سوپرانقلابیها وقتی کسی را سیبل حملات خود قرار دهند موفق به حذف او میشوند
حسین نورانینژاد نوشت: تندروها یا سوپرانقلابیها وقتی یکی را سیبل حملات خود قرار میدهد، معمولا موفق به حذف یا طرد او از عرصههای رسمی میشود. اقلیتی کوچک، دارای مصونیت و نورچشمی بودگی که نسبت به خیابان، اتهام، توهین و بهتان، حقوق انحصاری دارند.

حسین نورانینژاد نوشت: تندروها یا سوپرانقلابیها وقتی یکی را سیبل حملات خود قرار میدهد، معمولا موفق به حذف یا طرد او از عرصههای رسمی میشود.
اقلیتی کوچک، دارای مصونیت و نورچشمی بودگی که نسبت به خیابان، اتهام، توهین و بهتان، حقوق انحصاری دارند.
کد خبر: 743248 | ۱۴۰۴/۰۷/۳۰ ۱۳:۵۸:۱۴
حسین نورانینژاد در یادداشتی با عنوان «قاعده سقف در سیاست ایران» در روزنامه اعتماد نوشت: نقد، تخطئه و حتی تخریب چهرههایی چون محمدرضا باهنر، وقتی موضعی متفاوت از گذشته خود یا خلاف انتظار بدنه اجتماعی جریان متبوعشان میگیرند، پدیده تازهای نیست.
در هر جریان سیاسی، مواضع غیرمنتظره با واکنشهایی از طیفهای مختلف همراه میشود؛ از نقد منصفانه تا حملات تند و غیرمنصفانه.
مساله اصلی اما نه خودِ نقد، بلکه پیامدهای متفاوتی است که برای افراد موردنقد رقم میخورد.
به عنوان مثال، نقدهایی از نیروهای میانه تا اصلاحطلب و تحولخواه همواره متوجه افرادی چون جواد لاریجانی، سردار نقدی و امثال آنها بوده است، بیآنکه کوچکترین تاثیری بر موقعیت و سرنوشتشان داشته باشد؛ چه حقانیت نقدها آشکار باشد، چه نه.
اما در سوی دیگر، جریانی که در ادبیات سیاسی به نام گروه فشار، تندروها یا سوپرانقلابیها شناخته میشود، وقتی یکی را سیبل حملات خود قرار میدهد، معمولا موفق به حذف یا طرد او از عرصههای رسمی میشود.
اقلیتی کوچک، دارای مصونیت و نورچشمی بودگی که نسبت به خیابان، اتهام، توهین و بهتان، حقوق انحصاری دارند.
این گروه کوچک و هدایتپذیر در واقع ابزار اجرای یک قانون نانوشته در سیاست ایران هستند؛ قانونی که میتوان آن را «قاعده سقف» نامید.
به موجب این قاعده، هر فرد یا جریانی در ایران سقفی نانوشته اما واقعی در میزان قدرت، محبوبیت، ثروت یا نفوذ دارد.
وقتی از این سقف عبور کند، نیروهای مختلف -ازجمله همین گروههای فشار- به اشکال گوناگون فعال میشوند تا او را به زیر بکشند.
برای همین است که هیچ رجل قدرتمندی که بتواند به مثابه لنگرگاه در مواقع بحرانی عمل کند، باقی نمیماند.
این قاعده چپ و راست نمیشناسد.
از اپوزیسیون و مخالفانی چون مهندس بازرگان و مهندس سحابی که بگذریم، در درون ساختار قدرت نیز نمونههای متعددی داریم: هاشمیرفسنجانی، خاتمی، ناطق نوری، حسن روحانی، جواد ظریف، احمدینژاد و بسیاری دیگر هر یک در مقطعی از این سقف عبور کرده و به نوعی از عرصه تصمیمگیری کنار گذاشته شدهاند.
سرنوشت کسانی چون موسوی، رهنورد و کروبی که کارشان به حصر کشید، تنها شکل حادتر همین قاعده است.
در مقابل، تنها کسانی که پس از هشدارها و فشارها به نوعی از موضع خود بازمیگردند یا حد سقف را رعایت میکنند، مجال بازگشت به عرصه رسمی مییابند.
در ماجرای اخیر محمدرضا باهنر نیز همان الگو، در حد و اندازههای موضوع و فرد موردنظر تکرار شد.
در حالی که در جریان و پس از جنگ ۱۲ روزه، فضایی نسبتا مثبت و امیدهایی برای تغییر برخی رویهها و تجدید احترام به سرمایههای سیاسی پدید آمده بود، اکنون که نگرانیها از خطر جنگ فروکش کرده، نشانههای بازگشت به تنظیمات سابق آشکار است.
برخوردی که با یک نظر معقول باهنر شد، از همان قاعده پیروی میکند: یادآوری اینکه سقفها همچنان برقرارند و هیچ چیز تغییر نکرده است.