خبیر‌نیوز | خلاصه خبر

دوشنبه، 07 مهر 1404
سامانه هوشمند خبیر‌نیوز با استفاده از آخرین فناوری‌های هوش مصنوعی، اخبار را برای شما خلاصه می‌نماید. وقت شما برای ما گران‌بهاست.

نیرو گرفته از موتور جستجوی دانش‌بنیان شریف (اولین موتور جستجوی مفهومی ایران):

خورشیدی که به سوی تبریز بازگشت

مهر | فرهنگی و هنری | دوشنبه، 07 مهر 1404 - 09:41
کتاب «ملک گرسنه» نوشته نهال تجدد، که گاهی با عنوان «تقویم شمس تبریزی» هم شناخته می‌شود، درباره زندگی شمس تبریزی از زبان خود او است.
شمس،مولانا،كتاب،زندگي،تبريزي،مولوي،عرفان،جدايي،كودكي،عميق،تر ...

به گزارش خبرنگار مهر، شمس‌الدین محمد پسر علی پسر ملک‌داد تبریزی که بسیاری از ما او را به نام شمس تبریزی می‌شناسیم، یکی از چهره‌های برجسته و اسرارآمیز تاریخ عرفان ایران، شخصیتی است که درک او همواره دشوار بوده است.
او نه‌تنها یک صوفی و عارف بود، بلکه فردی بود که در مرزهای سنت و قواعد اجتماعی زمان خود نمی‌گنجید.
شمس به دلیل اندیشه‌های عمیق و رفتارهای غیرمعمولش، از سوی برخی مورد ستایش و از سوی دیگران مورد انتقاد قرار می‌گرفت.
آنچه شمس را به یک شخصیت برجسته تبدیل کرد، ارتباط ویژه و تاثیر عمیق او بر مولوی، شاعر و عارف بزرگ ایرانی است.
ملاقات شمس و مولوی نقطه عطفی در زندگی مولوی بود که او را از یک عالم دینی به یک شاعر عاشقانه و عارف بزرگ تبدیل کرد.
این ارتباط نه تنها زندگی مولوی را تغییر داد، بلکه جریان عرفان و ادبیات فارسی را نیز تحت تاثیر قرار داد.
شمس تبریزی بیشتر از طریق کتاب «مقالات شمس» شناخته می‌شود.
این کتاب مجموعه‌ای از سخنان و افکار اوست که توسط شاگردان مولوی گردآوری شده است.
هرچند این اثر به‌صورت منظم تدوین نشده، اما نگاه عمیق شمس به مسائل معنوی و انسانی را به خوبی نشان می‌دهد.
سخنم خورِ فرشته است
کتاب «ملک گرسنه» نوشته نهال تجدد، که گاهی با عنوان «تقویم شمس تبریزی» هم شناخته می‌شود، درباره زندگی شمس تبریزی است.
کتاب با این بیت آغاز می‌شود: «سخنم خورِ فرشته است، من اگر سخن نگویم / ملک گرسنه گوید که بگو!
خمُش چرایی؟» این اثر زندگی شمس را از کودکی تا دوران آشنایی و دوستی‌اش با مولانا جلال‌الدین بلخی روایت می‌کند.
او زندگی شمس را در سه بخش پیش از او (کودکی و ترک خانواده) / با او (زندگی با مولانا و عرفا) / پس از او (دوران بعد از جدایی شمس و مولانا) تقسیم کرده، و به‌صورت کلیدی به نقاط مهم زندگی شمس تبریزی پرداخته است که عبارت‌اند از:
کودکی و ترک خانواده (شرح دوران کودکی شمس، جابه‌جایی‌های او و ترک خانواده در پی جستجوی معنویت و حقیقت)؛ معاشرت و آشنایی با عرفا و مشایخ روزگار (زندگی شمس در میان عارفان مختلف، از جمله ارتباط با مولانا و دیگر بزرگان عرفان)؛ رابطه و برخورد با مولانا (محوریت کتاب بر آشنایی شمس با مولانا جلال‌الدین بلخی و تاثیرات عمیق دوستی و تعامل بین آن‌ها)؛ ماجرای شمس و کیمیا خاتون (بخشی مهم از زندگی شخصی و عاطفی شمس که در کتاب به آن اشاره شده است)؛ حسادت مریدان مولانا و جدایی شمس (شرح دلایلی چون حسادت و اختلافات که منجر به جدایی اجباری شمس از مولانا شد)؛ دوران پس از جدایی (وضعیت غمبار شمس پس از ترک قونیه و تاثیر این واقعه بر مولانا و اصحاب او)
نهال تجدد در این کتاب با استفاده از مقالات شمس و منابع دیگر مانند مناقب العارفین افلاکی، زندگی شمس را از دید خود او روایت کرده است.
کتاب علاوه بر متن اصلی، شامل ابیات، تعلیقات، اطلاعات تاریخی، واژه‌نامه لغات دشوار و ارجاعات درون متنی است که مطالعه آن را برای علاقه‌مندان به عرفان و ادبیات فارسی مفید و جذاب می‌کند.
این اثر از نظر ظرافت پژوهشی و سبک روایت، یکی از قابل استنادترین و دلنشین‌ترین منابع درباره شمس تبریزی و رابطه او با مولانا به شمار می‌آید.
مقدمه ای از ژان کلود کریر
ژان کلود کریر _همسر نهال تجدد و نمایشنامه‌نویس و کارگردان فرانسوی_ در مقدمه کتاب می‌نویسد: «لازمه پیری و مرادی دوری و فراق است.
حتی اگر این بریدن به تنهایی و رنج بیانجامد؛ که برای شمس انجامید.
اکنون در دل تصوف منزل کرده‌ایم.
نه اینیم و نه آنیم، هم اینیم و هم آنیم.
حقیقت از آنِ این و آن نیست.
حقیقت وجود دارد، چه بخواهیم، چه نخواهیم؛ و هیچ شکنجه‌ای هیچ خشونتی آن را از بین نخواهد برد.
هر معنایی برای حقیقت کوتاه و تنگ است اشتباه است.
هیچ چیز نمی‌تواند گستردگی ذهن را محدود کند.
هیچ چیز نمی‌تواند گرسنگی ملائک را تسکین دهد.
شمس تبریزی این را درک می‌کرد دنبال ذهنی روشن‌تر براق‌تر از او نباید رفت، یافت نمی‌شود.
او همه‌چیز را می‌بیند حتی محدودیت‌های خود را، و این روشن‌بینی با درد و رنج همراه است؛ زیرا می‌داند مخلوق خود، ساخته و پرداخته خود را باید از دست دهد.
اغلب زیباییِ بیان شده محکوم به کفر، خیانت و سحر می‌شود و طرد می‌گردد، خطر این زیبایی و مهجوری شاعر را از دنیا، چونان سهروردی‌ها و حلاج‌هایی که جانشان گرفته شد، لمس می‌کنیم و می‌پذیریم.
اما شمس تبریز جانی را به خود آشکار کرد.
پدیده‌ای نایاب…»
در بخش پس از او، در متن کتاب می‌خوانیم:
«مولانا زیر نور است، من نهفتگی را گزیده‌ام.
گریزپایی را، گمنامی را.
دیگر اختلافی میان ما نیست.
او ساکن است و من متحرک.
او محل و شکل و ارتفاع قبرش را می‌داند.
من می‌خواهم در راه بمیرم، بی‌نام و نشان، بی‌آیین، بی‌قبر، یا شاید قبری در دل هر عاشق.
مریدان مولانا و بازماندگان بازماندگان آنها به زیارتِ قونیه خواهند رفت.
و من برای خود طعم قبری پنهان نهفته در لامکان را مزه مزه می‌کنم.
پیش می‌روم.»
این کتاب که برنده جایزه ادبی اصغر عبداللهی است و ۲۵ بار نیز تجدید چاپ شده، در ۱۷۰ صفحه توسط نشر چشمه منتشر شده است.