توبۀ شغال و سرمایهداری را باور نکن
باید افشاگری آثاری از قبیل «بازی مرکب»، «روز شغال» و... در قبال واقعیتِ زمخت سرمایهداری رفاقتی و شرکتمحور را لاجرم مورد پذیرش قرار دهیم و با سکانسهای پُرزدوخورد و اکشن سرگرم شویم.

به گزارش مشرق، کمال نهایی و اوج دوران سینما در دوران کلاسیک کوتاه ولی شگفتانگیز و برای مخاطبان اعجابآور بود.
وقتی در باب کلیدواژه «کلاسیک» حرف میزنیم قصد نداریم در مورد مشخصات و ویژگیهای سوژه موردنظر داستانسرایی کنیم، بلکه میخواهیم ارزش آن را برای ورود به بحث مورد اشاره قرار دهیم.
عمر سینمای روایی هالیوود اگرچه کوتاه، ولی بهغایت شکوهمند و جذاب بود.
در چنین فضایی جا برای حضور ادبیات داستانی در سینمای قصهگو نیز فراهم شد تا سینما و ادبیات بتوانند از یکدیگر در محیطی که قواعدش را بازار تعیین میکند ارتزاق کنند و سود ببرند.
در چنین اتمسفری بود که سازندگان تریلرهای جاسوسی و سیاسی سراغ داستانهای باب طبعشان را از نویسندگانی نظیر «فردریک فورسایت» گرفتند تا ایدههای بصری خلاقانه خود را روی پرده سینما ظاهر کنند.
سینمای ژانر یا آنطور که در میان مصرفکنندگان کالاهای فرهنگی رایج است، «فیلمهای سرگرمکننده» با طی کردن دوران ابتدایی و اوجشان از نیمه قرن بیستم تا دهه ابتدای قرن بیستویکم اکنون به پایان راه خود رسیدهاند و برای ادامه این مسیر باید مانند دوندگان دو امدادی چوب را به نفر بعدی که نیروی چالاکتری دارد بسپارند.
از همین رو، پیشروی دنیای رُمان «روز شغال» با اتمام ایدههای بصری و روایی در قالب مدیوم سینما نیازمند محیط تازهتری بود که سریال روز شغال این محیط را برای کتابِ فردریک فورسایت بهخوبی مهیا و آماده کرد تا فقط نسخه سینمایی «فرد زینهمان» از رمان مذکور تنها اقتباس مهم تصویری از روز شغال نباشد.
قصه شغال در مورد آدمکشی حرفهای با اسم مستعار «شغال» است که در ازای دریافت مبالغ سنگین سر طعمههایش را زیر آب میکند.
در اولین مأموریتی که از او در سریال میبینیم، شغال بهسراغ یکی از سیاستمداران بدنام جریان محافظهکار در آلمان میرود و در یک مأموریت دقیق و حسابشده وی را از پای درآورده و حذف میکند.
در قسمتهای بعد مشخص میشود که «الیاس فِست» پسر ِ «مانفرد فِست» شغال را برای انجام این مأموریت فراخوانده و حال که در پرداختِ دستمزد بدقولی کرده، خودش به هدف مشروع ضد قهرمان داستان تبدیل شده است.
اولین تفاوتی که نسخه سریالی روز شغال را از ورسیون سینمایی آن جدا میکند، پرداخت دگرگونه به مسئله شخصیتپردازی و دمیدن روح مدرن بر رمان کلاسیک و ژانری فردریک فورسایت است.
در نسخه سینمایی این اثر، سویههای تاریک ضدقهرمان بر جنبههای روشن آن سایه میاندازد، ولی در مجموعهای که «رونان بنت» خلق کرده در کاراکتر ضد قهرمان با بازی «ادی ردمین» رگههای مثبت و روشنی وجود دارد که نمیتوان از آن بهسادگی عبور کرد.
از اینها گذشته، اگر در فیلم ِ فرد زینهمان، شغال تنها برای از میان برداشتن و حذفِ اسم خاص عرصه سیاست فرانسه، یعنی «ژنرال دوگل» آماده اقدام میشود، در سریال با شبکه عظیمی از قدرت درمیافتد که نیرویشان حتی از رؤسای جمهور اروپایی بیشتر و سهمگینتر است؛ بهگونهای که میتوانند بیش از هر بازیگر اصلی و فرعیای بر جریان سیاست و سیاستگذاری در باغ اروپا تأثیر بگذارند و بهشکلی علنی تهدیدی برای امنیت اقتصادی و مالی افراد بهنظر برسند.
یکی دیگر از تفاوتهای موجود میان سریال و فیلم سینمایی را باید در تقسیم نقطه اتکای قصه بر دوش دو قطب مثبت و منفی پیرنگ، یعنی شغال و بیانکا (با بازی لاشانا لینچ) قلمداد کرد؛ رویکردی که در فیلم سینمایی چندان محلی از اعراب ندارد و جدی گرفته نمیشود، اما رونان بنت و همکارانش شیوه دیگری را برای پیشبرد قصه انتخاب کردند که در آن اهمیت قهرمان داستان بههیچوجه کمتر از ضدقهرمان جذابش نیست.
اما تاکید مجموعه روز شغال بر همتراز دانستن شخصیتِ شغال با مأمور زن «اِم.آی.سیکس» کفه سنگینتر ترازو را به سمت ضدقهرمان صورتسنگی متمایل کرده و او را سمپاتیکتر از مأمور قانون جلوه داده که این مسئله از معدود نقاط ضعف روز شغال به حساب میآید.
سریال روز شغال در لایه مضمونی با نقدِ جریان سرمایهداری و هستههای درگیر قدرت در سیاست این نقطه از جهان به سراغ مخاطبش میرود و به او هشدار میدهد که دنیای بهظاهر آرام زیرپایش هرلحظه ممکن است که بههم بریزد و زندگیاش را در تلاطم خود نابود کند.
این سخن پُربیراه نیست که آثار ژانری و ژنریک سینمایی و تلویزیونی بیش و پیش از هرچیز درخدمت تمایل محافظهکارانه بینندگانشان برای سرگرم شدن ساخته میشوند و نمیتوانند برخلاف بستهبندی ایدئولوژیک خود، علیه سرمایهداری شمشیر بزنند، اما آیا آلترناتیو و جایگزینی که بتوان روی آن امید بست وجود دارد که در عین قصهگویی و سرگرم شدن تماشاگر به او هشدار بدهد که در جهانی آکنده از حس ناامنی و بیعدالتی نفس میکشد؟
متأسفانه در این زمینه هنوز ایدئالی که بتوان بهواسطه آن از شر ساختارهای مسلط فرهنگی خلاص شد وجود ندارد و ما باید افشاگری آثاری از قبیل «بازی مرکب»، «روز شغال» و...
در قبال واقعیتِ زمخت سرمایهداری رفاقتی و شرکتمحور را لاجرم مورد پذیرش قرار دهیم و از طرف دیگر با تعلیقهای سینمایی، سکانسهای پُرزدوخورد و اکشن و همینطور نقش موسیقی متن و حاشیه صوتی در مقوله فضاسازی اندکی هم سرگرم شویم.