‌ها و واکنش‌ها انسان‌ها در وضعیت‌های مختلف به ویژه شرایط بحرانی همچون جنگ آینه‌ای از فرهنگ و ارزش‌ها و باورها و در مجموع تفکر جمعی یک جامعه است که در طول سال‌ها در اجتماعات درونی شده و به صورت فردی و اجتماعی بروز می‌یابد و وجوهی متفاوت از انسان‌ها نشان می‌دهد.
سلسله گفتگوهای خبرگزاری مهر با متخصصان و صاحبنظران حوزه‌های علوم انسانی با عنوان «انسان پیش و پس از جنگ» تأملی در باب انسان و جنگ است تا آثار جنگ بر اندیشه و افکار انسان را در دور پیش از وقوع و پس از وقوع ببیند.
نخستین گفتگو از این مجموعه پیش از این با سمیه توحیدلو جامعه شناس تحت عناوین زنان مهم‌ترین عامل همبستگی؛ فکر نکنند می‌توان از ایران، کره شمالی ساخت و ایران سوریه نمی‌شود؛ هنگام نفوذ دشمن، اگر زاویه دید حجاب باشد اشتباه است منتشر شده است.
دومین گفتگو با مجید سلیمانی ساسانی استادیار ارتباطات دانشگاه تهران بود که در مطلبی با عنوان راز بقای ایران در طول تاریخ؛ رابطه قدرت یک ملت با «قدرت گفتگو با جهان» منتشر شد.
در دور سوم این گفتگوها به سراغ «رامتین شهبازی» استادیار دانشکده هنر دانشگاه بین المللی سوره.
پژوهشگر مطالعات میان رشته‌ای هنرهای نمایشی رفتیم و که در مطلبی با عنوان «الزامات کنشگری هنرمند در زمانه جنگ؛ «علاج» کنش هنرمندانه چاوشی بود» منتشر شد، حال گفتگوی چهارم با «جبار رحمانی» جامعه شناس به زاویه دیگری از جنگ و انسان نگاه خواهیم داشت که در ادامه آن را می‌خوانید.
*ما وضعیتی از جنگ را پشت سر گذاشتیم که برای نسل دهه هفتاد و هشتاد و نود دور و غریب بود.
افرادی که پیش از این تاریخ‌ها به دنیا آمده بودند تصویری از جنگ و روزهای دفاع مقدس را داشتند اما نسل امروز همین تصویر را هم نداشتند.
بی شک این جنگ باعث شد تا حداقل انسان‌های این سه دهه با پرسش‌های عمیقی از مرگ و زندگی، امنیت و ناامنی و غیره آشنا شوند و تغییراتی در نگرش آنان نسبت به مفاهیم و معانی رخ دهد.
نظر شما در این باره چیست؟
درست است که برای گفتگوی بهتر درباره موضوعات لازم است فاصله زمانی با موضوع داشته باشیم، اما حتی در همان مقطع زمانی کوتاه هم می‌شود نگاهی به مسئله داشت و بعدها شاید بتوان آن را تکمیل کرد.
زمانی که جنگی رخ می‌دهد، کل کشور، قرارگاه‌های خارجی و جامعه را درگیر می‌کند؛ واکنش کل این فرایند می‌تواند به اشکال مختلفی باشد، به هر حال، جنگ‌ها همه چیز را معلّق و زندگی روزمره را مختل می‌کنند و انسان را در لحظه‌ای با مسئله بقا مواجه می‌سازند.
بدون اینکه بتوانیم انتخابی داشته باشیم، ما مجبوریم کاری کنیم.
نکته دوم این است که برای اولین بار در طول تاریخ ایران، پس از مرزها، پایتخت هدف قرار گرفت؛ یعنی برای اولین بار وارد جنگی شدیم که در آن پایتخت مورد حمله دشمن بود.
از این جهت باید به این موضوع دقت کنیم که کانون مواجهه خودِ پایتخت بود، نه شهرهای دیگر، و مردم شهرهای غیر مرکزی نگرانی نبودند.
این تفاوت باعث شد که یک آسیب جدی به مرکز جامعه وارد شود، و جامعه در مقابل آن واکنشی خیلی جدی‌تر از معمول نشان داد.
جنگ وارد مرکز شد؛ مرکزی که سیاست، رسانه و بازنمایی کشور در آن شکل می‌گیرد.
بازنمایی عموماً اینجاست که اتفاق می‌افتد، چون خیلی از پردازش‌های فکری و ذهنی در پایتخت انجام می‌شود و نحوه ساخت یک موضوع در ذهن عمومی عمدتاً توسط این مرکز انجام می‌گیرد.
جامعه برای اولین بار در یک روایت فراگیر از وطن و ایران، خود را در بازار هویت قرار داد.
این روایت فراگیر بود و لزوماً قابل تقلیل به یک گفتمان یا یک ایدئولوژی خاص نبود، دقیقاً در همین جا بود که جامعه و نظام فرهنگی یک بار دیگر خود را با یک انسجام معنایی در قالب مفهوم «وطن» و «ایران» بازسازی کرد
چند اتفاق مهم دیگر نیز در جنگ رخ داد، همان‌طور که گفتم، موقعیتی پیش آمد که جامعه با پدیده‌ای بسیار ویرانگر مواجه شد.
به همین خاطر، آن عده اقلیتی که تا آن لحظه در بخشی از این فضا ممکن بود از جنگ استقبال کنند، خودشان هم پشیمان شدند و از این رو یک دغدغه مهم شکل گرفت.
به نظر من، مهم‌ترین نکته‌ای که در تاریخ حداقل قرن اخیر رخ داد این بود که جامعه برای اولین بار در یک روایت فراگیر از وطن و ایران، خود را در بازار هویت قرار داد.
این روایت فراگیر بود و لزوماً قابل تقلیل به یک گفتمان یا یک ایدئولوژی خاص نبود، دقیقاً در همین جا بود که جامعه و نظام فرهنگی یک بار دیگر خود را با یک انسجام معنایی در قالب مفهوم «وطن» و «ایران» بازسازی کرد.
در سیاست‌های رسمی ما، این موضوع خیلی مهم گرفته نمی‌شد یا اگر هم گاهی مطرح می‌شد، به عنوان یک امر فردی تلقی می‌شد، نه به عنوان یک امر محوری.
به عبارت دیگر، ما سیاست تعریف هویت اجتماعی‌مان را عمدتاً در قالب مفهوم «امت» انجام می‌دادیم، نه در قالب «ملت» یا «وطن».
به لحاظ عقیدتی برای اکثریت شیعه در جامعه ایران این مفهوم وجود داشته و تسهیلگرانه بود، اما برای آنانی که زنگ اعتقادی کمرنگی داشتند این مسئله چالش برانگیز بود اما در همین دوره جنگ، سیستمی متفاوت از آدم‌ها و نسبت‌ها زیر یک چتر فراگیر ایران و وطن شکل گرفت که به نظر من در بدنه جامعه این اتفاق افتاد.
این فضای مشترک خیلی ماندگار و مبارک بود و جامعه توانست این چتر را ببیند: دغدغه‌ای مشترک، خطری مشترک، و حتی آمادگی بخشی از جامعه برای هم‌پیمانی در برابر آن خطر.
این چتر نه‌تنها مردم عادی و حکومت داخل کشور، بلکه مهاجران ایرانی در خارج از کشور را هم در بر گرفت، حتی از جایی حکومتی که منتقدش بود هم ذیل این چتر آورد و نشان داد که ما می‌توانیم جایی برسیم که همه، با وجود تفاوت‌ها، به نوعی اجماع برسیم.
این ویژگی، که پیش از آن در جامعه ایرانی غایب بود، این بود که هر کسی از هر طیف، از هر فکر، از هر نگاه سیاسی یا عقیدتی، از هر موقعیت جغرافیایی، چه در داخل کشور و چه در خارج، چه اقلیت و چه اکثریت برای اینکه «ایرانی» باشد، نیازی به تأیید یک گفتمان خاص نداشت.
مهم نبود که تحت چه گفتمان عقیدتی یا سیاسی قرار دارد؛ مهم این بود که مفهوم «ایران» آن‌قدر فراگیر تعریف شده بود که همه را زیر سایه خود جای داد.
* به نظر شما این هم صدایی را ما در بحران‌هایی مثل کرونا نداشتیم؟
اینکه مردم فارغ از مسائل اعتقادی و سیاسی برای سلامت یک جامعه تلاش کنند را هم در کرونا به نوعی دیدیم البته که تفاوت‌هایی دارد.
به نظر من، این اتفاق مهم را در بحران کرونا ندیدیم.
البته کرونا هم تهدیدی جدی برای سلامت شهروندان بود و خیلی از مرگ‌ومیرها رخ داد، اما کرونا تهدیدی برای بقای خودِ جامعه یا کیان آن نبود.
در جنگ، مسئله، خطر افتادنِ خودِ جامعه و کیانِ آن بود و دقیقاً در همین لحظه بود که جامعه نشان داد می‌تواند دوباره بازبینی کند که «من» چیست و «کیان» من چه چیزی است.
این بازبینی به مفهومی فراگیر ارجاع داده شد که نامش «وطن» یا «ایران» بود.
ایران برای اولین بار در نیم‌قرن اخیر و به‌ویژه در سال‌های گذشته به صدر جدال‌هایی رسید که اعضای جامعه را در آن درگیر کرد.
بخشی از این فضا حتی در رسانه‌های رسمی و غیررسمی هم به وجود آمد، اما در عین حال نشان داد که تنها چیزی که واقعاً می‌تواند همه ایرانیان را دور هم جمع کند، همین مفهوم فراگیر «ایران» است.
دستگاه رسمی هرگز چنین ظرفیتی نداشت؛ همیشه آدم‌هایی جغرافیایی یا فکری وجود داشتند که از زیر این چتر رسمی بیرون می‌افتادند.
اما جامعه خودش این چتر را به گونه‌ای باز کرد که همه را در بر گرفت.
به همین خاطر است که در اینجا شاهد یک شیفت معنادار در صورت‌بندی جامعه هستیم.
این پتانسیل قبلاً هم وجود داشت، اما خاموش بود و نیاز به یک تلنگر، به یک انرژیِ محرک داشت تا بیدار شود.
تا حدی این مفهوم در جنبش‌های بعدی هم بیدار شد؛ آنجا هم چتری فراگیر بود و جامعه سعی کرد همه اعضای خود را در آنجا دهد و تفاوت و تنوع را بپذیرد.اما از سوی دیگر، سیستم‌های تبعیض ساختاریافته همچنان پابرجا هستند.
به نظر می‌رسد که در سال‌های اخیر، جامعه ایرانی در برابر دو ویژگیِ تبعیض‌آمیز یکی مبتنی بر جنسیت و دیگری بر پایه عقیده به‌تدریج عقب‌نشینی کرده است.
اقلیت‌هایی که حدود ۱۴ تا ۱۶ درصد جمعیت را تشکیل می‌دهند، بالاخره شروع به پذیرش این تبعیض‌ها کرده‌اند، هرچند این پذیرش خودش نشانه‌ای از فشار است.
مثال‌های آشکار این تبعیض سیستماتیک را می‌توان در قوانین مربوط به خانواده دید که هنوز جا افتاده‌اند.
در عین حال، حتی کسانی که عقاید مشابهی با حکمرانی دارند، گاهی در عمل تخلف می‌کنند یا در معرض سرزنش قرار می‌گیرند، و این وضعیت هم خودش قابل قبول نیست.
*پیمایش‌های اجتماعی چه می‌گویند؟
پیمایش‌ها نشان می‌دهند که در دهه اخیر جامعه ایرانی به‌طور برجسته‌ای در حال پذیرش تنوع و تکثر است، نه به عنوان یک ایده نظری، بلکه به عنوان واقعیتی که متعلق به خود ماست.
این پذیرش را می‌توان در همان تصاویر روزمره دید، عکس‌هایی که در آن‌ها افراد با عقاید و گرایش‌ها و پوشش‌های مختلف، کنار هم حضور دارند و با هم زندگی می‌کنند.
این تصاویر، فارغ از قصد آگاهانه فرستنده، پیامی ضمنی منتقل می‌کنند که جامعه دیگر نمی‌خواهد تنوع را انکار کند یا آن را به حاشیه براند.
در همین چهارچوب است که تبعیض‌ها دیگر به‌راحتی پذیرفته نمی‌شوند.
به نظر می‌رسد جامعه نشان داده است که دیگر نمی‌پذیرد یک شهروند به خاطر مذهبش، اقلیت بودنش یا نسبت‌هایش با یک ایدئولوژی یا گفتمان خاص، به‌صورت ساختاریافته به درجه دوم شهروندی تبدیل شود.
اقلیت‌ها هرچند در برخی ساختارهای رسمی همچنان حضوری محدود دارند، اما جامعه عمومی دیگر آن‌ها را نمی‌بازد؛ حتی اگر منافع آن اقلیت‌ها با گفتمان اکثریت هم‌خوانی نداشته باشد، جامعه تمایل دارد از آن‌ها بگذرد و آن‌ها را بپذیرد.
به همین سبب، من فکر می‌کنم اتفاقی که در این چهار سال اخیر و به‌ویژه در سایه تجربه جنگ رخ داد، فراتر از یک واکنش لحظه‌ای بود.
این اتفاق باعث شد قواعد صورت‌بندی جامعه، در کلیت آن و در آن تصویری که ما از خودمان می‌خواهیم داشته باشیم، دگرگون شود.
به نظر می‌رسد جامعه در این مسیر به بلوغی عمیق رسیده است؛ بلوغی که مبتنی بر گذار از سیستم‌های تبعیض ساختاریافته و گذار از عدم پذیرش «دیگری» و تنوعات درونی‌اش است.
ادامه دارد…