خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

سه شنبه، 15 مهر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

راز پنهان کردن خبر شهادت فرمانده گردان تخریب

مشرق | یادداشت | سه شنبه، 15 مهر 1404 - 18:18
«مجتبی اسماعیلی» در کتاب «فرمانده جوان» با بیان خاطره‌ای به تاثیر شهادت «مهدی باکری» و فرمانده گردان تخریب لشکر عاشورا بر وضعیت رزمندگان ایرانی پرداخته است.
لشكر،عاشورا،فرمانده،تخريب،جوادي،باكري،بدر،اكبر،شهادت،شهيد،آق ...

به گزارش مشرق، «مجتبی اسماعیلی» در کتاب «فرمانده جوان» با بیان خاطره‌ای به تاثیر شهادت «مهدی باکری» و فرمانده گردان تخریب لشکر عاشورا بر وضعیت رزمندگان ایرانی پرداخته و آورده است: حوالی عصر ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ خبر شهادت آقامهدی باکری، فرمانده خوشنام و بلند آوازه لشکر عاشورا مخابره شد و بدین ترتیب پرونده عملیات «بدر» بسته شد.
منطقه عملیاتی را به یگانی از ارتش تحویل دادیم و دستور آمد عقب برگردیم.
مهمات و مین‌ها و هرچه داشتیم بار شناور کردیم و راه افتادیم.
شناور روی آب آرام حرکت می‌کرد و به اتفاقات آخرین روز بدر فکر می‌کردم که برگشتیم سر نقطه اول.
ما فقط شنیدیم آقای جوادی (اکبر جوادی نظرلو، فرمانده تخریب لشکر عاشورا) شهید شده و جنازه‌اش را فرستادند عقب.
می‌گفتند به تخریب چی‌ها نگویید، روحیه‌شان ضعیف می‌شود.
ما هم به کسی نگفتیم.
در پایگاه پدافند هوایی اهواز، هر که از راه می‌رسید می‌رفت داخل حسینیه.
می‌گفتند قرار است آقای صادق آهنگران بیاید و برای شهدای بدر عزاداری کنیم.
هیچ کس حرف نمی‌زد و خسته و ناراحت بودیم.
سرانجام آقای آهنگران آمد و آن نوحه معروفش را خواند: (باید گذشت از دنیا به آسانی/ باید مهیا شد از بهر قربانی/ با چهره خونین سوی حسین رفتن/ زیبا بُوَد این سان معراج انسانی...)
در شأن و منزلت شهید باکری و دیگر شهدای لشکر عاشورا در بدر خواند و کل لشکر را به گریه انداخت.
بعد از عزاداری تا حدودی دل‌ها تسکین پیدا کرد و آرام شدیم.
مرتب برای شادی روح آقامهدی، باکری علی تجلایی، اکبر جوادی، اصغر قصاب و.
سلام و صلوات می‌فرستادیم.
به این ترتیب عملیات بدر با شهادت قافله سالار لشکر عاشورا و گردان تخریب پایان یافت و برگشتیم پشت جبهه.
شب برمی‌گشتیم عقب.
آخرین نیروهای تخریب بودیم که جزیره را ترک کردیم.
هیچ کدام حال و حوصله حرف زدن نداشتیم.
شهدای تخریب لحظه‌ای از جلوی چشمم کنار نمی‌رفتند، یونس لطفی، بهمن کدخدایی، میرارشد موسوی و...
رادیو عراق را باز کردیم ببینیم در جبهه آنها چه خبر است؟
اخبارشان مرتب نام فرماندهان شهید ما را تکرار می‌کرد، نام آقامهدی باکری فرمانده لشکر عاشورا را پشت سر هم و با آب و تاب می‌گفت و خوشحال از شهادت ایشان حنجره پاره می‌کرد.
تا اینکه رسید به اکبر جوادی، مجری رادیو با خوشحالی می‌گفت: «چندین لشکر ایران رو تارومار کردیم و فرماندهانشون هم به دست سربازان ما کشته شدن».
گوینده رادیو عراق با حرف‌هایش دل ما را سوزاند.
رفتیم و داخل ماشین برای اکبر جوادی شام غریبان گرفتیم.
شانه‌هایمان می‌لرزید وهای های گریه می‌کردیم صحبت یک ساعت دو ساعت نبود، سه سال دوستی و رفاقت بود و جنگ و کنار هم بودن نوحه خوان شده بودیم و زمزمه می‌کردیم: (نه قارداش ایدین من بیلیرم اوزگه سی بیلمز..)»
منبع: کتاب فرمانده جوان، زندگی نامه شهید اکبر جوادی نظرلو، فرمانده گردان تخریب لشکر ۳۱ عاشورا، انتشارات مرز و بوم.