شکست منطق تحمیل به رهبری
به گزارش مشرق، نواصولگرا در مطلبی در تلگرام نوشت:
بیانات رهبر معظم انقلاب خطاب به مردم ایران که حاوی توضیحات استدلالی درباره اهمیت غنیسازی هستهای و چرایی عدم مذاکره با آمریکای بدعهد بود، یک نکته پشت پرده را نمایان ساخت.
آنهم اینکه اگر ایشان با یک امر مخالفت اصولی داشته باشند، هیچ فرد و جایگاهی امکان تحمیل به ایشان را ندارد.
جریانی در شش ماه اخیر تلاش داشت تا برای تخریب دولت مستقر، همکاری رهبر معظم انقلاب با رئیس جمهور و برخی اقدامات مانند مذاکرات عمان را تحمیل به ایشان معرفی کند.
برخی از اینان که توان هضم علت چنین تصمیمهایی را نداشتند، آن را به مسئله تحمیل احاله دادند.
یکی از شاخصترین تندروهای این جریان گفته بود «به علی (ع) تحمیل شد این که سیدعلی است».
برخی دیگر نیز شبههی نبود رهبری در راس ساختار تصمیمگیری را مطرح کرده بودند.
بزرگتر این جریان این فرضیه را مطرح کرده بود که موسای قوم به طور رفته و ملت گوسالهپرست شدهاند.
درواقع سعی داشتند که بگویند آنچه در مسائل اساسی کشور رخ میدهد یا بدون حضور و نظر رهبری تصمیمگیری میشود یا به ایشان تحمیل میگردد.
همین جماعت در پایان سال قبل میگفتند که فرماندهان نظامی کشور دیپلمات شدهاند و برای همین به رژیم صهیونی حمله نمیکنند.
یعنی هر کسی که خلاف آنچه آنها میگوید یا عمل میکند را تکفیر میکنند و برچسب میزنند؛ حتی اگر بزرگانی مثل باقری، رشید و حاجیزاده باشند.
و چون نمیتوانند این کار را با رهبری انجام دهند، میگویند «به ایشان دسترسی ندارند»، «به ایشان تحمیل میشود» و...
.
جالب اینکه بیانات معظم له درباره عدم مذاکره، این جماعت را سر عقل نیاورد که ایدههایشان درباره تحمیل و عدم حضور اشتباه است.
بلکه آنها تصور کردند تازه ایدههایشان به ثمر نشسته و رهبری برای اولین بار در یک سال گذشته، سخن مورد نظر آنها را بیان داشتهاند.
خوشحالیشان در واکنش سریع مجازی به این بیانات واضح بود.
درحالیکه اصل ماجرا رد شدن ایدهی آنان در تحمیل و عدم حضور بوده است.
این سخنان واضح نشان داد که اگر رهبری معتقد به موضوعی باشند و آن را مستدل و مستحکم بدانند، کسی امکان تحمیل اراده به ایشان را ندارد و اتفاقا تمام ساختارهای نظام گوش به فرمان ایشان هستند.
اینان متوجه تغییر شرایط، اهمیت اقناع مردم و گرفتن بهانه از دشمن نمیشوند و یکسره بر طبل همان اندیشه چند دههای خود میزنند.
اندیشهای که در عمل کشور را به سال 92 رساند و حسن روحانی را رئیس جمهور کرد.
البته باید دانست که حتما و قطعا نظرات مسئولین مختلف نظام به ویژه رئیس جمهور به عنوان شخص منتخب مردم در امور اجرایی در تغییر نظرات رهبر انقلاب موثر است.
این اساس مردمسالاری دینی است که با تغییر دولتها به تناسب نظر عمومی مردم، برخی رویهها و سیاستها هم تغییر کند.
بهترین مثال در این زمینه برجام است که رهبری با وجود برخی ایرادات واضح (که در چند نوبت از جمله در همین سخنرانی اخیر مورد اشاره قرار گرفت) آن را به صورت مشروط پذیرفتند.
اما اسم این فرایند، تحمیل نیست.
بلکه پذیرش نظر منتخب مردم در اموری است که ضرر اساسی و حیاتی ندارد و حتی میتواند تبدیل به تجربه عمومی برای مردم شود.
به یاد داریم که رهبری در چند موضوع تاریخی مانند انتصاب معاون اول در دولت دهم بعد از آن انتخابات باشکوه، ایستادند و کوتاه نیامدند.
بعدها هم مشخص شد که آن تصمیم چقدر مهم بوده و اصرار رهبری از یک ضرر بزرگ و ملی جلوگیری کرده است.
اما این موارد عموما نادر است.
معمول رفتار امامین انقلاب، توجه به نظر مجریان و پذیرش آن بوده است.
برخلاف تصور آقای ثابتی که در گفتگو با مجری لندننشین معتقد بوده نباید با تغییر دولتها، سیاستها تغییر کند، امامین انقلاب معتقد به تغییر رویهها مبتنی بر خواست عمومی از مسیر انتخابات بوده و هستند.
اما نکته اساسی این است که در جایی که مسئله ضرر بزرگ باشد یا انحراف از یک سیاست اصولی جمهوری اسلامی ایران محتمل شود، هر دو زعیم بزرگوار ایستاده و در مقابل آن مخالفت کردهاند.
به هر صورت باید بدانیم که بخشی از این جریان تندرو، به دنبال تبعیت از رهبری نیستند.
بلکه منویات ذهنی خود را دنبال میکنند.
هرکسی که با این منویات همخوانی نداشت را تکفیر یا تضعیف میکنند و از دایره انقلابیگری به بیرون پرت میکنند.
اما وقتی به صخره سخت رهبری برخورد میکنند، حرف از تحمیل میزنند تا تابعین خود در ایتا را آرام نگه دارند.
و وقتی مسئله به «تشکر از رئیس جمهور پرتلاش» میرسد و اینان در وسط پروژه «بنیصدرسازی» هستند، ناگهان میگویند که «من ضبط صوت رهبری نیستم».
جنس انقلابیگری اینان، رهبری را هم برنمیتابد.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.