خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

پنجشنبه، 17 مهر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

تهران آمدم پول درآورم؛ قاتل شدم!

مشرق | اجتماعی و حوادث | پنجشنبه، 17 مهر 1404 - 18:12
کارگر اغذیه فروشی که به خاطر اختلاف بر سر دستمزد و بدرفتاری صاحبکارش او را به قتل رسانده بود جزئیات این جنایت را تشریح کرد.
مأموران،تحقير،مرا،حساب،پول،ساعت،سر،تهران،دعوايمان،باهم،زدم

به گزارش مشرق، ساعت دو بعد از ظهر سه‌شنبه ۱۵ مهر، مأموران کلانتری ۱۰۶ نامجو در تماس با بازپرس محسن اختیاری از مرگ مرد جوانی با ضربات چاقو در بیمارستان خبر دادند.
در ادامه تحقیقات مشخص شد مقتول صاحب مغازه ساندویچ فروشی است که در جریان درگیری با کارگر خود به قتل رسیده است.
متهم که در محل دستگیر شده بود، به قتل اعتراف کرد.
با اعتراف وی به جنایت، به دستور بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی پایتخت، متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار داده شد و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
مرا تحقیر می‌کرد
۱۸ سال دارد و اهل یکی از شهرستان‌های غربی کشور است در سودای کار و پولدار شدن راهی تهران شده بود اما تصورش را نمی‌کرد قاتل شود.
با مقتول چطور آشنا شدی؟
۸ ماه قبل از شهرستان برای کار به تهران آمدم.
وقتی در فضای مجازی آگهی استخدام کارگر مغازه را دیدم به آنجا رفتم و استخدام شدم.
من ورزشکارم و آرزو می‌کردم ورزشکار مطرحی شوم.
اما زمانی که قدم در تهران گذاشتم فهمیدم که در این شهر باید گرگ باشی.
برای اینکه خودم را قلدر نشان دهم، کلی تتو روی بدنم و صورتم زدم فکر می‌کردم اینطوری از من حساب می‌برند.
پس چرا صاحبکارت را کشتی؟
حقوق ماهانه من ۱۸ میلیون تومان بود اما همین پول را هم کم کم به من می‌داد.
چون پول را سر ماه و کامل نمی‌داد حساب و کتابمان به هم خورده بود وقتی میزان طلبم از او را حساب کردم ۳۰ میلیون تومان شد اما صاحبکارم گفت ۲۰ میلیون تومان‌طلب داری.
سر همین اختلاف ۱۰ میلیون تومانی با او دعوایم شد.
روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟
ساعت حدود ۱۰ صبح بود که باهم دعوایمان شد و من به پلیس زنگ زدم و و زمانی که مأموران کلانتری آمدند او جلوی مأموران مرا تحقیر کرد.
با وساطت مأموران دعوا تمام شد و حدود ساعت یک بعد از ظهر بود که دوباره باهم دعوایمان شد و او دوباره مرا تحقیر کرد و بر سر پول بحثمان شد و من ناخواسته با چاقویی که خیارشور و گوجه خرد می‌کردم به او حمله کردم.
قصدم کشتن او نبود و فقط می‌خواستم او را بترسانم.