سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

ترامپ چگونه می‌تواند پایگاه بگرام را از افغانستان پس بگیرد؟

مشرق | بین‌الملل | شنبه، 12 مهر 1404 - 14:29
طالبان،آمريكا،بگرام،افغانستان،متحده،ايالات،دولت،پايگاه،ضدترو ...

به گزارش مشرق،کانال تلگرامی مطالعات راهبردی آمریکا در مطلبی پیرامون اقدامات آمریکا درباره پایگاه بگرام به گزارش فارن پالیسی پرداخت:
اینکه یک رئیس‌جمهور آمریکا علناً خواستار بازگرداندن یک پایگاه نظامی از یک دشمن سابق شود، هر روز اتفاق نمی‌افتد.
اما دقیقاً همین بود که هفته گذشته رخ داد، زمانی که رئیس‌جمهور دونالد ترامپ گفت دولت او در حال «تلاش برای بازپس‌گیری» بگرام از طالبان است.
این اظهارات موجی از شگفتی و تردید به همراه داشت.
پایگاه هوایی بگرام که زمانی مرکز فرماندهی عملیات نظامی آمریکا در افغانستان بود، در جریان خروج آشفته آمریکا در سال ۲۰۲۱ رها شد و به‌سرعت به تصرف طالبان درآمد.
اکنون، چهار سال بعد، این پایگاه دوباره به‌عنوان آخرین قمار سیاست خارجی ترامپ مطرح شده و بحث‌ها درباره پرونده ناتمام ایالات متحده در افغانستانِ تحت کنترل طالبان را دوباره زنده کرده است.
ترامپ که از زمان خروج بارها مسئله کنترل بگرام را مطرح کرده بود، اکنون به نظر می‌رسد فشارهایش را افزایش داده است.
او در ۲۰ سپتامبر هشدار داد: «ما می‌خواهیم آن را پس بگیریم و می‌خواهیم همین زود، همین حالا پس بگیریم.»
گزارش‌های رسانه‌ای نشان می‌دهد که کاخ سفید فعالانه در حال بررسی گزینه‌هایی برای بازگرداندن حضور ایالات متحده در این پایگاه است و به ارزش ضدتروریسم آن و نزدیکی‌اش به تأسیسات هسته‌ای کلیدی چین استناد می‌کند.
این پایگاه که ۴۰ مایل شمال کابل واقع شده، همچنان کاملاً قادر به پشتیبانی از هواپیماهای بزرگ، پهپادها و سامانه‌های شناسایی، نیروهای عملیات ویژه و مأموریت‌های واکنش سریع است.
در حالی‌که از دست رفتن آن نماد عقب‌نشینی آمریکا تلقی می‌شد، بازپس‌گیری بگرام می‌تواند نشانه‌ای جسورانه از بازاعمال قدرت آمریکا در منطقه‌ای پرآشوب باشد.
هرچند طالبان به‌سرعت ایده ترامپ را رد کردند، اما موضوع به هیچ‌وجه خاتمه‌یافته نیست.
در سال‌های اخیر، شکاف‌های درونی این گروه عمیق‌تر شده است؛ ناشی از نارضایتی فزاینده نسبت به تمرکز قدرت توسط امیر و ادغام اقتدار مذهبی او با کنترل اجرایی بر سیاست‌گذاری و انتصابات.
ترکیب این وضعیت با ناامیدی شدید اقتصادی و تهدید فزاینده داعش-خراسان (IS-K) در حال بازشکل‌دهی به پویایی‌های درونی طالبان و ایجاد فرصت‌های بالقوه برای تعامل عملی است.
با توجه به وسواس رژیم نسبت به بقا و فشارهای درونی، ایده ترامپ آن‌قدرها هم دور از ذهن به نظر نمی‌رسد.
تیم او می‌تواند با ترکیبی درست از مشوق‌ها، دیپلماسی پشت‌پرده و فشار بازیگران منطقه‌ای از این شکاف‌ها بهره‌برداری کند.
هم از نظر نمادین و هم عملیاتی، بگرام همچنان یکی از معدود دارایی‌های ثابت است که قادر است دوباره نفوذ آمریکا را در سراسر آسیای جنوبی و مرکزی برقرار کند.
ترامپ در یک پست در تروث سوشال در ۲۰ سپتامبر نوشت: «اگر افغانستان پایگاه هوایی بگرام را به کسانی که آن را ساخته‌اند ـ ایالات متحده آمریکا ـ بازنگرداند، اتفاقات بدی خواهد افتاد!!!» این تهدید صریح نشانه‌ای از احتمال بازتنظیم موضع ایالات متحده در منطقه‌ای است که نفوذش به‌شدت کاهش یافته است.
از زمان خروج، داعش-خراسان به‌سرعت فعالیت‌هایش را گسترش داده، پناهگاه‌های تروریستی دوباره سربرآورده‌اند و توانایی‌های جمع‌آوری اطلاعات آمریکا به‌شدت تضعیف شده است.
در همین حال، چین، روسیه و ایران با شدت وارد میدان شده‌اند تا این خلأ را پر کنند.
استدلال برای بازگشت به بگرام بر اساس نیازهای فوری امنیتی شکل گرفته است.
ارزیابی‌های دولت آمریکا هشدار می‌دهند که داعش-خراسان می‌تواند در صورت عدم مهار، طی چند ماه توانایی اجرای عملیات خارجی را دوباره احیا کند.
بدون حضور فیزیکی آمریکا در افغانستان، مدل کنونی «فرا افق» که بر پایگاه‌های دوردست در خلیج متکی است، جایگزینی ضعیف برای نزدیکی جغرافیایی و دید مستقیم زمینی مورد نیاز برای مبارزه مؤثر با تروریسم است.
دولت اکنون با چند مسیر بالقوه روبه‌رو است که هر کدام مملو از خطر و بده‌بستان است.
چالش واقعی در ساختن یک ترتیباتی است که ارزش معناداری داشته باشد بدون اینکه به گسترش مأموریت یا تعهدات بی‌پایان بینجامد.
تمایل ترامپ به دیپلماسی معامله‌ای می‌تواند به او مزیتی ویژه در دستیابی به چنین توافقی بدهد.
مستقیم‌ترین مسیر پیش‌رو، توافقی مذاکره‌شده با طالبان خواهد بود؛ یا به‌عنوان توافقی مستقل یا به‌عنوان گسترشی از چارچوب موجود توافق دوحه میان آمریکا و طالبان.
در ازای دسترسی جزئی یا کامل به بگرام، واشنگتن می‌تواند بسته‌ای برای بقا پیشنهاد کند که شامل کمک اقتصادی، همکاری ضدتروریسم و گام‌های تدریجی به‌سوی عادی‌سازی سیاسی و کاهش تحریم‌ها باشد.
طالبان تقریباً قطعاً خواهان مشروعیت بین‌المللی خواهند بود، از جمله کرسی در سازمان ملل، و نیز رفع محدودیت‌های مالی و سفر.
یک فرصت دورتر اما مهم، سرمایه‌گذاری احتمالی آمریکا در یک معدن لیتیوم در افغانستان است.
اگر این مورد در توافق گسترده‌تر گنجانده شود، می‌تواند منافع قابل‌توجهی برای هر دو طرف داشته باشد و افغانستان را به زنجیره‌های تأمین جهانی متصل کند.
در حالی که انتظار می‌رود تندروها، به‌ویژه امیر در قندهار، هرگونه سازش با واشنگتن را رد کنند، دیگر جناح‌های ائتلاف ناهمگون طالبان ممکن است در خفا چنین توافقی را هم قابل تحمل و هم سودآور ببینند.
بااین‌حال، امیر نه دست‌نیافتنی است و نه شکست‌ناپذیر، به‌ویژه اگر از مصالحه خودداری کند و با نارضایتی در میان صفوفش روبه‌رو شود.
گرچه گفت‌وگوی مستقیم با امیر تا حد زیادی بی‌سابقه است، اما واقعیت گسترده‌تر رژیم ـ به‌عنوان یک دولت منزوی، بی‌پول و منزوی که بیش‌ازپیش در برابر داعش-خراسان آسیب‌پذیر است ـ اهرم‌های قابل‌توجهی فراهم می‌کند.
این شرایط می‌تواند یک گشایش مذاکره‌ای را قابل‌باورتر از آنچه به نظر می‌رسد، کند.
گزینه‌ای از نظر سیاسی قابل‌قبول‌تر می‌تواند شامل ترتیبی ثالث باشد، به این معنا که مدیریت بگرام به یک واسطه خلیجی مثل قطر یا امارات متحده عربی، یک عضو ناتو مانند ترکیه یا حتی یک شریک آسیای مرکزی مانند ازبکستان واگذار شود.
این کشورها روابط نزدیک با طالبان دارند، سفرای منصوب رژیم را پذیرفته‌اند و همچنان شرکای امنیتی نزدیک واشنگتن هستند.
در چنین ترتیبی، بگرام می‌تواند به‌عنوان یک مرکز مشترک ضدتروریسم و مرکز آموزشی بازتعریف شود که از نظر فنی تحت نظارت یک شریک خارجی است، اما عملاً دسترسی آمریکا به جمع‌آوری اطلاعات، عملیات شناسایی و عملیات‌ها را فراهم می‌کند.
برای نمونه، قطر در حال حاضر میزبان دفتر منافع آمریکا در سفارت خود در افغانستان است و گفت‌وگوهای پشت‌پرده با طالبان را تسهیل می‌کند.
ازبکستان، که با افغانستان مرز مشترک دارد، همچنان ده‌ها بالگرد جنگی و تجهیزات نظامی دیگر ساخت آمریکا را در اختیار دارد که قبلاً به دولت سابق افغانستان داده شده بود ـ دارایی‌هایی که طالبان مشتاق بازپس‌گیری آنها هستند.
اما مهم‌تر از آن، ازبکستان با تهدید جدی دست‌کم چهار گروه جهادی ازبکی مواجه است که همگی از پناه طالبان برخوردارند و روابط عملیاتی با القاعده، داعش-خراسان و هیئت تحریرالشام در سوریه دارند.
این نگرانی‌ها باعث شده ازبکستان به دنبال شراکت ضدتروریسم نزدیک‌تر با واشنگتن باشد.
در همین حال، امارات متحده عربی مدیریت چهار فرودگاه اصلی افغانستان، از جمله فرودگاه بین‌المللی کابل را بر عهده دارد.
این کشور سامانه‌ها و فناوری‌ها، عملیات ترمینال و خدمات زمینی را کنترل می‌کند و دید گسترده‌ای بر لجستیک و تحرکات طالبان دارد.
این نقش، همراه با ردپای فناورانه روزافزون امارات در بخش‌های مخابرات و انرژی افغانستان، بینش بیشتری نسبت به کارکردهای درونی رژیم فراهم می‌کند.
امارات همچنین میزبان ناراضیان طالبان بوده و دسترسی مستقیم در سطح بالا به رهبری طالبان دارد، از جمله در مذاکرات حساسی مانند آزادی گروگان‌ها.
چنین ترتیبات ثالثی می‌تواند برای واشنگتن هم پوشش حقوقی و هم دیپلماتیک فراهم کند و همزمان ظواهر تعامل مستقیم با طالبان را به حداقل برساند.
برای طالبان، این می‌تواند روایتی آبرومندانه ایجاد کند که همکاری را نه با ایالات متحده بلکه با یک کشور مسلمان نشان دهد.
هرچند ممکن است آنها خواستار نظارتی بر فعالیت‌های آمریکا در پایگاه شوند یا تلاش کنند برخی عملیات‌ها ـ به‌ویژه آنهایی که القاعده را هدف می‌گیرند ـ محدود شود، اما یک مصالحه عملی می‌تواند همچنان توانایی‌های اصلی ضدتروریسم آمریکا را روی زمین حفظ کند.
گزینه سوم می‌تواند مشابه رویه پس از ۱۱ سپتامبر در پاکستان باشد، جایی که ایالات متحده سال‌ها از پایگاه‌هایی در جیکوب‌آباد و پسنی تحت کنترل اسمی دولت پاکستان فعالیت می‌کرد.
آن ترتیبات نشان داد که حتی شرکای دشمن یا ناهموار هم می‌توانند زمانی‌که مشوق‌ها یا تهدیدهای مناسب وجود دارد، همکاری کنند.
ترتیبی مشابه و کم‌سر و صدا در بگرام می‌تواند به پرسنل آمریکایی اجازه دهد تا در مناطق تعیین‌شده به‌طور محرمانه فعالیت کنند، شاید با میانجی‌گری رابط‌های منصوب طالبان.
هرچند از نظر سیاسی حساس است، اما چنین تعامل آرامی مشابه اشکال موجود تعامل آمریکا و طالبان خواهد بود؛ از هماهنگی پشت‌پرده درباره مهاجرت و کمک‌های بشردوستانه گرفته تا گفت‌وگوهای محدود درباره تروریسم و مواد مخدر، از جمله تبادل اطلاعات عملیاتی.
اگر طالبان چنین ترتیبی را رد کنند، پاکستان می‌تواند دوباره به‌عنوان شریک جایگزین ظاهر شود و دسترسی آمریکا به تأسیساتی در خاک خود را فراهم کند.
گزینه دیگر می‌تواند شامل یک کنسرسیوم ترکیبی غیرنظامی-نظامی باشد: یک سرمایه‌گذاری مشترک میان بازیگران منتخب خلیجی، طالبان و آمریکا.
در این نسخه، بگرام می‌تواند به‌عنوان یک مرکز لجستیک، تعمیر و نگهداری و هوانوردی غیرنظامی بازبرندسازی شود، با مؤلفه‌های امنیتی و اطلاعاتی تعبیه‌شده که توسط پرسنل آمریکایی مدیریت می‌شوند.
هرچند غیرمتعارف است، اما ترتیبات پایگاه‌داری در منطقه خاکستری مشابه در مکان‌هایی چون سومالی، عراق، جیبوتی و ساحل مؤثر بوده‌اند.
اگر کانال‌های رسمی شکست بخورند، ایالات متحده می‌تواند به حضور پنهانی روی آورد، با تکیه بر شبکه‌های اطلاعاتی، یگان‌های شبه‌نظامی یا پیمانکاران خصوصی.
این رویکرد می‌تواند بر روابط موجود با یگان‌های ضربتی سابق افغان، واسطه‌های منطقه‌ای یا حتی جداشدگان طالبان بنا شود.
این روش می‌تواند شبیه تیم‌های تعقیب ضدتروریسم تحت هدایت سیا باشد که در نخستین روزهای کارزار افغانستان جذب شدند و تا زمان سقوط افغانستان به دست طالبان فعال ماندند.
بسیاری از اعضای این یگان‌ها از آن زمان در ایالات متحده و کشورهای شریک اسکان داده شده‌اند.
هرچند خطر افشا و تلافی طالبان قابل‌توجه خواهد بود، اما این رویکرد با سابقه آمریکا در فعالیت در محیط‌های خصمانه از طریق روش‌های قابل انکار سازگار است.
بااین‌حال، چنین تلاش‌هایی می‌تواند با چالش‌های جدی روبه‌رو شود، از جمله تهدید فزاینده گروگان‌گیری طالبان علیه اتباع دوتابعیتی آمریکا؛ موضوعی تکرارشونده که پیشتر واشنگتن را گرفتار دیپلماسی گروگان در برابر باج با این رژیم کرده است.
فراتر از موضوع ضدتروریسم، منطق کلان برای بازگشت آمریکا به بگرام به همان اندازه قانع‌کننده است.
چین به‌سرعت ردپای خود را در افغانستان عمیق‌تر می‌کند، به‌دنبال مواد معدنی کمیاب است و در زیرساخت‌های حیاتی جا می‌گیرد.
روسیه که زودتر برای به‌رسمیت‌شناختن رسمی دولت طالبان اقدام کرده، در حال گسترش تعاملات امنیتی است.
ایران همچنان بدون مقاومت چندانی سلاح، نیرو و پول از مرزهای افغانستان عبور می‌دهد.
هند، هرچند به حاشیه رانده شده، با نگرانی اوضاع را زیر نظر دارد.
و پاکستان ـ که مدت‌ها بازیگری مخرب در امور افغانستان بوده ـ اکنون در حال تنظیم دوباره جایگاه خود است، در حالی که با بی‌ثباتی رو به افزایش داخلی و تنش‌های فزاینده با طالبان بر سر پناهگاه‌های مرزیِ طالبان پاکستانی دست‌وپنجه نرم می‌کند.
مسلماً، هرگونه بازگشت آمریکا به بگرام از سوی چین و روسیه به‌عنوان چالشی مستقیم علیه نفوذ منطقه‌ای‌شان دیده خواهد شد و احتمالاً آن‌ها را به فشار بر طالبان برای مقاومت در برابر چنین حرکتی وادار خواهد کرد.
ایران قاطعانه با هرگونه بازگشت آمریکا مخالفت خواهد کرد.
پاکستان مجبور خواهد شد میان روابطش با طالبان و وابستگی‌اش به چین برای برداشت منافع احتمالی از همکاری دوباره با واشنگتن توازن برقرار کند.
هند، هرچند به‌طور علنی چیزی نخواهد گفت، در خفا از آن استقبال خواهد کرد.
در نهایت، طالبان می‌دانند هیچ کشوری نمی‌تواند و نخواهد توانست در مقیاس سرمایه‌گذاری یا نفوذ با ایالات متحده برابری کند.
در نهایت، بازپس‌گیری بگرام آسان نخواهد بود.
اما اگر دولت ترامپ یک معامله عملگرایانه را در پیش بگیرد و ترتیبات خلاقانه پایگاه‌داری را بررسی کند، می‌تواند جای پایی معنادار بدون لغزش درگیرشدن پرهزینه دیگری به دست آورد.
در منطقه‌ای که غیبت ایالات متحده خلأیی خطرناک ایجاد کرده ـ و جایی که طالبان اکنون به‌اندازه یک دوره کامل ریاست‌جمهوری آمریکا قدرت را در دست داشته‌اند ـ بازسازی دسترسی به بگرام تحت شرایط و اولویت‌های جدید می‌تواند یک پیروزی مهم در سیاست خارجی برای دولت محسوب شود.
این فرصتی است که ارزش بهره‌برداری دارد.
*بازنشر مطالب شبکه‌های اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکه‌ها منتشر می‌شود.