چرا آمریکا بر خروج هند از بندر چابهار اصرار دارد؟
روزنامه اعتماد نوشت: هیچ راهی جز یک راه، عبور از ایران. عبور از ایران و رسیدن به ترکیه، یعنی رسیدن به اروپا و این تنها راه نجات مسیر تجارت چین و هند، خارج از سلطه امریکا بر مسیرهای تجاری جهان است. اینجاست که تعطیلی بندر چابهار و اصرار امریکا برای برگشتن به پایگاه هوایی بگرام در افغانستان معنا پیدا میکند.

کد خبر: 740086 | ۱۴۰۴/۰۷/۱۴ ۰۷:۵۵:۰۰
«با فاصله نگاه کن» عنوان یادداشت مهرداد احمدی شیخانی برای روزنامه اعتماد است که در آن آمده؛ میگویند دمدمهای صبح، سواری از راهی میگذشت و جای پای سم اسب او بر زمین مانده بود.
بعد از او مردی روستایی که مشک آبش را از چشمه پر کرده و بار خرش کرده بود از همان راه گذشت که پای الاغش لقه رفت و مُشتی آب از مشک بر زمین ریخت و جای پای اسب را پر کرد.
از قضا همان موقع مورچهای به دنبال یافتن غذا از آنجا رد میشد که آن مشتی آب، او را برگرفت و به درون جای سم اسب بود انداخت و میرفت که در آب غرق شود و در چنین وضعیتی فریاد برآورد که سیل آمده و دنیا را آب برد، اشتباه هم نمیکرد؛ چرا که دنیا به اندازه قامت او و افق دیدش بود و آن جای سم اسب که حالا از مشتی آب پر شده بود، برایش چون اقیانوسی بیکران میمانست و اگر کسی هم پیدا میشد که به او بگوید، جهان بسیار بزرگتر از آن جای سم اسب است، مورچه نه که باورش نمیشد، بلکه اصلا نمیتوانست بفهمد که وسعت جهان چیست و دنیایش از آن بزرگتر نمیشد.
اما آیا راهی وجود داشت که بتوان به مورچه فهماند جهان یعنی چه؟
راه فهماندن موضوع به مورچه داستان ما شاید در هنر نقاشی نهفته باشد.
در هنر نقاشی، بهخصوص آنجا که نقاش بسیار به جزییات میپردازد، قابل مشاهده است که هنرمند، هر از گاهی از تابلو دور میشود و با فاصله به کار خود نگاه میکند.
در این فاصله گرفتن، قصد او این است که کلیت تابلو را با هم ببیند و اثر آن حرکات جزیی روی نقاشی را بر کل تابلو مشاهده کند.
یک بار با دوستی نقاش در نمایشگاهی به تابلویی که تازه به پایان رسانده بود، نگاه میکردیم.
همانجا او از کاری که کرده بود، ابراز نارضایتی کرد؛ چرا که در برخی از جاها، ضربات قلممو با کل تابلو ناهمگون مینمود، بهعبارتی، نقاش ما شاید به خاطر محدودیت زمان و عجلهای که در رساندن تابلو به نمایشگاه داشت، فرصت نکرده بود تا آن طور که باید، با فاصله به کار خود نظر بیندازد و حالا که این فرصت فراهم شده بود، نقایصی را در کلیت اثر میدید.
شاید اگر به آن مورچه هم میشد فهماند که برای درک درست از جهان باید با فاصله نگاه کرد، ممکن بود (فقط ممکن بود) متوجه شود که دنیا بسیار بزرگتر از آن جای پای سم اسب است و البته شاید هر چه هم سعی کنیم، مورچه متوجه نشود که ما چه میگوییم، چون زبان مشترکی برای درک یکدیگر نداریم.
گاهی برای ما انسانها نیز وضعیت همچون وضعیت آن مورچه است، یعنی چون نمیتوانیم، یا نمیخواهیم یا به هر دلیل دیگر، در برخی از مسائل، دور شدن از موضوع و فاصله گرفتن برایمان دشوار است.
مثلا در همان موضوع غرق شدن مورچه، آن سوار به قصد دیگری از آن راه میگذشته و هدف، انداختن مورچه به گودال نبوده، ولی از آنجا که مورچه بر سر همان راه بوده، به آن بلا گرفتار شده.
همین وضعیت نیز به نوعی برای ما صادق است.
در قرن 17 و 18، بعد از جنگهای بسیاری که بین انگلستان و اسپانیا برای سلطه بر راههای دریای جریان داشت، بالاخره انگلستان یا همان بریتانیا توانست در 21 اکتبر 1805 در «نبرد ترافالگار» اسپانیا را شکست بدهد و بر راههای دریایی جهان سلطه پیدا کند.
این تسلط ادامه داشت تا جنگ جهانی دوم که با شکست آلمان و همپیمانانش، تسلط راههای دریایی به امریکا رسید و این کشور هم برای کامل کردن حلقه راههای دریایی «کانال پاناما» را ساخت و بزرگترین ناوگان دریایی جهان را که به تنهایی از مجموع ناوگان همه کشورهای دیگر بزرگتر است، راه انداخت.
برای اینکه اهمیت کنترل راههای دریایی جهان برای امریکا را متوجه شویم، فقط تصور کنید که در بازار تهران، همه باربرها و گاریهای بازار که هر روز کالاها را جابهجا میکنند، در اختیار فقط یک حجرهدار بازار باشد.
آن وقت عملا همه بازاریان دیگر زیر سلطه او هستند.
که به نقشه جهان که نگاه کنیم، میبینیم که چین و هند که سه میلیارد جمعیت دارند، تا همین چهار سال پیش داشتند دو راه زمینی به اروپا باز میکردند تا از سلطه کنترل راههای دریایی امریکا بیرون بیایند، یکی از طریق «راهآهن جاده ابریشم» از طریق کشورهای آسیای میانه و روسیه به اکراین و از آنجا به اروپا میرسید و دیگری از طریق خلیجفارس و راهآهنی که از مسیر عربستان و اردن و اسراییل به مدیترانه و از آنجا به اروپا میرسید، از زیر سلطه امریکا بیرون میآمد.
این خروج از سلطه امریکا بر راههای تجاری، راه نجات یک تجارت 3 میلیارد نفری با اروپا بود که با دو جنگ روسیه و اوکراین و اسراییل و حماس، کلا تعطیل شد و به نظر نمیرسد که دیگر از تعطیلی خارج شود، مگر اینکه این تجارت و اقتصاد 3 میلیارد نفری راه دیگری، خارج از سلطه امریکا بیابد.
همچنان به نقشه نگاه کنید؛ کدام راه باقی مانده؟
هیچ راهی جز یک راه، عبور از ایران.
عبور از ایران و رسیدن به ترکیه، یعنی رسیدن به اروپا و این تنها راه نجات مسیر تجارت چین و هند، خارج از سلطه امریکا بر مسیرهای تجاری جهان است.
اینجاست که تعطیلی بندر چابهار و اصرار امریکا برای برگشتن به پایگاه هوایی بگرام در افغانستان معنا پیدا میکند.
بیش از 3 سال پیش که جنگ اوکراین شروع شد، همین را در یادداشتی گفتم و اشاره کردم که این جنگی برای محاصره چین است.
دو سال پیش هم در تحلیلی نوشتم که جنگ غزه برای امریکا، عملیاتی برای محاصره هند است و در هر دو آن مطالب هم نوشتم که این دو جنگ برای خفه کردن آن تجارت 3 میلیارد نفری، بدون حمله و سلطه بر ایران به جایی نخواهد رسید.
واقعیت این است که دعوای اصلی امریکا با چین و هند است و این وسط، نه شعارهای «مرگ بر» اهمیتی برای امریکا دارد و نه هیچ چیز دیگر.
قصد امریکا جلوگیری از بیرون رفتن این اقتصاد 3 میلیارد نفری از زیر سلطهاش است.
حالا ما میتوانیم یا همچنان در مورد خودمان خیالبافی کنیم یا با فاصله به نقشه جهان نگاه کنیم تا متوجه شویم که داستان از چه قرار است.
واقعیت این است که وجود ما در این نقطه از جهان به رغم خطراتی که برایمان ایجاد کرده، میتواند بهترین فرصت هم برایمان باشد؛ اگر بفهمیم.