حالوهوای نخستین روز جشنواره آیینی و سنتی؛ نمایش ایرانی جادو میکند!
نخستین روز از اجرای آثار صحنهای جشنواره آیینی و سنتی با وجود روی صحنه رفتن نمایشهای قابل قبول در حالی برگزار شد که هنوز از تبلیغات محیطی، حضور علاقهمندان و شور و شوق مخاطبان خبری نیست.

به گزارش خبرنگار مهر، عصر یکشنبه ۱۳ مهر حوالی ساعت پنج وارد محوطه مجموعه تئاترشهر میشوم؛ جایی که قرار است نخستین روز از اجراهای صحنهای بیست و دومین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی برگزار شود.
به رغم انتظارم، خبری از پوسترها و بیلبوردهای بزرگ، هنرمندان و مسئولان تئاتر، انبوه جمعیت و شور و شوق حاضران نیست.
اندکی دلزده میشوم و بیاشتیاق از پلهها پایین میروم و وارد تالار چهارسو میشوم تا به تماشای نمایش «بیامان اشک» به کارگردانی محسن بخشی بنشینم.
از همان آغاز اجرا گریم متفاوت، شیوه خاص استفاده از زبان و دقت بالا در چگونگی حرکات توجهم را جلب میکند.
نمایش با داستان ساده اختلاف یک زوج آغاز میشود، مرد پنبهزن برای رها کردن «تیر غیب» به بالای خانه میرود و نُه تیر رها میکند.
مردم او را با آرش کمانگیر اشتباه میگیرند و به تیراندازی وادارش میکنند اما وقتی در رها کردن تیر ناکام میشود مجبور میشود از خانهاش فرار کند و همسرش ناهید را تنها بگذارد.
از سفر به چالدران تا پیکار رستم و سهراب در «بیامان اشک»
محسن بخشی در این نمایش، سفری خیالانگیز را برای مخاطبانش رقم میزند از آوردگاه رستم و سهراب تا دشت چالدران، از حمله مغول تا غواصان شهید؛ تصویری از تاریخ ایران که گسسته از بند زمان به قلب تماشاگر چنگ میزند.
برف، اشک، خون و انتظار بیپایان همه سبب میشود که تماشاگر «بیامان اشک» را با چشمانی که از پلک زدن پرهیز دارد، دنبال کند.
عروسکهایی که به میان آیند، اشعاری که در مونولوگها خوانده میشود و عشقی که شک، ریشههایش را ویران کرده، چنان میکند که اگر نمایش را با خنده آغاز کردهاید، با پایان آن نتوانید ذهنتان را از کاوش لحظات آن باز دارید.
نمایشی که صحنهای کوچک با اکسسوارهای اندک دارد اما تجربه و بازخوانیای نو از کهن آئینهای نمایشی ایرانی نشان میدهد.
نور سالن باز میگردد و از صندلی بلند میشوم.
خبری از رورانس نیست.
با ذهنی که هنوز در بند نمایش است از سالن خارج میشوم.
در بیرون از سالن و در محوطه تئاترشهر گروههای چند نفره اهالی تئاتر، دانشجویان و علاقهمندان شکل گرفته است و هریک از نگاه خود نمایشهایی را که دیدهاند، بررسی میکنند.
در میان آنها افرادی چون اتابک نادری و علی شمس را میبینم که در کنار دیگران مشغول گفتگو هستند.
جادویی که در نمایش ایرانی رقم میخورد
به سالن سایه میروم تا نمایش «کلاژ بیضایی» به کارگردانی سجاد قربانی را تماشا کنم.
نوای دف و سنتور پیش از آنکه تماشاگران وارد سالن شوند، شنیده میشود و در انتهای صحنه ۲ نوازنده را میبینیم که با موسیقی خود نقش مهمی را در این اجرا ایفا میکنند.
سایهبازی، نقالی و هنرهای نمایش ایرانی نقش مهمی را در «کلاژ بیضایی» ایفا میکنند.
جایی که بخشهای مختلف و گاه از نو پرداختهشده چندین اثر از بهرام بیضایی و ۲ نمایشنامه از ویلیام شکسپیر در هم آمیخته است تا تجربهای نو برای مخاطب رقم بزند.
موسیقی زنده، تسلط بازیگران بر چگونگی استفاده از صدا و خلق لحظات دراماتیک «کلاژ بیضایی» را به اثری قابل دفاع تبدیل کرده که با نگاهی تازه به آثار بیضایی و شکسپیر پرداخته است.
این اثر نمایشی از اواخر این ماه در تماشاخانه مولوی اجرای عمومی خود را آغاز میکند.
از تماشاخانه خارج میشوم.
از دلزدگی آغازینم خبری نیست.
آسمان حالا کاملا تاریک شده و جمعیت کمتری در محوطه تئاترشهر دیده میشوند.
اینجا بیست و دومین جشنواره نمایشهای آئینی و سنتی است؛ جایی که هنرمندان پیش چشم تماشاگر جادو میکنند، جایی که کمان حلاجی به کمان آرش بدل میشود، تکه چوبی بالا میرود و چون نیزه رها میشود و لحظهای بعد اسب پهلوان خواهد بود و زمان و تاریخ رام نویسندگان میشوند.
اینجا شاهنامه، تعزیه، سایهبازی، نظامی گنجوی و داستانهای فولکلور ایرانی همه آجرهایی هستند تا بنایی از نمایش ایرانی بسازند و این نوید را بدهند که این گونه نمایشی میتواند همچنان با خلاقیت و ارائه تکنیک های نو جذاب و دیدنی باشد.
بیست و دومین جشنواره نمایشهای آیینی و سنتی به دبیری سیاوش ستاری تا ۱۸ مهر ادامه خواهد داشت.