شهیدی که قاتلش را بخشید و در میدان عشق، چون اربابش شهید شد
شهید نوید صفری، در حالی راهی میدان نبرد شد که پیش از آن در وصیتنامهاش قاتلان خود را بخشیده بود. او لباس سپاه را لباس پسر حضرت زهرا(س) میدانست و همچون اربابش به شهادت رسید.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: نوید صفری از جوانان مومن و پایبند به ارزشهای دینی بود که زندگی روزمرهاش آمیخته با عبادت، پیوند با شهدا، تلاش برای کمک به نیازمندان و پایبندی به آرمانهای انقلاب اسلامی بود.
نوید فرزند کوچک خانواده بود اما در تصمیمگیریهای خانه نقشی فراتر از سن خود داشت.
برادرش رضا بارها برای مشورت به او رجوع میکرد و به گفته خانواده «خانه با همت و حضور او میچرخید».
خانوادهای مذهبی که احترام به بزرگتر و آزادیِ بیان را همزمان در خود داشت.
نوید اهل گفتوگو بود و بارها با پدرش دربارهی مسائل سیاسی و عقیدتی بحث میکردند؛ هرچند گاهگاهی نظراتشان یکی نبود اما همواره نوید حرمت پدر را نگه میداشت و مباحث را با ادب و استدلال دنبال میکرد.
پدر و مادرش احترام ویژهای برای او قائل بودند و نظرش در کنار دیگر اعضای خانواده اهمیت داشت.
حتی زمانی که او در سوریه حضور داشت برای کوچیکترین وسیله خانه نیز نظر او مهم بود.
نوید در عمل دینی خود متعهد بود؛ نماز اول وقت برای او حرمت و ضرورت داشت.
در سفرها اگر اتوبوس برای نماز اول وقت توقف نمیکرد او بهشدت ناراحت میشد و تا هنگام توقف و اقامه نماز آرام نمیگرفت و هرچه در توان داشت میکرد تا راننده را برای توقف قانع کند.
خود او اعتقاد داشت که در برابر مشکلات باید وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند اعتقادی که بارها از حلّ مشکلاتش به واسطه این نیایش سخن گفته بود.
دفترچهها و نوشتههایش نشاندهنده مناجاتها و عشق او به ذکر در سحرگاهها بود؛ او نماز و نیایش را منبع آرامش خود میدانست.
نوید، شهدا را از منظر صرفِ جسم نمیدید؛ بارها گفته بود: «شهدا فقط یک تکه استخوان نیستند؛ اینها ماندگارن؛ اثری که برای حفظ اسلام دارند هیچوقت از بین نمیرود؛ همین استخوان خیلی باارزشه.» خانهاش مزین به تصاویر شهدا بود و او اغلب ساعات استراحت خود را به خیرهشدن به عکسهای شهدا که بر روی سقف اتاقش چسبانده بود اختصاص میداد.
این پیوند عاطفی و اعتقادی تا آنجا پیش رفته بود که او رسول خلیلی را «رفیق شهید» خود نامیده و تلاش میکرد اخلاق، فکر و روحیهاش را شبیه او بسازد.
نوید نسبت به بزرگان شهید دارای ارادت ویژه بود و تصویر شهید رسول خلیلی در مقاطع مهم زندگیاش مانند تصمیم برای رفتن به سوریه یا حتی لحظه ورود به اتاق همسرش نمادی از همراهی معنوی برای او بود.
یکی از وجوه برجسته شخصیت نوید، کمکهای پنهان و گستردهاش به محرومان بود؛ کارهایی که خانواده بسیاری از آنها را تنها پس از شهادت او فهمیدند.
او وسایل اقساطی تهیه میکرد و آنها را به خانوادههای نیازمند میداد؛ اقساط این خریدها از حقوق او کسر میشد.
بچههای بیبضاعت را شخصاً به حرم امام رضا(ع) میبرد، برایشان غذا میپخت، مراقبشان بود و با زبان رفاقت و نه تحکم، آنان را نصیحت میکرد.
اینگونه رفتارها، از او چهرهای ساخت که هم رفاقتی گرم داشت و هم نقش پدری و مربیگری برای کودکان محروم ایفا میکرد.
مادرش همیشه از صمیمیت نوید با خودش می گفت: نوید لبه اپن آشپزخانه مینشست، پاهایش را آویزان میکرد و مقتلخوانی میکرد.
مادر مینشست و با گوش سپردن به آن مقتلخوانیها، بین ادویهها و عطر غذا، نور و اشک و یاد شهدا را همراه با خانه میکرد «خلوت مادر و پسرمان همیشه برکت داشت»، این تعبیرِ خودِ خانواده است.
مقتل خوانی او همراه با پخت غذای مادر باعث میشد تا برکت بر سر سفره آنان جاری شود.
نوید پای رفاقت خیلی مرام خرج میکرد؛ برایش رفاقت مقدس بود و برای دوست و همرزم وقت میگذاشت.
نسبت به لباس و ادبیات مذهبی هم حساس بود؛ خصوصاً لباس سیاه عزاداری را حرمتدار میدانست و میگفت این لباس «حرمت دارد و باید با ادب پوشیده شود».
نسبتش با لباس سپاه نیز بسیار عاطفی و ایمانی بود.
او وصیت کرده بود که با همان «لباس سپاه» و «لباس خدمت» به خاک سپرده شود و معتقد بود «لباس سپاه، لباس پسر حضرت زهرا(س) است».
ازدواجِ در جوار شهدا و خطبهای از رهبر انقلاب
عشق و پیوند نوید با همسرش نیز در فضایی از ایمان و ارادت شکل گرفت.
همسر شهید روایت میکند که محرمیت آنها در سال ۱۳۹۵ و در سالروز میلاد امام حسن عسکری(ع)، در جوار شهدا برگزار شد؛ جایی که «حال و هوای بهشتی»ِ آن مکان، آرامش عمیقی به آنها بخشید.
به گفته همسر، نوید حتی شهدای شهرستانی را هم برای مراسم دعوت کرده بود و آن روز را «بین زمین و آسمان» توصیف میکردند.
نکته برجسته و نمادینِ این پیوند، قرائت خطبه عقد به صورت تلفنی توسط رهبر معظم انقلاب بود؛ لحظهای که نوید قرآن را باز کرد و آیهی ۲۳ سوره احزاب را دید و با شوق در چشم گفت که این آیه آرامشبخشِ عهدِ آنان است.
در این مراسم اما مهمان ویژه آنان شهید رسول خلیلی نیز حضور داشت که به گونهای واسطه آشنایی آن دونفر با یکدیگر شده بود.
نوید در وصیتنامه و سخنانش دیدی روشن نسبت به تهدیدات منطقهای داشت: او تکفیریها را ابزاری در دست آمریکا و اسرائیل میدید و قاتلان خود را بخشیده بود، اما از مردم خواسته بود در تشییع او پرچم آمریکا را به آتش بکشند و شعار «مرگ بر آمریکا» سر دهند.
در بخشی دیگر وصیتش اشارهای به فضیلت زیارت عاشورا دارد: «زیارت عالی و پرفیض زیارت عاشورا را بخوانید از طرف من و به ارباب ابراز ارادت کنید.
آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست و حیف که فقط روزی یک مرتبه نصیبم نشد و بدانید هرکه ۴۰ روز عاشورا بخواند و ثواب آن را هدیه بفرستد، حتما تمام تلاش خود را به اذن خدا خواهم کرد تا حاجت او را بگیرم و اگر نه در آخرت برای او جبران کنم.
حتی یک عاشورا هم قیامت میکند با روضه ارباب از زبان مادر و خواهرش.
انشاءالله شرمنده شما نباشم.»
او در زیارت عاشورای خود کنار عبارت «حرب لمن حاربکم» نوشته بود: «به مادرت بگو که ما با دشمنانتان دشمنیم.» این ترکیب از معرفت دینی و بصیرت سیاسی تصویرِ یک رزمنده متعهد و متفکر را ارائه میدهد.
نوید علاقهمند به مقتلخوانی و مناجات بود و همواره از شهدا و معارف عاشورایی الهام میگرفت.
او جملهای از شهید آوینی را بارها تکرار میکرد: «شهادت لباس تکسایزی است که باید تن انسان به اندازهاش درآید.» او معتقد بود هرگاه انسان به اندازه این لباس برسد، پرواز میکند.
نوید در خلوتهای شبانهاش با دفترچه و قلم با خدا مناجات میکرد؛ پیش از ازدواج هم راز و نیازهایش را در دفتر مینوشت و خانواده گاهی از نوشتههایش بیاطلاع بودند که او در حال مناجات است.
رفاقت معنوی و توجه نوید به شهید رسول خلیلی سرآغاز بسیاری از تصمیمات مهم زندگیاش شد؛ او رسول را سرمشق خود قرار داده و برای رفتن به سوریه متوسل به او شد.
رسول خلیلی نقش مهمی در اعزام نوید ایفا کرد و نوید تا حدی به دعای او و راهنماییاش دل بسته بود.
حتی در لحظات خواستگاری و ورود به اتاق همسر، عکس رسول خلیلی را دید و آن را نشانهای از همراهی آن شهید دانست.
نوید در قالب مدافعان حرم عازم سوریه شد.
سه ماه نخست حضور او در سوریه بدون عملیات رزمی عمده گذشت و نیروها عمدتاً مشغول تثبیت مواضع بودند.
درست در زمان برنامهریزی برای بازگشت نوید به ایران، عملیات آزادسازی شهر «بوکمال» آغاز شد.
نوید دلش میخواست در این عملیات حاضر باشد.
پس از استخاره و مشورت، نوید ماندن در محل و شرکت در عملیات را انتخاب کرد.
تشیع بهشتی
وقتی پیکر مطهر نوید طبق وصیت خودش به مشهد برده شد و در جوار حرم امام رضا(ع) زیارت داده شد، فضای وداع و شادی عجیبی حاکم بود.
آنچنانکه یکی از زائران تعجب کرد و پرسید «این آرامش عجیب نیست؟
دلیلش چیست؟» خواهر شهید پاسخ داده بود که «برادرم بهترین راه را رفته و بهترین عاقبت را داشته؛ چرا باید ناراحت باشیم؟» خانواده او معتقد بودند همواره زیارت امام رضا(ع) حال مارا خوب کرده است.
حالا این وداع توانسته بود مرحمی شود بر روی زخم دلمان.
شهید نوید صفری بسیار به زیارت امام رضا میرفت و ایشان را به اسم دردانهاش «یاابا الجواد» صدا میزد و از امام طلب شفاعت و آرامش میکرد.
مادرش میگفت هروقت به من سلام میکرد دستش را به روی سینهاش قرار میداد.
وقتی تابوت او را به من رساندند او بازهم با همین حالت جلوی من قرار گرفته بود.
مادرش لحظه وداع را این گونه روایت میکند: «پیکرش از پابوسی شما که برگشت تهران ما را برده بودند سازمان بسیج.
قرار بود نوید را هم بیاورند همان جا.
اول پسرم را بردند سمت مردها یکی پشت بلندگو مداحی میکرد و روضه میخواند.
دلم برایش یک ذره شده بود از زیارت برگشته بود و هنوز ندیده بودمش.
گفتم تابوت را از پرده رد کنید و بیاورید سمت من میخواهم به نویدم زیارت قبول بگویم.
پسر رشید من با بدن پاره پاره و زخمی رفته بود پابوس امام مهربانش با سر بریده به آقایش سلام کرده بود.
مگر میشد صاحبخانه تحویلش نگیرد؟
میشد جواب سلامش را ندهد؟
توی آغوشش مهمانش نکند؟
روی زخمهای تن پاره پارهاش دست نکشد؟
چه زیارتی قبول تر از این؟!
تابوت که آمد قسمت زنانه تا به آغوش من برسد چند بار خم شد و دوباره راست شد، انگار پسرم از در آمده باشد و دست ادب گذاشته باشد روی سینه اش و با لبخند همیشگی اش گفته باشد سلام اماه»
منبع:
شهید نوید/ مرضیه اعتمادی/ انتشارات شهید کاظمی