شوخیهای شوهر و قهرهای زن جوان کار را به طلاق کشاند
بهزاد راهی دادگاه خانواده شد تا به زندگی مشترکش برای همیشه پایان دهد. او فقط به خاطر اینکه همسرش از شوخیهایش ناراحت میشد، تصمیم به جدایی گرفت. این مرد که تحمل قهرهای بیحد و مرز همسرش را نداشت، با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق خود را ثبت کرد.
بهزاد راهی دادگاه خانواده شد تا به زندگی مشترکش برای همیشه پایان دهد.
او فقط به خاطر اینکه همسرش از شوخیهایش ناراحت میشد، تصمیم به جدایی گرفت.
این مرد که تحمل قهرهای بیحد و مرز همسرش را نداشت، با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق خود را ثبت کرد.
کد خبر: 743990 | ۱۴۰۴/۰۸/۰۴ ۱۳:۲۰:۳۱
بهزاد راهی دادگاه خانواده شد تا به زندگی مشترکش برای همیشه پایان دهد.
او فقط به خاطر اینکه همسرش از شوخیهایش ناراحت میشد، تصمیم به جدایی گرفت.
این مرد که تحمل قهرهای بیحد و مرز همسرش را نداشت، با مراجعه به دادگاه خانواده درخواست طلاق خود را ثبت کرد.
به گزارش جام جم& درحاشیه دادگاه سراغ این زوج رفتیم.
بهزاد درباره ماجرای زندگیاش گفت: شش ماه است ازدواج کردهام اما در این مدت از رفتارهای همسرم خوشم نیامد.
او زن بیجنبهای است و تحمل شوخی ندارد.
در صورتی که من مرد شوخی هستم و دوست دارم زندگیام بدون هیجان نباشد.
من ماندهام و یک دنیا سردرگمی.
نمیدانم چگونه باید با او رفتار کنم.
من آدم شوخی هستم، دوست دارم زندگیام شاد و پر از خنده باشد اما انگار همسرم این چیزها را نمیفهمد و هرچیزی را به دل میگیرد.من فقط میخواهم شاد باشیم و کمی از این روزمرگیها فاصله بگیریم.
اینها باعث صمیمیت میشود اما او انگار منتظر است من یک کلمه اشتباه یا شوخی نابجایی کنم؛ آماده است تا با من لج کند.
اوایل سعی میکردم با او کنار بیایم و وقتی ناراحت میشد، از او معذرت میخواستم اما دیگر خسته شدم.
هر بار که عذرخواهی میکنم، انگار پرروتر میشود.
فکر میکند من همیشه مقصرم؛ برای همین نمیتوانم سالها با کسی زندگی کنم که هر حرفی را به خودش میگیرد و بعد هم قهر میکند.
شاید گاهی شوخیهایم تند باشد اما نیت بدی ندارم.
فکر میکنم او هم باید کمی انعطافپذیر باشد.
زندگی مشترک که فقط گریه و ناراحتی نیست؛ باید بتوانیم با هم بخندیم، حتی اگر گاهی شوخیهایمان کمی از حد بگذرد.
من فقط میخواهم یک زندگی شاد و پر از خنده داشته باشم.
اگر او نمیتواند با شوخیهایم کنار بیاید، پس چطور میتوانیم با هم زندگی کنیم؟
برای همین بهتر است، قبل از اینکه بیشتر از این همدیگر را اذیت کنیم، بهتر است از هم جدا شویم.
در ادامه همسر این مرد نیز گفت: آقای قاضی راستش را بخواهید، من هم از این وضعیت خسته شدهام.
ازدواج ما فقط شش ماه است که دوام آورده اما انگار سالهاست که درگیر هستیم.
بهزاد میگوید من جنبه شوخی ندارم.
شاید حق با او باشد اما حرفهایش دیگر شوخی به نظر نمیآیند.
هر بار که او چیزی میگوید، قلبم فشرده میشود.انگار تمام تلاشش را میکند تا نقطهضعفهایم را پیدا کند و با طنز، آنها را به رویم بیاورد.
هرچه میگذرد، این شوخیها تکراریتر و آزاردهندهتر میشوند.
دیگر نمیتوانم خودم را گول بزنم؛ حس میکنم مرا مسخره میکند.
دلم میخواهد زندگیام پر از هیجان باشد اما نه هیجانی که با اشک و بغض همراه شود.
دوست دارم با هم بخندیم، نه اینکه من به حال خودم گریه کنم.همسرم باید پناهگاهم باشد، نه کسی که بیش از همه آزارم میدهد.
به همین دلیل از این وضعیت خسته شدهام و میخواهم برای همیشه از این مرد جدا شوم.
در جلسه رسیدگی به این دادخواست قاضی سعی کرد این زوج را از جدایی منصرف کند و به مرکز مشاوره خانواده فرستاد و از آنها خواست تا در مورد طلاق بیشتر فکر کنند.