نسبت علم و دین؛ آیا نظریه داروین رد خداباوری است؟
برخی این مسئله را مطرح کردند که نظریه تکامل خدا را کنار میزند یا لااقل نیاز به وجود خدا را در تبیین حیات کنار میگذارد، ولی واقعیت این است که نظریه تکامل هیچگونه تعارضی با خداباوری ندارد.
نسبت علم به دین و نسبت هر کدام از این مقولههای به زندگی انسان در ابعاد گوناگون پرسشی است که همواره ذهن آدمی را در طول تاریخ بشر به خود مشغول کرده است.
بخش بزرگی از این پرسشهای عمیق به کاربرد دین و علم باز میگردد و اینکه آیا وجود هر یک از این دو میتواند خلأ نبود دیگری را جبران کند یا خیر.
آنچه در برخی مکاتب شاهد آن هستیم حذف یکی از این دو گزاره است، در مکتب غربی دین به کنار گذاشته شده و در برخی مکاتب دین محور، علم و تجدد به طور مطلق حذف شده است، اسلام اما درباره هر یک از این دو و نسبت دین و علم با یکدیگر، پاسخی متفاوت دارد.
حجت الاسلام حمیدرضا شاکرین استاد گروه منطق فهم دین پژوهشکده حکمت و دین پژوهی به نسبت دین و علم با یکدیگر به ویژه در نظریه داروین پرداخته و تبیین کرده است که آیا نظریه تکامل داروین رد خداباوری است یا نه و این توضیح را داده است:
برخی این مسئله را مطرح کردند که نظریه تکامل خدا را کنار میزند یا لااقل نیاز به وجود خدا را در تبیین حیات کنار میگذارد.
در این زمینه کسانی مانند آقای ریچارد داوکینز و امثال او سعی کردند مسئله را با آب و تاب و طول و تفسیر زیادی مطرح کنند ولی واقعیت این است که نظریه تکامل هیچگونه تعارضی با خداباوری ندارد کما اینکه خود آقای داروین که این نظریه را با شکل جدیدش مطرح و اصولی مانند انتخاب طبیعی را وارد کرد که بتواند پدیده حیات را به صورت طبیعی توضیح بدهد هیچگاه قائل به تعارض نظریه اش با خداباوری نبوده و سریعاً تصریح کرده که نظریه من با وجود خدا هیچگونه تناقضی ندارد.
ضمن اینکه نظر تکامل اصل حیات را توضیح نمیدهد بلکه تنوعات زیستی را تبیین میکند، در حالی که مسئله خدا مسئله کل هستی است و مسئله اصل حیات و تنوعات زیستی به هر شکلی که توضیح داده بشود حتی در فرایند تکاملی باز همچنان مسئله خدا مطرح است.
لذا در غرب جریانی به نام تکامل خداباورانه شکل گرفت و یکی از اندیشمندان کتاب نوشته ای به نام «خدا را سپاس میگذاریم» دارد.
برای همین تکامل هم یه امر مقدر و تقدیر الهی است اما مهمتر از اون آقای پلانتینگا یک مسئلهای رو مطرح کرده که میگوید اصلاً به لحاظ شناختی خداباوری پیش فرض اساسی نظریه تکامل باید باشه و الا اگر خداباوری رو کنار بگذاریم و طبیعت گرایی را بپذیریم نظریه تکامل با طبیعت گرایی خود شکن میشود، چرا که اگر ما خدا را باور داشته باشیم خدایی که ما را آفریده و به ما ذهنی داده که میتوانیم تحقیق و مطالعه کنیم، جهان را بشناسیم، انسان را بشناسیم، حیات را بشناسیم، روند تکامل حیات را بشناسیم، در حقیقت به یک دستگاه شناختی مجهز شدیم که این دستگاه شناختی علیالاصول واقعنماست و ادراکاتش معتبر است، یعنی اعتبار معرفتی دارد.
بنابراین از طریق این ذهن به شناخت و نتایج رسیدیم.
چون این دستگاه شناختی دارای اعتبار معرفتی است پس میتوانیم یافتههای علمی را مانند نظریه تکامل باور کنیم و درست بدانیم، اما اگر خدا را کنار بزنیم یا فکر کنیم نظر تکامل خدا را کنار میزند خوب یعنی به سراغ طبیعت گرایی رفتیم.
در نظریه تکامل دستگاه شناختی ما علی الاصول برای رسیدن به باورهای درست طراحی نشده است، بلکه این دستگاه شناختی تنها یک کارکرد دارد و آن کارکرد بقاست در حالی که ادراکات ما دو دسته هستند.
یک سری هستند که نقش و کارکرد دارند ولو اینکه صادق نباشند و کاذب باشند و یک دسته آنهایی که کارکرد بقایی ندارند ولو اینکه صادق باشد، بنابر دستگاه تکاملی اگر طبیعت گرایانه نگاه کنیم این سیستم شناختی ما علی الاصول در پی باورهای صادق نیست و باورهای آن در واقع برای بقا شکل میگیرد و در نتیجه باورهای آن غیر قابل اعتماد میشود.
یک سنخ از باورها، باورهای علمی است.
خب این باورهای علمی طبق دستگاه شناختی که اعتبار معرفتی ندارند، تولید شده، یکی از آن دسته باورها نظریه تکامل است.
اگر چنانچه این دستگاه شناختی بیاعتبار باشد به لحاظ معرفتی و فقط کارکرد بقایی داشته باشد یکی از شناختهای آن میشود نظریه تکامل و چون کل این سیستم شناختی بی اعتبار شد این نظریه هم بی اعتبار میشود اینجاست که نظریه تکامل خودش را نابود میکند اما اگر ما این سیستم شناختی را آفریده خداوندی بدانیم که علیالاصول میخواهد خبرهای درست و شناختهای صحیح پیدا کنیم آن وقت نظریه تکامل یکی از این شناختها میشود که میتواند اعتبار پیدا کند پس با خداباوری صحت نظریه تکامل تأمین میشود و بدون خداباوری نظریه تکامل خود ستیز خواهد شد و اعتبار خودش رو از دست خواهد داد