روایت معلمی که جان مادر و دانشآموزی را نجات داد
در روزهای اخیر، معلمی از روستای سیدان گتوند با اقدامی شجاعانه، جان یک زن و دختر نوجوان را از خودروی واژگونشده در کانال آبیاری نجات داد.

به گزارش مشرق، در روزگاری که گاه اخبار تلخ و ناامیدکننده صدر رسانهها را اشغال میکند، هنوز هستند انسانهایی که با شجاعت و فداکاری، معنای واقعی مسئولیتپذیری را به تصویر میکشند.
محمود عبدینژاد، معلم دبستان حافظ در روستای سیدان از توابع بخش عقیلی شهرستان گتوند، یکی از همان چهرههای گمنام اما بزرگ است که در لحظهای حساس، جان دو انسان را از مرگ حتمی نجات داد.
ظهر یکی از روزهای اخیر، حوالی ساعت ۱۲:۲۰، عبدینژاد در مسیر رفتن به مدرسه محل خدمت خود بود که پیش از رسیدن به روستای ایستادگی، چشمش به خودروی پرایدی افتاد که لحظاتی پیش در کانال آبیاری کشاورزی واژگون شده بود.
بیدرنگ و بدون لحظهای تردید، خود را به آب زد تا سرنشینان گرفتار را نجات دهد.
با نزدیک شدن به خودرو، متوجه شد که راننده زن در داخل خودرو حبس شده و با اضطراب سراغ دخترش را میگیرد.
اینجا بود که عبدینژاد فهمید یک کودک نیز در خودرو گرفتار شده است.
با وجود جریان شدید آب و شیب خطرناک کانال، و احتمال سقوط خودرو روی خودش، با کمک همکاران خانم همراهش، چادری به کمر راننده بستند و او را با زحمت فراوان از کانال بیرون کشیدند.
اما مأموریت نجات هنوز تمام نشده بود.
دختر نوجوانی که در صندلی شاگرد نشسته بود، با ترس و بیتابی، کیف مدرسهاش را رها نکرده بود.
شیشهها شکسته و درها قفل شده بودند، اما این معلم فداکار با وجود خطرات، موفق شد دختر را نیز از خودرو خارج کند و با آرامسازی او، جانش را نجات دهد.
در حالی که آب کانال همچنان در حرکت بود و هر لحظه امکان سقوط خودرو وجود داشت، عبدینژاد بدون توجه به خطرات، تنها به نجات جان آن دو نفر فکر میکرد.
به لطف خدا، هر دو نجات یافتند و با حضور نیروهای اورژانس به بیمارستان منتقل شدند.
شجاعت در سراشیبی مرگ و زندگی
در روزگاری که سرعت زندگی، انسانها را از هم دور کرده و روزمرگی، حس مسئولیت را در سایه فراموشی قرار داده، هنوز کسانی هستند که با تصمیمی بیدرنگ، معنای واقعی انسانبودن را به تصویر میکشند.
عبدینژاد، در لحظهای حساس، برای نجات جانهایی که در آستانه خاموشی بودند به دل آب زد؛ این اقدام او تجلی تربیتی بود که از دل فرهنگ ایثار و آموزههای بیصدای معلمی که سالها در کلاسهای ساده روستایی، درس زندگی را بیادعا تدریس کرده برآمده است.
او نشان داد که معلمی، فراتر از انتقال مفاهیم درسی، مسئولیتی است که در بزنگاههای زندگی، خود را در قالب نجات، حمایت و فداکاری آشکار میسازد.
در لحظهای که آب خروشان میتوانست همهچیز را با خود ببرد، عبدینژاد با دستانی لرزان و ارادهای استوار، مادر و دختری را از کابوس مرگ بیرون کشید و به آغوش زندگی بازگرداند.
این روایت، حادثهای معمولی نیست؛ سندیست از زندهبودن روح مسئولیت در جامعهای که هنوز به قهرمانان گمنام خود تکیه دارد.
فداکاری این معلم، تصویریست از آنچه آموزش و پرورش باید باشد؛ بستری برای پرورش انسانهایی که در لحظه خطر، به جای عقبنشینی، پیشقدم میشوند.
او با عمل خود، به دانشآموزانش و به همه ما آموخت که شجاعت، در دل ترس معنا پیدا میکند و انسانیت، در لحظههایی که هیچکس انتظارش را ندارد، شکوفا میشود.
این روایت در حافظه جمعی ما بهعنوان یک درس بزرگ باقی خواهد ماند؛ تا فراموش نکنیم قهرمانان واقعی، گاهی در لباس ساده معلمی، بیصدا، بیادعا، اما با قلبی بزرگ در کنارمان زندگی میکنند.