بازتعریف تنشهای افغانستان و پاکستان در سالهای اخیر/ ناپایداری مرزی و بازیگری قدرتهای منطقهای
نشهای مرزی فزاینده میان پاکستان و افغانستان، که در هفتههای اخیر به درگیریهای مسلحانه و اتهامات متقابل در زمینه حمایت از گروههای تروریستی رسیده، بلکه نشانهای از بازنویسی موازنه قوای منطقهای است.
سرویس جهان مشرق - روابط پاکستان و طالبان، پیچیدهترین گره ژئوپلیتیکی جنوب آسیا، از دهه ۱۹۹۰ با حمایت اطلاعاتی و لجستیکی ارتش پاکستان، بهویژه سازمان اطلاعات نظامی پاکستان، شکل گرفته است.
دوره دوم حاکمیت طالبان از اوت ۲۰۲۱، برخلاف دوره اول که بین سالهای ۱۹۹۶-۲۰۰۱ به طول انجامید، پاکستان انحصار دیپلماتیک داشت و شاهد دگرگونیهای بنیادین است.
مانورهایی مانند سفر ژنرال فیض حمید به کابل در ۲۰۲۱ نتوانست روابط را بازگرداند.
شواهد اخیر، مانند حملات هوایی پاکستان به کابل و شرق افغانستان در هفته منتهی به ۹ اکتبر ۲۰۲۵ که هدف آن نورولی محسود، رهبر جنبش طالبان پاکستان بود و پاسخ نظامی بیسابقه طالبان که شامل حملات پیاده، توپخانهای و هوایی به پایگاههای مرزی، با تصرف موقت پایگاهها در پکتیا و هلمند میشد، این بنبست را برجسته میکند.
تلفات این نبرد ۲۳ نیروی پاکستانی و بیش از ۲۰۰ مبارز طالبان بود که نشاندهنده گذار از تنش دیپلماتیک به رویارویی نظامی است.
جنوب آسیا با بیش از پنجاه درگیری مرزی در شش ماه گذشته و ده درصد کاهش در تجارت مرزی، وارد مرحلهای تازه از بازنویسی موازنه قوا شده است.
بر اساس آمار وزارت داخله پاکستان، در نه ماه گذشته دو هزار و صد و سیزده نفر در حملات تروریستی کشته شدهاند؛ رقمی که نسبت به سال ۲۰۲۴ افزایشی ۵۸ درصدی را نشان میدهد.
همچنین در سهماهه سوم سال جاری، ۱۶۶ نیروی امنیتی جان خود را از دست دادهاند و این دوره بهعنوان خونبارترین سال پنجاه سال اخیر، بهویژه در مناطق خیبرپختونخوا و بلوچستان، شناخته میشود.
جنبش طالبان پاکستان و ارتش آزادیبخش بلوچستان مسئول حدود ۷۵ درصد از این حملاتاند.
پاکستان مدعی است رهبران این دو گروه در افغانستان پناه گرفتهاند؛ ادعایی که در مارس ۲۰۲۳ توسط وزیر دفاع این کشور فاش شد.
در حالیکه پیشتر طالبان از حمایتهای غیرمستقیم پاکستان برخوردار بود، اکنون پیوندهای تاریخی میان دو طرف معکوس شده و طالبان از جنبش طالبان پاکستان بهعنوان اهرم فشار علیه اسلامآباد استفاده میکند.
درگیریهای ۹ تا ۱۲ اکتبر، که نخستین عملیات مستقیم طالبان محسوب میشود، نشانهای از همین چرخش است.
سفر وزیر خارجه طالبان به هند در فاصله پنجم تا هفتم اکتبر ۲۰۲۵ که همزمان با حمله هوایی پاکستان انجام شد، پیامی عامدانه تلقی میشود.
اسلامآباد این اقدام را تهدیدی وجودی میداند، زیرا بیم آن دارد که دهلینو بتواند جنبش طالبان پاکستان را تسلیح کند.
طالبان نیز در تلاش برای کسب بهرسمیتشناسی بینالمللی، دیپلماسی موازی با هند را در پیش گرفته و از این طریق نوعی موازنه برونزا ایجاد کرده تا فشار پاکستان را خنثی سازد.
نمودار شبکه روابط دیپلماتیک میان سالهای ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۵ نیز نشان میدهد که درصد قابل توجهی از تعاملات رسمی طالبان بر اساس گزارشهای وزارت خارجه کشورها افزایش یافته است.
اشتراک قومی پشتونها که طبق سرشماری پاکستان در سال ۲۰۲۳ حدود ۴۰ میلیون نفر در دو سوی مرز را شامل میشود، خط دیورند را عملاً بیمعنا کرده است.
طالبان از این پیوند قومی برای بسیج و مشروعیتبخشی به جنبش طالبان پاکستان بهره میبرد.
در عین حال، نگرانی چین از فعالیتهای اویغورها و نگرانی ایران از تحرکات در بلوچستان، فشارهای مضاعفی بر پاکستان وارد کرده است.
نبود تقارن نظامی میان طالبان و پاکستان باعث شده طالبان بیشتر به اقدامات غیرمستقیم و دیپلماسی موازی روی آورد.
این بیثباتی، نقش سنتی پاکستان در معادلات منطقهای را تضعیف کرده و هند را به موازنهگر جدید در جنوب آسیا تبدیل نموده است.
پاکستان نفوذ خود را در کابل از دست داده، در حالیکه هند با گشودن کانالهای دیپلماتیک، ارائه کمکهای بشردوستانه و اقتصادی، و صدور بیانیههای مشترک درباره مبارزه با تروریسم، در دو جبهه کشمیر و افغانستان فعال شده و نقش امنیتی جنوب آسیا را بازتعریف کرده است.
در این میان، چین با دیپلماسی خاموش خود میکوشد کریدور اقتصادی چین–پاکستان (CPEC) را از تهدیدها مصون نگه دارد.
پکن افغانستان را هم بهعنوان منبعی از مواد معدنی و هم حلقهای از طرح «کمربند و راه» میبیند و برای مهار ناآرامیهای مرزی، بر اسلامآباد فشار وارد میکند.
ایران نیز با رویکردی واقعگرایانه، از گسترش حضور پناهندگان و فعالیت داعش شاخه خراسان نگران است، اما همزمان کاهش نفوذ پاکستان را فرصتی برای تقویت حضور و نفوذ غرب در افغانستان تلقی میکند.
روسیه از بینظمی احتمالی در آسیای مرکزی بیم دارد و به همین دلیل همکاریهای امنیتی خود با تاجیکستان و ازبکستان را احیا کرده است.
مسکو همچنین از طریق سازمان همکاری شانگهای، تلاش میکند تا آرامشی نسبی میان کابل و اسلامآباد برقرار سازد.
در سوی دیگر، غرب بهویژه ایالات متحده، از تشدید این تنشها برای جلوگیری از شکلگیری یک جبهه متحد ضدنفوذ غربی بهره میبرد.
واشنگتن بدون مداخله مستقیم، از بحران بهعنوان اهرمی برای اعمال فشار بر طالبان در زمینه تحریمها استفاده میکند.
در همین حال، چین، ایران و روسیه به سوی نوعی اتحاد منعطف در برابر محور هند–آمریکا نزدیک شدهاند.
در نتیجه، جنوب آسیا از دوگانگی سنتی گذشته به مرحلهای از چندپارگی نفوذ رسیده است؛ مرحلهای که در آن رقابت برای کسب نفوذ جای اتحادهای ثابت را گرفته و توازن جدید، ناپایدار اما تعیینکنندهای را در محاسبات قدرتهای بزرگ رقم زده است.
روابط پاکستان و طالبان بهعنوان یکی از پیچیدهترین گرههای ژئوپلیتیکی جنوب آسیا، از زمان تأسیس تحریک طالبان در دهه ۱۹۹۵ میلادی، تحت تأثیر حمایتهای اطلاعاتی و لجستیکی ارتش پاکستان، بهویژه سازمان اطلاعات نظامی این کشور، شکل گرفته است.
با اینحال، دوره دوم استقرار طالبان در افغانستان، که از اوت ۲۰۲۱ آغاز شده، شاهد دگرگونیهای بنیادینی بوده است که شباهتی با دوره نخست حاکمیت طالبان بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ ندارد.
در آن زمان، پاکستان کنترل کامل بر روابط دیپلماتیک طالبان داشت و این گروه تنها با دو کشور عربی روابط رسمی برقرار کرده بود.
اما در دوره کنونی، اقداماتی چون سفر ژنرال فیض حمید، فرمانده وقت سازمان اطلاعات نظامی پاکستان، به کابل در جریان انتقال قدرت در آگوست ۲۰۲۱، نتوانسته روابط دو طرف را به وضعیت گذشته بازگرداند.
شواهد تازه نشان میدهد که این بنبست به مرحلهای بحرانی رسیده است.
در هفته منتهی به نوزدهم اکتبر ۲۰۲۵، حملات هوایی پاکستان به کابل و مناطق شرقی افغانستان، که هدف اصلی آن نورولی محسود، رهبر جنبش طالبان پاکستان بود، با پاسخ نظامی بیسابقه طالبان روبهرو شد.
طالبان در واکنش، حملات پیاده، توپخانهای و حتی هوایی را علیه پایگاههای مرزی پاکستان انجام داد.
منابع معتبر و تصاویر ماهوارهای نیز تصرف موقت چند پایگاه پاکستانی در استانهای پکتیا و هلمند توسط نیروهای طالبان را تأیید کردهاند.
بر اساس اعلام سخنگوی ارتش پاکستان در دوازدهم اکتبر ۲۰۲۵، در این درگیریها ۲۳ نیروی پاکستانی و بیش از ۲۰۰ عضو طالبان کشته شدهاند؛ آماری که فراتر از سطح معمول درگیریهای مرزی است و نشان میدهد روابط دو طرف از مرحله تنشهای دیپلماتیک به رویارویی نظامی مستقیم عبور کرده است.
نگاهی به تاریخ
تاریخ روابط پاکستان و طالبان ریشه در دهه ۱۹۸۰ دارد، زمانی که اسلامآباد در چارچوب عملیات سایکلون ایالات متحده، از مجاهدین افغان حمایت کرد و طالبان را بهعنوان ابزاری برای ایجاد عمق استراتژیک در برابر هند پرورش داد.
در دوره اول حاکمیت طالبان (۱۹۹۶-۲۰۰۱)، پاکستان انحصار دیپلماتیک کامل را اعمال کرد: طالبان تنها با پاکستان، امارات و عربستان روابط رسمی داشت و سیاست خارجیاش تحت کنترل سازمان اطلاعات نظامی پاکستان بود.
مانورهای ژنرال فیض حمید در ۲۰۲۱، نمادی از این تداوم بود، اما استقرار مجدد طالبان، با گشایش دفتر قطر در سال ۲۰۱۳ بهعنوان نقطه عطف، استقلال نسبی این گروه را رقم زد.
تحلیل تاریخی نشان میدهد که دوره دوم، از ۲۰۲۱، با سه مرحله مشخص میشود:
• مرحله حمایت اولیه: پاکستان انتقال قدرت را تسهیل کرد، اما حملات جنبش طالبان پاکستان افزایش یافت (از ۲۰۰ مورد در ۲۰۲۱ به ۸۰۰ در ۲۰۲۲).
• مرحله فشار دیپلماتیک: درخواست ۳۵ میلیون دلاری طالبان برای جابهجایی جنبش طالبان پاکستان رد شد و تنشهای مرزی ۴۰ درصد افزایش یافت.
• مرحله تقابل نظامی: سال ۲۰۲۵ خونبارترین سال در ۵ دهه گذشته است، با ۲۴۱۴ کشته در ۹ ماه (۵۸ درصد بیش از ۲۰۲۴).
این تحول، از حمایت به بنبست، نتیجه عدم بهرسمیتشناختن خط دیورند توسط طالبان و پیوندهای قومی پشتون است.
ابعاد و زوایای درگیر ی
جنوب آسیا، بهعنوان یکی از پیچیدهترین کانونهای ژئوپلیتیک جهان، در سالهای اخیر شاهد تحولی عمیق بوده است.
تنشهای مرزی فزاینده میان پاکستان و افغانستان، که در هفتههای اخیر به درگیریهای مسلحانه و اتهامات متقابل در زمینه حمایت از گروههای تروریستی رسیده، نهتنها یک بحران امنیتی محلی، بلکه نشانهای از بازنویسی موازنه قوای منطقهای است.
این تنشها بیش از پنجاه درگیری مرزی را در شش ماه گذشته ثبت کرده و حجم تجارت مرزی را ده درصد کاهش داده است.
از منظر امنیتی، بنبست پاکستان ریشه در تشدید حملات تروریستی دارد که مستقیماً به سیاستهای مرزی طالبان نسبت داده میشود.
آمار رسمی وزارت داخله پاکستان در سپتامبر ۲۰۲۵ نشان میدهد که در نه ماه نخست سال ۲۰۲۵، دو هزار و چهارصد و چهارده نفر در حملات تروریستی کشته شدهاند؛ این رقم افزایشی ۵۸ درصدی نسبت به سال ۲۰۲۴ را نشان میدهد.
تنها در سهماهه سوم سال، شصتوشش نیروی امنیتی جان خود را از دست دادهاند.
این ارقام خونبارترین سال پاکستان در پنجاه سال اخیر را رقم زده و عمدتاً در ایالتهای خیبرپختونخوا و بلوچستان، که هممرز با افغانستاناند، متمرکز است.
بر اساس گزارش سازمان اطلاعات نظامی پاکستان، دو گروه اصلی، یعنی جنبش طالبان پاکستان و ارتش آزادیبخش بلوچستان، مسئول حدود ۷۰ درصد از حملات هستند.
پاکستان ادعا میکند رهبران جنبش طالبان پاکستان در خاک افغانستان پناه گرفتهاند.
برای نمونه، وزیر دفاع پاکستان در مارس ۲۰۲۳ در مجلس فاش کرد که طالبان برای جابهجایی پانصد نیروی جنبش طالبان پاکستان، مبلغ سیوپنج میلیون دلار درخواست کرده بود که این پیشنهاد رد شد.
اشتراک قومی پشتونها، که ۸۵ درصد جمعیت مناطق مرزی را تشکیل میدهند، و همچنین عدم بهرسمیتشناختن خط دیورند از سوی طالبان که در بیانیه رسمی سال ۲۰۲۲ این گروه اعلام شد، ابهاماتی پدید آورده است؛ از جمله اینکه آیا طالبان بهطور ضمنی از این جنبش حمایت میکند یا خیر.
در این میان باید توجه داشت که پیوندهای تاریخی، از جمله حمایت سازمان اطلاعات نظامی پاکستان از جنبش طالبان پاکستان در دهه ۲۰۰۰، اکنون بهطور کامل معکوس شده است.
طالبان با در اختیار داشتن کنترل مرزها، از جنبش طالبان پاکستان بهعنوان اهرم فشار علیه اسلامآباد استفاده میکند.
درگیریهای ۹ تا ۱۲ اکتبر، که نخستین عملیات مستقیم تحت نظارت مرکزیت طالبان محسوب میشود، این تغییر مسیر را بهروشنی اثبات میکند.
از زاویه دیپلماتیک، استقلال طالبان انحصار سنتی پاکستان را در روابط خارجی این گروه شکسته است.
در دوره نخست حاکمیت طالبان، روابط خارجی این گروه تقریباً به پاکستان محدود بود، اما گشایش دفتر سیاسی طالبان در قطر در سال ۲۰۱۳ و استقرار مجدد آن در افغانستان در سال ۲۰۲۱، زمینه را برای گسترش روابط با کشورهایی چون چین، روسیه، تاجیکستان، ازبکستان و ایران فراهم کرد.
سفر وزیر خارجه طالبان به هند از پنجم تا هفتم اکتبر ۲۰۲۵ که همزمان با حمله هوایی پاکستان به کابل انجام شد، نشانهای از زمانبندی عمدی برای ارسال پیام سیاسی به اسلامآباد بود.
پاکستان این تعامل را تهدیدی وجودی میداند، زیرا معتقد است هند میتواند جنبش طالبان پاکستان را با تسلیحات تجهیز کند.
طالبان در حال حاضر همچنان ملاحظات سیاسی خود را حفظ کرده، اما برای کسب بهرسمیتشناسی بینالمللی، به تنوعبخشی دیپلماتیک روی آورده است.
این اقدام نوعی موازنه برونزا ایجاد میکند، زیرا نزدیکی طالبان به هند میتواند فشار پاکستان را خنثی کند.
نمودار شبکه روابط دیپلماتیک طالبان در بازه زمانی ۲۰۲۱ تا ۲۰۲۵، درصد تعاملات رسمی این گروه را بر اساس گزارشهای وزارت خارجه کشورها نشان میدهد.
از منظر قومی، اشتراک جمعیت پشتونها که حدود ۴۰ میلیون نفر در دو سوی مرز زندگی میکنند، عملاً خط دیورند را بیمعنا کرده است.
بر اساس سرشماری پاکستان در سال ۲۰۲۳، طالبان از این پیوند قومی برای بسیج و حمایت از جنبش طالبان پاکستان بهره میبرد.
از لحاظ منطقهای نیز، نگرانی چین از تحرکات اویغورها و نگرانی ایران از وضعیت بلوچستان پاکستان، فشار بیشتری بر اسلامآباد وارد میکند.
در نتیجه، نبود تقارن نظامی میان طالبان و پاکستان، این گروه را به سمت اتخاذ اقدامات غیرمستقیم و پیگیری دیپلماسی موازی سوق داده است.
ارزیابی وضعیت بازیگران
بیثباتی در روابط پاکستان و افغانستان، تزلزل نقش سنتی اسلامآباد را در معادلات منطقهای تسریع کرده و هند را به موازنهگر جدید جنوب آسیا تبدیل کرده است.
در کنار آن، محافظهکاری چین، رویکرد واقعگرایانه ایران، نگرانی روسیه از گسترش بیثباتی و منفعتطلبی غرب، منطقه را به سوی نوعی توازن چندقطبی سوق داده است.
از زمان تسلط طالبان بر کابل در سال ۲۰۲۱، پاکستان بر این باور بود که متحدی وفادار در مقابله با هند به دست آورده است.
با اینحال، تحولات اخیر خلاف این تصور را نشان داده، زیرا طالبان اکنون خود را بهعنوان قدرتی مستقل از نفوذ پاکستان معرفی کرده و در برابر هرگونه مداخله مرزی یا سیاسی، با صراحت و شدت واکنش نشان میدهد.
در نتیجه، اسلامآباد بهتدریج نفوذ خود را در کابل از دست داده و در مقابل، قدرتهای منطقهای مانند هند، چین و ایران در حال پر کردن خلأ ناشی از این ناکامی راهبردی هستند.
هند از شکاف ایجادشده میان طالبان و پاکستان بهعنوان فرصتی برای تقویت موقعیت منطقهای خود بهره برده است.
دهلینو بار دیگر کانالهای دیپلماتیک با کابل را فعال کرده و ارائه کمکهای بشردوستانه و طرحهای همکاری اقتصادی را در دستور کار قرار داده است.
نتیجه این نزدیکی در بیانیهای مشترک میان دو طرف که بر مبارزه با تروریسم و تقویت همکاریهای مشترک تأکید داشت، مشهود بود.
این روند خشم پاکستان را برانگیخته است، چراکه اسلامآباد هرگونه حضور هند در مجاورت مرزهای غربی خود را تهدیدی مستقیم برای امنیت ملی میداند.
به این ترتیب، هند اکنون در دو جبهه بهطور همزمان عمل میکند: در شرق، در منطقه کشمیر، و در غرب، در افغانستان؛ وضعیتی که موجب بازنویسی نقشه امنیتی جنوب آسیا شده است.
چین نیز تحولات اخیر را از زاویه منافع اقتصادی و امنیتی خود دنبال میکند.
پروژه کریدور اقتصادی چین–پاکستان (CPEC) در نتیجه بیثباتیهای مرزی، بهویژه در مناطق مرزی پاکستان، در معرض تهدید قرار گرفته است.
همزمان، پکن افغانستان را هم منبعی غنی از ذخایر معدنی و هم موقعیتی راهبردی در چارچوب ابتکار کمربند و راه تلقی میکند.
به همین دلیل، چین سیاستی از نوع دیپلماسی خاموش را در پیش گرفته تا بدون درگیر شدن مستقیم در منازعه، ثبات نسبی را حفظ کند.
در عین حال، پکن کانالهای ارتباطی خود با طالبان را باز نگه داشته و بر اسلامآباد برای مهار مرزها و تضمین امنیت پروژههای اقتصادی فشار وارد میکند.
ایران، که مرزی طولانی با افغانستان دارد، در مواجهه با این بحران رویکردی واقعگرایانه در پیش گرفته است.
تهران از افزایش موج پناهندگان و گسترش فعالیتهای گروه داعش شاخه خراسان بیم دارد، اما همزمان کاهش نفوذ پاکستان را فرصتی برای تقویت حضور خود در غرب افغانستان میداند.
روسیه نیز با نگرانی اوضاع را پیگیری میکند، زیرا بیم دارد بینظمی و ناامنی به کشورهای آسیای مرکزی سرایت کند.
در همین راستا، مسکو همکاریهای امنیتی خود را با تاجیکستان و ازبکستان از سر گرفته و از طریق سازمان همکاری شانگهای، تلاش کرده است زمینه آرامش میدانی میان کابل و اسلامآباد را فراهم آورد.
ایالات متحده و قدرتهای غربی به این منازعه از منظر سرد منفعتطلبی مینگرند.
هرچه بر تنش میان طالبان و پاکستان افزوده شود، از احتمال شکلگیری یک جبهه متحد ضدنفوذ غربی کاسته میشود.
واشنگتن از این شکاف بهره میبرد، بدون آنکه نیاز به مداخله مستقیم داشته باشد، و در عین حال از آن بهعنوان اهرمی برای اعمال فشار سیاسی در پرونده تحریمهای دولت طالبان استفاده میکند.
در مقابل، چین، ایران و روسیه در حال نزدیکشدن به تشکیل یک اتحاد منعطف در تقابل با محور هند-آمریکا هستند.
بدین ترتیب، این منطقه ب ه سمت چندپارگی کانونهای نفوذ بهجای دوگانگی سنتی پیش میرود.
پروژه کریدور اقتصادی چین–پاکستان (CPEC)
آنچه امروز در جنوب آسیا در جریان است، نه بحرانی زودگذر، بلکه آغازی بر مرحلهای تازه از بازتعریف معادلات ژئوپلیتیکی منطقه است.
پاکستان بهتدریج برگهای راهبردی سنتی خود را از دست میدهد، طالبان میکوشد چهرهای مستقل و غیرتابع از خود ارائه دهد، هند از دستاوردهای دیپلماتیک و امنیتی مقطعی بهرهمند میشود و قدرتهایی چون چین، روسیه و ایران نیز با محاسبهگری محتاطانه بهدنبال حفظ منافع خود بدون ورود مستقیم به تنشها هستند.
در نتیجه، جنوب آسیا با توازن شکننده و چندقطبی نوظهوری مواجه است که در آن هیچ بازیگری توان سلطهی مطلق ندارد و منطقه از رهگذر شبکهای از منافع متقاطع و متعارض اداره میشود.
بیثباتی میان پاکستان و افغانستان صرفاً یک اختلاف مرزی نیست، بلکه نشانهای از دگرگونی در ساختار اتحادها و رقابتهای منطقهای است.
بر همین اساس، جنوب آسیا وارد دورهای تازه شده که ویژگی بارز آن، رقابت برای نفوذ بهجای اتحادهای پایدار و چندقطبی شدن بهجای دوگانگی سنتی هند–پاکستان است.
در سایهی این تحولات، به نظر میرسد منطقه در آستانهی توازنی پرتنش و طولانیمدت قرار دارد؛ توازنی که بیتردید بر محاسبات قدرتهای جهانی و معادلات امنیت منطقهای در سالهای آینده اثرگذار خواهد بود.
در سطح دوجانبه، روابط پاکستان و طالبان از شراکت استراتژیک به بنبست نظامی آشکار رسیده است.
دادههای آماری (افزایش ۵۸ درصدی تلفات)، شواهد تاریخی (تحول دیپلماتیک از ۲۰۱۳ به بعد) و رخدادهای میدانی (درگیریهای اکتبر ۲۰۲۵) همگی نشان میدهد که افزایش تحرکات طالبان پاکستان و استقلالطلبی طالبان افغانستان امنیت ملی پاکستان را به چالش کشیده است.
در شرایطی که مانورهای اطلاعاتی اسلامآباد بیثمر مانده، درگیری نظامی اخیر را باید نقطهی عطفی در روابط دو طرف دانست؛ نقطهای که طالبان را از بازیگری «وابسته» به رقیبی بالفعل برای پاکستان تبدیل کرده است.
از این منظر، تا زمانی که اختلافات مرزی و دیپلماتیک حلوفصل نشود، تنشها تداوم خواهد داشت و تبعات آن دامنهای فراتر از مرزهای دو کشور خواهد یافت.
در چنین چشماندازی، انتظار میرود پاکستان بهدنبال تقویت جناحهای معتدل طالبان (بهویژه شبکه حقانی) و همکاری با ایالات متحده برای اعمال فشار مشترک بر طالبان باشد.
در مقابل، طالبان نیز احتمالاً با بهرهگیری از ابزارهای قومی و گروهی، روابط خود با جنبش طالبان پاکستان و ارتش آزادیبخش بلوچستان را گسترش خواهد داد.
در همین حال، گرایش فزاینده کابل به سوی دهلینو میتواند نقشه قدرت در جنوب آسیا را بهطور اساسی بازترسیم کند.