خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 20 آبان 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

محرومیت در کنار زرق‌وبرق شهرک‌های خارجی/ وقتی شهر خودی، دست بیگانه بود

مهر | فرهنگی و هنری | سه شنبه، 20 آبان 1404 - 11:58
درحالی‌که روستاها و شهرهای کوچک ایران قبل از انقلاب با محرومیت‌های شدید روبه‌رو بودند، در برخی شهرک‌ها، خارجی‌ها با تمام امکانات رفاهی و شهری زندگی می‌کردند.
زندگي،داستان،انقلاب،زمان،دليل،شهر،روستاها،روستا،نگاه،تهران،ك ...

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: رمان «اسپاگتی با سس قرمز» امسال توانست رتبه نخست بخش داستان کودک و رمان نوجوان را در جشنواره شهید اندرزگو از آن خود کند.
این اثر با نگاهی تازه و روایتی پرکشش، به موضوع آمریکاستیزی در بستر تاریخی پیش از انقلاب اسلامی می‌پردازد.
داستان از زبان نوجوانی به نام کوچعلی روایت می‌شود و ترکیبی از طنز، هیجان و دغدغه‌های اجتماعی را در قالبی داستانی ارائه می‌دهد.
رویدادهای رمان در یکی از روستاهای کویری ایران جریان دارد؛ جایی که با کشف و بهره‌برداری از یک معدن سنگ‌آهن، پای گروهی از مهندسان و کارمندان آمریکایی به آن باز می‌شود.
حضور آنان موجب شکل‌گیری شهرکی مدرن به نام «آهن‌شهر» می‌گردد؛ فضایی که تضاد میان ساده‌زیستی مردم روستا و سبک زندگی غربی مهاجران را به نمایش می‌گذارد.
«اسپاگتی با سس قرمز» با بهره‌گیری از نثری روان و موقعیت‌هایی قابل توجه، توانسته است علاوه بر جذب نوجوانان، نگاه منتقدان ادبی را نیز به خود جلب کند.
به همین مناسبت، گفت‌وگویی با هادی حکیمیان، نویسنده این اثر، صورت گرفته است تا درباره روند شکل‌گیری رمان و نگاه او به موضوع آمریکاستیزی بیشتر بدانیم.
داستان در تضاد بین روستا «خاتون آباد» و «آهن‌شهر» شکل می‌گیرد؛ جایی که آمریکایی‌ها با امکانات عجیب زندگی می‌کنند.
چرا این تقابل را انتخاب کردید؟
بیشتر دنبال نمایش نابرابری بودید یا نوعی کنجکاوی و فانتزی ذهن روستایی نسبت به مدرنیته؟
داستانی که در کتاب بیان شده، ساختگی نیست و کاملا این مسئله در آن بازه زمانی وجود داشته است.
زمان قبل از انقلاب شهرهایی وجود داشتند که در آن مهندسین و کارمندهای خارجی با خانواده خودشان درآنجا زندگی می‌کردند.
برای مثال شهر آبادان و شهرک‌هایی چون بریم و بوارده که قبل از صنعت ملی شدن نفت، به دست انگلیسی‌ها بود و آن‌ها با خانواده‌های خود در آنجا زندگی می‌کردند و هیچ ایرانی حق ورود به آن شهرک‌ها را نداشت.
یا داستان کتاب که در «آهن شهر» اتفاق می‌افتد در شهر بافق یزد است که بزرگترین معدن سنگ آهن ایران در آنجا قرار دارد و به همین دلیل تکنسین‌ها و کارمندان آمریکایی در آن شهرها زندگی می‌کردند.
بعد از گذشت ۴۷سال از انقلاب اسلامی همچنان این شهرک‌ها در شهرها وجود دارد و به‌صورت کاملا مدرنیته در جای خود باقی مانده‌اند.
در این شهرک‌ها که تفاوت زیادی با روستاها داشت معمولا پارک، دریاچه مصنوعی، سینما و رستوران‌های مختلف وجود داشت.
تمامی مواردی که در دل داستان بیان شده، واقعی است و ساخته ذهن بنده نیست.
این تضادها بین مردم روستا و به خصوص عده‌ای از کودکان روستایی وجود داشت که دائما حس کنجکاوی داشتند تا ببیند افرادی که در آن شهرک‌ها زندگی می‌کنند چه شرایط و امکاناتی دارند که خودشان از آن ها محروم هستند.
در اثر، جزییات به‌قدری دقیق و زنده توصیف شده‌اند که خواننده خود را در فضای روستا «خاتون آباد» و «آهن‌شهر» احساس می‌کند.
آیا در هنگام نگارش، از خاطرات شخصی یا روایت‌های اطرافیان خود به‌ویژه کسانی که در آن دوره زیسته‌اند الهام گرفته‌اید؟
بیشترین منبع مورد استفاده در روند نگارش تاریخ شفاهی بوده است.
حتی خود من نیز متاسفانه تجربه زندگی در روستا را نداشته‌ام ولی در شهر کوچیک‌تر از تهران بوده‌ام.
اما روستاها اولین سلول‌های جامعه ما هستند و حیات اجتماعی ما از دل روستاها آغاز می‌شود.
سعی کردم در روند نگارش از تاریخ شفاهی و خاطرات افراد همان منطقه که در آهن‌شهر زندگی کرده‌اند بیشتر استفاده کنم.
منابع مکتوب در این باره بسیار کم است و شاید بتوان گفت اصلا مکتوب نشده‌اند.
به دلیل این که ورود افراد ایرانی به دل این شهرک‌ها ممنوع بوده تا زمان انقلاب و ما اساسا مدارک و اسنادی را در این باره نداشته‌ایم.
حتی نیروهای نظامی ما مثل ژاندارمری و دیگر ارکان نظامی آن زمان هم حق ورود به این شهرک‌ها را نداشته‌اند.
به دلیل چنین شرایطی توانستم بیشتر از منابع تاریخ شفاهی در روند نگارش کتاب بهره ببرم.
روایت بیشتر از زاویه‌دید بچه‌هاست، اما با نگاهی طنزآمیز و گاهی انتقادی.
این انتخاب عامدانه بود؟
چون کودکانه بودن نگاه، طنز و واقعیت تلخ را هم‌زمان منتقل می‌کند.
مخاطب نوجوان امروزی گستره انتخابی خیلی وسیع‌تری دارد.
در زمان نوجوانی ما که در دهه ۶۰ بود، برنامه‌های تلویزیون کمتری داشتیم که می‌توان گفت هیچ برنامه‌ای نداشت.
نهایتا روزی یک ساعت سهم ما در روز برنامه کودکی بود که از این تلویزیون پخش می‌شد.
حتی در حوزه کتاب هم ما محدودیت‌هایی داشتیم.
اما در حال حاضر تلویزیون، شبکه‌های ماهواره‌ای، اینترنت، شبکه‌های اجتماعی، کتاب‌های متنوع و انواع اقسام بازی‌های کامپیوتری برای مخاطب نوجوان وجود دارد.
زبان طنزی که در کتاب موجود است به‌صورت عامدانه انتخاب شده بود تا بتواند نسل جدید نوجوانان را در وهله اول جذب کند و در کنار آن بُعد انتقادی را هم به همراه داشته باشد.
این زبان طنز به این دلیل انتخاب شد که فضای داستان شادتر جلو برود تا مخاطب نوجوان دل‌زده نشود و بتواند با داستان ارتباط بگیرد.
در جهان حسینعلی و کوچیکعلی، آمریکا بیشتر یک خیال است تا یک کشور واقعی؛ ترکیبی از ترس و آرزو.
آیا این نگاه فانتزی را می‌توان با جامعه امروز پیوند زد که جوانان و نوجوانان از کشورهای غربی به‌عنوان تمدن بزرگ یاد می‌کنند و کشور خود را تضعیف می‌کنند؟
شخصیت‌های اصلی داستان با یک خوش‌بینی نسبت به آمریکایی‌ها وارد آهن شهر می‌شوند.
به دلیل این که آمریکایی‌ها تا بعد از جنگ جهانی دوم مانند روس و انگلیس سابقه استعماری نداشتند، از سیاسیون تا مردم عادی با نگاهی خوشبینانه به‌ آن‌ها نگاه می‌کردند.
زمانی این نگاه از بین رفت که کودتای ۲۸ مرداد اتفاق افتاد و چهره واقعی آن‌ها نمایان شد و مردم متوجه شده‌اند که آمریکایی‌ها حتی بیشتر از روس و انگلیس هم در استعماری سابقه دارند.
شاید بتوان گفت این خوش‌بینی که از کوچک تا بزرگ به آن مبتلا بودند به این مسئله بازمی‌گشت که، آنان تصور می‌کردند آمریکایی ها قرار است برای مردم ایران کار بزرگی را انجام دهند.
در صورتی که در دهه اواخر۴۰ و اوایل دهه ۵۰ تعداد آمریکایی‌ها بیش از ۵۰هزار نفر بود و به دلیل تعداد زیاد بالای آن‌ها شهرک‌هایی ساخته شد.
این تعداد حتی باعث شده بود که آنان مدارس جداگانه از کودکستان تا دبیرستان داشته باشند.
حتی مراکز خرید آنان در منطقه شمال شرق تهران قرار داشت که فقط در اختیار خود آنان بود و افراد عادی حق ورود به آنجا را نداشتند.
شبکه‌های تلویزیونی که به خود آنان اختصاص داشت و برایشان برنامه ساخته می‌شد.
استادیوم‌های اختصاصی که فقط برای استفاده خود آنان ساخته شده بود.
این زرق و برق‌ها برای نوجوانان و جوانان قابل توجه بود و به همین دلیل تصوری خوشبینانه نسبت به آنان داشته باشند.
در بخش‌هایی از رمان، به‌ویژه جایی که شاه تنها برای نجات آمریکایی‌ها وارد منطقه می‌شود و در رسانه‌ها واقعیت وارونه بازتاب می‌یابد، نوعی نقد مستقیم به مناسبات قدرت دیده می‌شود.
آیا این صحنه را می‌توان نقدی بر نظام تبلیغاتی و «ساخت واقعیت دروغین» در دوره‌ شاه دانست؟
اگر آمار بعد از انقلاب را در نظر نگیریم همان آمار قبل انقلاب نشان می‌دهد که ۹۰درصد روستاهای کشور جاده‌ای نداشتند.
برق، آب و گاز هم که جزو مایحتاج اولیه بود را هم بسیاری از روستاها در دسترس نداشتند.
اگر خوشبینانه نگاه کنیم شاید ۵درصد از این روستاها به برق و آب لوله‌کشی دسترسی داشتند.
در خود تهران هم ساعات خاموشی زیادی را مواجه بودیم و حتی برق شهر هم تامین نمی‌شد.
آب آشامیدنی در محلات جنوب شهر تهران یک معضل اساسی بود.
این آمار در روزنامه‌های آن زمان مثل اطلاعات، کیهان موجود است.
اما متاسفانه نسل امروز حوصله‌ای برای خواندن این مقالات و روزنامه‌ها ندارد و به فضای مجازی اکتفا می‌کند.
به همین دلیل است که شبکه‌های معاند کلیپی را از جشن‌های ۲۵۰۰ساله نشان می‌دهند و یا تصاویر تقطیع شده‌ای که واقعیت را نشان نمی‌دهد را در اختیار جوانان قرار می‌دهند.
حتی در خود تهران مسئله بهداشت مطرح بود و به تعداد کافی بیمارستانی وجود نداشت.
یک فیلمی به نام «دایره مینا» توسط مرحوم داریوش مهرجویی در همان زمان قبل از انقلاب ساخته شده است که نشان می‌دهد مردم در بیمارستان‌های تهران خون فروشی انجام می‌دادند تا بتوانند از دلال‌های خون پولی دریافت کنند و مایحتاج زندگی خود را تامین کنند.
این وضعیت از فقر و بیکاری زیاد مردم بود که به دنبال منبع درآمدی بودند تا بتوانند امورات زندگی خود را بچرخانند.
این فیلم در همان زمان توسط ساواک متوقف شد.
به دلیل اینکه حقایق بسیار زیادی را در معرض نمایش قرار داده بود.
در حال حاضر بعد از انقلاب اسلامی پیشرفت‌های زیادی در حوزه فضای شهری صورت گرفت.
روستاها منابع ارزشمندی داشتند اما در محرومیت بودند مثلا معدنی که در مس سرچشمه کرمان قرار داشت از خود کرمان فاصله داشت اما تکنسین‌های خارجی با خانواده‌هایشان در آنجا شهرک ساخته بودند و بیشترین امکانات را هم در آنجا برای خود فراهم کرده بودند و ورود افراد عادی به آن مناطق ممنوع اعلام شده بود.
در طول روایت، تفاوت‌هایی میان شخصیت‌ها به‌ویژه میان کوچیکعلی و حسینعلی مشاهده می‌شود؛ کوچیکعلی که تحصیل‌کرده‌تر و محتاط‌تر است، در مقابل حسینعلی که بی‌سواد اما جاه‌طلب است.
از آنجایی که مخاطب این کتاب نوجوانان هستند آیا این تمایزها عمدی بوده است یا آگاهانه و با هدف انتقال پیامی خاص در زمینه‌ آموزش و آگاهی اجتماعی خلق شده‌اند؟
این دوتا شخصیت تفاوت‌هایی بینشان ایجاد شده است.
حسینعلی دائما در تلاش است تا پولدار شود و تصور می‌کنه درس خوندن بی‌فایده است و از طرف دیگه کوچیکعلی که مدرسه می‌ره و محتاط‌تر و آگاهانه‌تر عمل می‌کند.
همین تضاده‌هاست که باعث شده است تا داستان جلو برود و کشش داستانی را ایجاد کند.
معصوم‌خانی شخصیتی است بین دو دنیا؛ هم به آمریکایی‌ها وصل است، هم به مردم روستا.
آیا او نماد روشنفکر وابسته است یا فرصت‌طلبی که از هر دو سو سود می‌برد؟
نماد آدم روشنفکر نیست.
بیشتر واقعیت آن زمان را نشان می‌دهد که در زمان حضور افراد بیگانه در کشور کسانی نیز باید امورات زندگی آنان را بر عهده می‌گرفتند.
کسانی که برای تامین درآمد خودشون این کارها را برعهده می‌گرفتند.
به نوعی این مسئله به عوارض و نتایج حضور بیگانه در کشور اشاره می‌کند که عده‌ای عامل بیگانه در کشور حضور دارند که از منافع ما استفاده می‌کنند و مردم همان کشور باید به اصطلاح کارهای روزمره و چاپلوسی آنان را انجام دهند.
قهرمانان داستان در نهایت به خودکفایی و بازسازی خانه‌ها توسط خود مردم می‌رسند آیا می‌توان این پایان را نوعی دعوت به «خودباوری ملی» در برابر وابستگی به بیگانگان تعبیر کرد؟
بله.
در اثر انقلاب کم کم مردم آگاه می‌شوند.
این آگاهی بخشی در نهایت منجر می‌شود به اعتراض و بعد از آن‌هم انقلاب صورت می‌گیرد.
در آن زمان اگر هم اقداماتی صورت می‌گرفت در چند شهر بزرگ مانند تهران بود.
حتی شهر رامسر هتلی برای خانواده سلطنتی ساخته شده بود و در شیراز هم هتل‌هایی وجود داشتند برای برگزاری جشن‌های ۲۵۰۰ساله اما به روستاها رسیدگی نمی‌شد.
همین مسئله نیز باعث اعتراض مردم روستا نسبت به حکومت پهلوی شد.